P6
Jk: ته صبر کن ( به جیمین نگاه کردم که بره دست ته رو گرفتم ) ته صبر کن .
T: جدیدأ بدون اینکه بگی قرار میذاشتیهوم ؟ ( باعصبانیت )
Jk: ( دلم خیلی درد میکرد از دفعه قبلی بد تر بود ) ته دوستم بود تو فرق داری تو دوست پسرمی .
T: ولی انگار تو خوشت نمیاد که من دوست پسرم .
Jk: ( اخه الان باید دل دردم شروع بشه ) ای ( دستم رو دلم )
T: چیشده ؟ اینم فیلمته ؟
Jk: نه …. فیلم نیست …….. دلم درد میکنه . ( از درد بی هوش شدم )
T: (سریع با استایلم بغلش کردم و صداش کردم ) کوک کوک
Jk: ( وقتی بیدار شدم توی بیمارستان بودم چهره ته عصبانی بود حتما فهمیده ) ته ببخشید
T: چرا بهم نگفتی ؟
Jk: منظورت چیه ؟ ( خودم به روم نمیوردم )
T: یعنی چی منظورت چیه ؟
Jk: میخواستم …… ( نذاشت حرف بزنم )
T: بس کن ( هوف عصبی کشیدم ) به اندازه کافی روزم خراب کردی
Jk: ( بغضم گرفته بود سریع کردم قورت بدم اما نشد شروع کردم به گریه کردن و اون جارو ترک کردم ) از همون اول منو دوست نداشت ( آرام )
T:(وایسا کوک
Jk: ( بهش اهمیت ندادم و میخواستم تاکسی بگیرم )
T: بهت گفتم وایسا ( دنبالش رفتم ) هوو با توعم .
Jk: ولم کن تهیونگ میخوام تنها باشم
T: باشه به سلامت ( از یه سمت دیگه به راه افتادم )
Jk: ( رفت شروع کردم به گریه کردن من چقدر خر بودم ) میرم سقطش میکنم .( نزدیک بیمارستان بودم که بچه رو سقطش کنم به تهیونگ پیام دادم و بهش گفتم میخوام چی کار کنم )
T: ( من از پشت درخت حواسم بهش بود ولی وقتی پیام داد سریع بهش زنگ زدم )
Jk: ها چیه ؟ تا دیدی میخوام بچه رو سقطش کنم زنگ زدی
T: دست به اون بچه نمیزنی کوک .
Jk: دست میزنم بچه خودمه سقطش میکنم من دیگه داخل درمنگاه ( نمدونم درست نوشتم یا نه ) ( به دروغ )
T: مطمئنی ؟
Jk: تو داری منو میبنی ؟ ( چرا من این جوری شدم ) گریه
T( یه دقیقه برگرد) ( گوشیمو خاموش کردم )
T: ( روم رو برگردونم )
T: جدیدأ بدون اینکه بگی قرار میذاشتیهوم ؟ ( باعصبانیت )
Jk: ( دلم خیلی درد میکرد از دفعه قبلی بد تر بود ) ته دوستم بود تو فرق داری تو دوست پسرمی .
T: ولی انگار تو خوشت نمیاد که من دوست پسرم .
Jk: ( اخه الان باید دل دردم شروع بشه ) ای ( دستم رو دلم )
T: چیشده ؟ اینم فیلمته ؟
Jk: نه …. فیلم نیست …….. دلم درد میکنه . ( از درد بی هوش شدم )
T: (سریع با استایلم بغلش کردم و صداش کردم ) کوک کوک
Jk: ( وقتی بیدار شدم توی بیمارستان بودم چهره ته عصبانی بود حتما فهمیده ) ته ببخشید
T: چرا بهم نگفتی ؟
Jk: منظورت چیه ؟ ( خودم به روم نمیوردم )
T: یعنی چی منظورت چیه ؟
Jk: میخواستم …… ( نذاشت حرف بزنم )
T: بس کن ( هوف عصبی کشیدم ) به اندازه کافی روزم خراب کردی
Jk: ( بغضم گرفته بود سریع کردم قورت بدم اما نشد شروع کردم به گریه کردن و اون جارو ترک کردم ) از همون اول منو دوست نداشت ( آرام )
T:(وایسا کوک
Jk: ( بهش اهمیت ندادم و میخواستم تاکسی بگیرم )
T: بهت گفتم وایسا ( دنبالش رفتم ) هوو با توعم .
Jk: ولم کن تهیونگ میخوام تنها باشم
T: باشه به سلامت ( از یه سمت دیگه به راه افتادم )
Jk: ( رفت شروع کردم به گریه کردن من چقدر خر بودم ) میرم سقطش میکنم .( نزدیک بیمارستان بودم که بچه رو سقطش کنم به تهیونگ پیام دادم و بهش گفتم میخوام چی کار کنم )
T: ( من از پشت درخت حواسم بهش بود ولی وقتی پیام داد سریع بهش زنگ زدم )
Jk: ها چیه ؟ تا دیدی میخوام بچه رو سقطش کنم زنگ زدی
T: دست به اون بچه نمیزنی کوک .
Jk: دست میزنم بچه خودمه سقطش میکنم من دیگه داخل درمنگاه ( نمدونم درست نوشتم یا نه ) ( به دروغ )
T: مطمئنی ؟
Jk: تو داری منو میبنی ؟ ( چرا من این جوری شدم ) گریه
T( یه دقیقه برگرد) ( گوشیمو خاموش کردم )
T: ( روم رو برگردونم )
۵.۲k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.