قشنگ ترین عذاب من پارت ۴۶
قشنگ ترین عذاب من پارت ۴۶
ویو یونگی
"فلش بک به دیشب"
بعد از بردن جیهوپ و میا به خونشون ، تو این فکر بودم که جیمین رو چیکار کنم؟
تو ماشین نشستم و با دستام رو فرمون ضرب گرفته بودم...
نگاهی بهش انداختم . خواب بود و هذیون میگفت
جیمین : ن...نرو...من...دوست دارم...ترکم...نه.. نرو(زیر لب)
حسودی میکردم به اون کسی که اینطور ازش التماس میکرد تا بمونه.
انگاری آدم رو میکشه سمت خودش و جذب میکنه. زیباییش رو نمیشه با کلمات وصف کرد
صورت بی نقص ، لبای پفکی ، چشمای کوچولوش ، موهای قهوه ایش ، بدنش...
نگاهم رو سریع گرفتم تا بیشتر از این کار دست خودم ندادم
چاره ای نداشتم . مجبور بودم ببرمش خونه خودم
هرچند که برای من اجباری وجود نداشت ؛ با ذوقی تو دلم راهی خونه خودم شدم
--------------------------
بعد از پارک کردن ماشین بغلش کردم و بردمش داخل. میخواستم بزارمش رو تخت
یقه لباسم رو گرفت و افتادم روش
یک سانت فاصله داشتم باهاش...
میخواستم پاشم اما با شدت لباشو به لبام کوبوند
حالی که داشتم رو اینطور توصیف میکردم که انگار دنیا رو بهم دادن
دقیقا همین بود . دنیا رو بهم دادن ؛ دنیای من اونه و حالا دارمش...
حین تعجب و حیرت از ذوق مکی گرفتم . میدونستم چون مسته اتفاقی نمیوفته
محال ممکن بود بتونم از اون طعم خوشمزه و بی نهایت لذت بخش دل بکنم . یه مک...دو مک...سه مک.
بیشتر از این کاری دست خودم و خودش میدادم ؛ خواستم بس کنم و پاشم که دستاش پشت گردنم رو گرفت و مانع شد
اینبار اون ادامه داد. مک اول ، مک دوم ، مک سوم رو نتونستم و باهاش همراهی کردم
قلبم تو سینه ام به قدری محکم میزد که حس میکردم الآن قفسه سینه ام میشکنه
بعد چند مین بخاطر نفس کم آوردن ازم جدا شد . تو همون حالت نگاهش میکردم
صورتش جمع شده بود و انگار درد داشت
تا به خودم اومد سریع از روش پاشدم و کنارش نشستم..
آروم باش یونگی ... آروم باش . اولین بار بود انقدر ذوق و اشتیاق رو حس میکردم
قلبم با سرعت میزد و مجال نفس نمیداد
غرق خواب بود و لحظه ای چشماش رو باز نکرد
رفتم بیرون و لباسام رو عوض کردم ؛ آبی به دست و صورتم زدم تا بهتر شم
ساعت از نصفه شب گذشته بود و هم خسته بودم و هم خوشحال
بیخیال اتفاقات بعدش شدم و رفتم سمت اتاق خودم
کنارش دراز کشیدم و تا زمانی که چشمام به خواب بره نگاهش میکردم...
"پایان فلش بک"
ویو جیمین
من...من دیشب چیکار کردم؟؟
..........................................................................
اینم از یونمین
منو کشتیددددددددددددددد
😐👋🏻
ویو یونگی
"فلش بک به دیشب"
بعد از بردن جیهوپ و میا به خونشون ، تو این فکر بودم که جیمین رو چیکار کنم؟
تو ماشین نشستم و با دستام رو فرمون ضرب گرفته بودم...
نگاهی بهش انداختم . خواب بود و هذیون میگفت
جیمین : ن...نرو...من...دوست دارم...ترکم...نه.. نرو(زیر لب)
حسودی میکردم به اون کسی که اینطور ازش التماس میکرد تا بمونه.
انگاری آدم رو میکشه سمت خودش و جذب میکنه. زیباییش رو نمیشه با کلمات وصف کرد
صورت بی نقص ، لبای پفکی ، چشمای کوچولوش ، موهای قهوه ایش ، بدنش...
نگاهم رو سریع گرفتم تا بیشتر از این کار دست خودم ندادم
چاره ای نداشتم . مجبور بودم ببرمش خونه خودم
هرچند که برای من اجباری وجود نداشت ؛ با ذوقی تو دلم راهی خونه خودم شدم
--------------------------
بعد از پارک کردن ماشین بغلش کردم و بردمش داخل. میخواستم بزارمش رو تخت
یقه لباسم رو گرفت و افتادم روش
یک سانت فاصله داشتم باهاش...
میخواستم پاشم اما با شدت لباشو به لبام کوبوند
حالی که داشتم رو اینطور توصیف میکردم که انگار دنیا رو بهم دادن
دقیقا همین بود . دنیا رو بهم دادن ؛ دنیای من اونه و حالا دارمش...
حین تعجب و حیرت از ذوق مکی گرفتم . میدونستم چون مسته اتفاقی نمیوفته
محال ممکن بود بتونم از اون طعم خوشمزه و بی نهایت لذت بخش دل بکنم . یه مک...دو مک...سه مک.
بیشتر از این کاری دست خودم و خودش میدادم ؛ خواستم بس کنم و پاشم که دستاش پشت گردنم رو گرفت و مانع شد
اینبار اون ادامه داد. مک اول ، مک دوم ، مک سوم رو نتونستم و باهاش همراهی کردم
قلبم تو سینه ام به قدری محکم میزد که حس میکردم الآن قفسه سینه ام میشکنه
بعد چند مین بخاطر نفس کم آوردن ازم جدا شد . تو همون حالت نگاهش میکردم
صورتش جمع شده بود و انگار درد داشت
تا به خودم اومد سریع از روش پاشدم و کنارش نشستم..
آروم باش یونگی ... آروم باش . اولین بار بود انقدر ذوق و اشتیاق رو حس میکردم
قلبم با سرعت میزد و مجال نفس نمیداد
غرق خواب بود و لحظه ای چشماش رو باز نکرد
رفتم بیرون و لباسام رو عوض کردم ؛ آبی به دست و صورتم زدم تا بهتر شم
ساعت از نصفه شب گذشته بود و هم خسته بودم و هم خوشحال
بیخیال اتفاقات بعدش شدم و رفتم سمت اتاق خودم
کنارش دراز کشیدم و تا زمانی که چشمام به خواب بره نگاهش میکردم...
"پایان فلش بک"
ویو جیمین
من...من دیشب چیکار کردم؟؟
..........................................................................
اینم از یونمین
منو کشتیددددددددددددددد
😐👋🏻
۲.۸k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.