part 4
هانا:تهیونگ عاححححححح
تهیونگ:جان تهیونگ
هانا:تندتر عاححححححححح
تهیونگ:با کمال میل
که شروع کردمو به تندتر تلمبه زدن که بعد ۲۰ راند توش خالی کردمو ازش کشیدم بیرون که دیدم ساعت ۵ صبح گفتم
تهیونگ:حالت خوبه
هانا:نه شکمم خیلی در میکنه(گریه)
تهیونگ:میخوای بریم حموم؟؟
هانا:هوم
که خواستم از جام بلند شم زیر شکمم تیر کشید افتادم روی تخت
تهیونگ:چرا نمیایی
هانا: نمیتونم تکون بخورم
تهیونگ:رفتم برداشتم بغلم بردم حموم نشستم توی وان هانا رو هم گذاشتم روی پاهام شروع کردن به ماساژ دادن زیر دلش بعد ۱۰ مین که داشتم ماساژ میدادم پرسیدم
تهیونگ:خوب شدی
هانا:..........
تهیونگ:دستمو بردم موهاشو زدم کنار دیدم خیلی کیوت خوابیده از وان بلند شدم هانا تو بغلم رفتم زیر دوش بعد دوش حوله رو برداشتم موهاشو خشک کردم . روی تخت کاملا خونی شده بود ملافه رو گشیدم روی تخت هانا رو گذاشتم روی تخت خودمو خشک کردم یع ملافه دیگه برداشتم تا که رومون بکشم رفتم خودمم روی تخت کنار هانا دراز کشیدم هانا رو کشیدم توی بغلم ملافه رو انداختم رومون یه پوزخند زدمو خوابیدم
امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜💜
خماری
تهیونگ:جان تهیونگ
هانا:تندتر عاححححححححح
تهیونگ:با کمال میل
که شروع کردمو به تندتر تلمبه زدن که بعد ۲۰ راند توش خالی کردمو ازش کشیدم بیرون که دیدم ساعت ۵ صبح گفتم
تهیونگ:حالت خوبه
هانا:نه شکمم خیلی در میکنه(گریه)
تهیونگ:میخوای بریم حموم؟؟
هانا:هوم
که خواستم از جام بلند شم زیر شکمم تیر کشید افتادم روی تخت
تهیونگ:چرا نمیایی
هانا: نمیتونم تکون بخورم
تهیونگ:رفتم برداشتم بغلم بردم حموم نشستم توی وان هانا رو هم گذاشتم روی پاهام شروع کردن به ماساژ دادن زیر دلش بعد ۱۰ مین که داشتم ماساژ میدادم پرسیدم
تهیونگ:خوب شدی
هانا:..........
تهیونگ:دستمو بردم موهاشو زدم کنار دیدم خیلی کیوت خوابیده از وان بلند شدم هانا تو بغلم رفتم زیر دوش بعد دوش حوله رو برداشتم موهاشو خشک کردم . روی تخت کاملا خونی شده بود ملافه رو گشیدم روی تخت هانا رو گذاشتم روی تخت خودمو خشک کردم یع ملافه دیگه برداشتم تا که رومون بکشم رفتم خودمم روی تخت کنار هانا دراز کشیدم هانا رو کشیدم توی بغلم ملافه رو انداختم رومون یه پوزخند زدمو خوابیدم
امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜💜
خماری
۱۷.۱k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.