فیک وقتی عاشقت میشه پارت ۱۸
فیک وقتی عاشقت میشه پارت ۱۸
بعدز اینکه لباسم رو عوض کردم رفتم ببینم
چاگیام اومده
من=ببخشید خانوم چگیا اومده
خانوم=ببخشید ولی من چگیا رو نمیشناسم
من=اع ارع ببخشید
خانوم=با اجازه
یونا👇
یونا= هعی خدا من چیکار باید بکنم تهیونگ مال من بشه ای بابا وایسا همش تقصیر این دختر لیا امشب تر میزنم تو تولدش تا حالش بیاد سرجاش حالا باید چیکار کنم آهان فهمیدم توی گذاشون پودر دلدرد میریزم
یونا واد اشبز خونه شدم دیدم یه خانوم داره اونجا کار میکنه فقط اون اونجا بود حالا باید چیکار کنم هان فهمیدم
لیا=من میخام توی این غذا پودر دلدرد
بریزم به توهم هرچقدر پول بخای میدم فقط چیزی نگو باشه
خانوم=اخه نمیشه که
لیا = لطفا هرچقدر پول بخای
خانوم =باشه
لیا=مرسی بزار من پودر رو بریزم تا نیومدن
وقتی که ریختم از آشپز خونه رفتم بیرو
لیا و تهیونگ 👇
پاشو بریم غذارو آوردن
تهیونگ=از دست من ناراحت نیستی که من میخاستم بتر سونمت چون هرکاری میکرد به حرفم گوش نمیدادی
من=نه مهم نیست عزیزم بیا بریم
به هرکی یه دونه غذا دادیم بعدز چند دقیقه دیدم همه دارن جیغ میزنن میگن دل درد گرفتیم من نمیدونستم چیشده واقعا تعجب کرده بودم مجبور شدیم زنگ زدیم به بیمارستان 😱
تهیونگ=بدو زنگ بزن
من=باشه بابا
بعدز اینه زنگ زدم اومدن همه مهمون هارو بردن
یونا=وا خوب شد من نخوردم
من=یونا تو نمیدونی کار کیبود
یونا=خوب معلوم کار خودت تو میخاستی همه مردم رو مسموم کنی
تهیونگ=واقعا تو میخواستی این کارو کنی
من=نه تهیونگ نرو وایسا من نمیخواستم این کارو کنم دارم راست میگم
تهیونگ=بلخره نه معلوم میشه کار کی بوده
من=اره معلوم میشه اون موقع من پارش میکنم همینجور که داشتیم حرف میزدیم یهو در خونه باز شد 🙂
۲۰لایک
۱۵کامنت
بای🙃
بعدز اینکه لباسم رو عوض کردم رفتم ببینم
چاگیام اومده
من=ببخشید خانوم چگیا اومده
خانوم=ببخشید ولی من چگیا رو نمیشناسم
من=اع ارع ببخشید
خانوم=با اجازه
یونا👇
یونا= هعی خدا من چیکار باید بکنم تهیونگ مال من بشه ای بابا وایسا همش تقصیر این دختر لیا امشب تر میزنم تو تولدش تا حالش بیاد سرجاش حالا باید چیکار کنم آهان فهمیدم توی گذاشون پودر دلدرد میریزم
یونا واد اشبز خونه شدم دیدم یه خانوم داره اونجا کار میکنه فقط اون اونجا بود حالا باید چیکار کنم هان فهمیدم
لیا=من میخام توی این غذا پودر دلدرد
بریزم به توهم هرچقدر پول بخای میدم فقط چیزی نگو باشه
خانوم=اخه نمیشه که
لیا = لطفا هرچقدر پول بخای
خانوم =باشه
لیا=مرسی بزار من پودر رو بریزم تا نیومدن
وقتی که ریختم از آشپز خونه رفتم بیرو
لیا و تهیونگ 👇
پاشو بریم غذارو آوردن
تهیونگ=از دست من ناراحت نیستی که من میخاستم بتر سونمت چون هرکاری میکرد به حرفم گوش نمیدادی
من=نه مهم نیست عزیزم بیا بریم
به هرکی یه دونه غذا دادیم بعدز چند دقیقه دیدم همه دارن جیغ میزنن میگن دل درد گرفتیم من نمیدونستم چیشده واقعا تعجب کرده بودم مجبور شدیم زنگ زدیم به بیمارستان 😱
تهیونگ=بدو زنگ بزن
من=باشه بابا
بعدز اینه زنگ زدم اومدن همه مهمون هارو بردن
یونا=وا خوب شد من نخوردم
من=یونا تو نمیدونی کار کیبود
یونا=خوب معلوم کار خودت تو میخاستی همه مردم رو مسموم کنی
تهیونگ=واقعا تو میخواستی این کارو کنی
من=نه تهیونگ نرو وایسا من نمیخواستم این کارو کنم دارم راست میگم
تهیونگ=بلخره نه معلوم میشه کار کی بوده
من=اره معلوم میشه اون موقع من پارش میکنم همینجور که داشتیم حرف میزدیم یهو در خونه باز شد 🙂
۲۰لایک
۱۵کامنت
بای🙃
۱۰.۹k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.