❥𝐩𝐚𝐫𝐭/9 *دردعشق * امیدوارم دوست داشته باشید 😊
شوگا
ا.ت ازم جدا شد بیشتر از هرچیزی که فکر میکردم شکستم زمانی شکستم که اشکاشو دیدم وقتی خودم باعث اون اشکا بودم
من هیچ وقت تحمل گریه ها و ناراحتیش و نداشتم، میدونستم خیلی حساسه خیلی شکننده اس اما بدترین ضربه رو خودم بهش زده بودم قلب مچاله میشه هروقت اون حالش یادم میاد اما دیگه نمیتونم بفلش کنم و بهش بگم من کنارتم بهش بگم نمیذارم چیزیت بشه، چون الان خودم اذیتش کرده بودم
یک ماه گذشت و ا.ت طلاق گرفت از خون رفت هرچند منم نمیتونستم توی خونه با اون خاطرات مزخرف بمونم خونه رو عوض کردم اما دیگه ا.ت نبود
دیگه نبود وقتی خوابه بهش زول بزنم نبود بهم بگه پیشی خوابالو
تنها خوشحالی داشتم و شانسی اوردم این بود نمیدونستم قراردادی توی شرکت بسته بود و لغو کنم اما ا.ت جوری رفتار میکرد که انگار وجود ندارم حرف زدنمون شد بود در حد سلام و خداحافظی اونم فقط عوان رئیسش که اگه اونم نبود مطمئن بودم که اصلا وجود ندارم
ا.ت توی شرکت با همه خیلی خوش برخورد بود از همه بیشتر کورپس و این هم منو خیلی حرص میده بعضی وقتا فکر میکنم ا.ت میخواد با این کاراش ازم انتقام بگیره، حتی فکر کردن اون کنار یکی دیگه دیونم میکنه
میخواستم بسنجمشون بخاطره همین برای قیمت ها الکی کورپس و ا.ت رو خواستم که بیان و باهاشون حرف بزنم
طولی نکشید که صدای ا.ت کورپس و پشت در شنیدم خیلی صمیمی حرف میزدن داشتم منفجر میشدم تحمل نیوردم و خودم به سمت در رفت و بازش کردم که با چهره متعجب دوتایی شون مواج شدم، حس کردم که اوناهم متوجه عصابانیتم شدن و بی دليل شروع کردم گیر دادن به کورپس
شوگا:جنابعالی به چه حقی بدون اجازهی من اجناس رو زیر قیمت دادی؟
ا.ت
در با شدو شوگا خیلی بی مقدمه و با عصبانیت سوالی از کورپس پرسید که دوتایی منگ نگاهش میکردیم و هنگ کرده بودیم
ا.ت:این چش شده دوباره حتما با آرین جونش دعواش شده هه(توی دلم)
پوزخندی از روی تمسخر بهش توی دلم زدم که کورپس بدبخت به حرف امد
(اعلامت کورپس +❥
+ببخشید رئیس اما من با خودتون درباره قیمت ها حرف زدم و خودتون گفتین که این قیمتو به فروشنده ها بدم
شوگا:با من دهن به دهن نذار مطمئنم که من اینو نگفتم، الانم برو قیمت هارو عوض کن بگو اشتباه شده زود....
کورپس برگشت و سمت اتاقش رفت که کار های لازم و بکنه مطمئن بودم شوگا از یچیزه دیگه عصبانیه، میخواستم برم و دلداریش بدم اما
شوگا:خانم ا.ت شما صبر کنید باید درمورد به عهده گرفتن چندتا کار باهاتون حرف بزنم لطفا بفرمایید
از چیزی که اصلا خوشم نیموند بدون هیچ حرفی و نگاهی برگشتم رفتم داخل دور ترین مبل توی اتاق نشستم و شوگا هم روی صندلیش نشت بعد از مکث کوچیکی به حرف امد
شوگا:میخوام شما همراه چندتا از کارمندها برید و بازدید کنید و مطمئن باشید مشکلی پیش نمیاد
ا.ت:خیلی ببخشید ولی چرا من باید برم
شوگا:برای اینکه شما.....
ا.ت ازم جدا شد بیشتر از هرچیزی که فکر میکردم شکستم زمانی شکستم که اشکاشو دیدم وقتی خودم باعث اون اشکا بودم
من هیچ وقت تحمل گریه ها و ناراحتیش و نداشتم، میدونستم خیلی حساسه خیلی شکننده اس اما بدترین ضربه رو خودم بهش زده بودم قلب مچاله میشه هروقت اون حالش یادم میاد اما دیگه نمیتونم بفلش کنم و بهش بگم من کنارتم بهش بگم نمیذارم چیزیت بشه، چون الان خودم اذیتش کرده بودم
یک ماه گذشت و ا.ت طلاق گرفت از خون رفت هرچند منم نمیتونستم توی خونه با اون خاطرات مزخرف بمونم خونه رو عوض کردم اما دیگه ا.ت نبود
دیگه نبود وقتی خوابه بهش زول بزنم نبود بهم بگه پیشی خوابالو
تنها خوشحالی داشتم و شانسی اوردم این بود نمیدونستم قراردادی توی شرکت بسته بود و لغو کنم اما ا.ت جوری رفتار میکرد که انگار وجود ندارم حرف زدنمون شد بود در حد سلام و خداحافظی اونم فقط عوان رئیسش که اگه اونم نبود مطمئن بودم که اصلا وجود ندارم
ا.ت توی شرکت با همه خیلی خوش برخورد بود از همه بیشتر کورپس و این هم منو خیلی حرص میده بعضی وقتا فکر میکنم ا.ت میخواد با این کاراش ازم انتقام بگیره، حتی فکر کردن اون کنار یکی دیگه دیونم میکنه
میخواستم بسنجمشون بخاطره همین برای قیمت ها الکی کورپس و ا.ت رو خواستم که بیان و باهاشون حرف بزنم
طولی نکشید که صدای ا.ت کورپس و پشت در شنیدم خیلی صمیمی حرف میزدن داشتم منفجر میشدم تحمل نیوردم و خودم به سمت در رفت و بازش کردم که با چهره متعجب دوتایی شون مواج شدم، حس کردم که اوناهم متوجه عصابانیتم شدن و بی دليل شروع کردم گیر دادن به کورپس
شوگا:جنابعالی به چه حقی بدون اجازهی من اجناس رو زیر قیمت دادی؟
ا.ت
در با شدو شوگا خیلی بی مقدمه و با عصبانیت سوالی از کورپس پرسید که دوتایی منگ نگاهش میکردیم و هنگ کرده بودیم
ا.ت:این چش شده دوباره حتما با آرین جونش دعواش شده هه(توی دلم)
پوزخندی از روی تمسخر بهش توی دلم زدم که کورپس بدبخت به حرف امد
(اعلامت کورپس +❥
+ببخشید رئیس اما من با خودتون درباره قیمت ها حرف زدم و خودتون گفتین که این قیمتو به فروشنده ها بدم
شوگا:با من دهن به دهن نذار مطمئنم که من اینو نگفتم، الانم برو قیمت هارو عوض کن بگو اشتباه شده زود....
کورپس برگشت و سمت اتاقش رفت که کار های لازم و بکنه مطمئن بودم شوگا از یچیزه دیگه عصبانیه، میخواستم برم و دلداریش بدم اما
شوگا:خانم ا.ت شما صبر کنید باید درمورد به عهده گرفتن چندتا کار باهاتون حرف بزنم لطفا بفرمایید
از چیزی که اصلا خوشم نیموند بدون هیچ حرفی و نگاهی برگشتم رفتم داخل دور ترین مبل توی اتاق نشستم و شوگا هم روی صندلیش نشت بعد از مکث کوچیکی به حرف امد
شوگا:میخوام شما همراه چندتا از کارمندها برید و بازدید کنید و مطمئن باشید مشکلی پیش نمیاد
ا.ت:خیلی ببخشید ولی چرا من باید برم
شوگا:برای اینکه شما.....
۷۷.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.