وقتی کسی که به فرزند خوندگی میگیرتت عاشقت میشه.
𝒋𝒖𝒏𝒈𝒌𝒐𝒐𝒌𝒑𝒕10
چند روز دارمم پارت کم میزارم میدونمم ولی موقع امتحاناس ببخسید:))
بالاخره رسیدیم اومم چقد بزرگ بود جونگوون دستمو گرفته بود
جونگوون: به هیچ وجه ازم دور نمیشی خب هر جور ادمی اینحا هست پس دردسر نمیخام.
یه طوری میگفت انگار سن خر پیرو داشت اونم همسن من بود. باشه ای گفتم و رفتیم داخل یااا چقد بوی سیگار و الکل میومد صدای اهنگ خیلی زیاد بود گه خوردم تو قیافم معلوم بود.
اخه تو رو چع به بار اخه اصن بار اومدی بودی جونگکوک یه گوش نشسته بود بین دوتا دختر یعنی واقعا اینطوری بود یا بهش نمیخورد از اینایی باشه که همش با دخترا باشن یاااا اصن بع من چه چرا دارم فکر مفت میکنم. از بس کع عین میمون نگاش کنم یهو بالاخره نگاهش به ما افتاد که دست تو دست هم بودیم.
با عصبانیت اومد سمتمون
جونگکوک: ا/ت اینجا چیکار میکنه جونگوون جواب بده
جونگوون: خواست بیاد منم اوردمش
جونگکوک: تو که میدونی کلی هول اینجا ریخته پس چرا اوردیش
ا/ت: به من چه کی اینجا هست کی اینجا نیست.
جونگکوک: تو دخالت نکن توت فرنگی. بزار ببینم این چه لباسیه دقیقا؟
ا/ت: لباسه لباس.
جونگکوک: کور نیستم میگم چرا با این لباسا اومدی؟
جونگوون: کوک بس کن خودم اوردمش خودمم حواسم بهش هست.
جونگوون دستمو گرفت و رفتیم یه گوشه نشستیم.
*مثل کسایی که ادم ندیدن نگاع میکردم
جونگوون: اووو سلامم رفیق
پسره: سلام جونگوون
(همو بقل کردن)
جونگوون: بزار معرفی کنم ا/ت سوبین سوبین ا/ت
ا/ت: خوشبختم.
سوبین: منم خوشبختم بانوی من.
*از قیافش میبارید که یه هول تمام عیاره پسره چندش.
درست جفتم نشست مگه دوست جونگوون نیست جا نیست تا جفت من. جونگوونم که قصد سوبین رو فهمید دستشو دور کمرم حلقه زد طوری که داخل بغلش بودم و دستش دور کمرم بود.
#نامجون #جین #مین_یونگی #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #بی_تی_اس #کیپاپ #کره_جنوبی #کیپاپر #فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک #فیک_جونگ_کوک #فیک #فیک_تهیونگ
چند روز دارمم پارت کم میزارم میدونمم ولی موقع امتحاناس ببخسید:))
بالاخره رسیدیم اومم چقد بزرگ بود جونگوون دستمو گرفته بود
جونگوون: به هیچ وجه ازم دور نمیشی خب هر جور ادمی اینحا هست پس دردسر نمیخام.
یه طوری میگفت انگار سن خر پیرو داشت اونم همسن من بود. باشه ای گفتم و رفتیم داخل یااا چقد بوی سیگار و الکل میومد صدای اهنگ خیلی زیاد بود گه خوردم تو قیافم معلوم بود.
اخه تو رو چع به بار اخه اصن بار اومدی بودی جونگکوک یه گوش نشسته بود بین دوتا دختر یعنی واقعا اینطوری بود یا بهش نمیخورد از اینایی باشه که همش با دخترا باشن یاااا اصن بع من چه چرا دارم فکر مفت میکنم. از بس کع عین میمون نگاش کنم یهو بالاخره نگاهش به ما افتاد که دست تو دست هم بودیم.
با عصبانیت اومد سمتمون
جونگکوک: ا/ت اینجا چیکار میکنه جونگوون جواب بده
جونگوون: خواست بیاد منم اوردمش
جونگکوک: تو که میدونی کلی هول اینجا ریخته پس چرا اوردیش
ا/ت: به من چه کی اینجا هست کی اینجا نیست.
جونگکوک: تو دخالت نکن توت فرنگی. بزار ببینم این چه لباسیه دقیقا؟
ا/ت: لباسه لباس.
جونگکوک: کور نیستم میگم چرا با این لباسا اومدی؟
جونگوون: کوک بس کن خودم اوردمش خودمم حواسم بهش هست.
جونگوون دستمو گرفت و رفتیم یه گوشه نشستیم.
*مثل کسایی که ادم ندیدن نگاع میکردم
جونگوون: اووو سلامم رفیق
پسره: سلام جونگوون
(همو بقل کردن)
جونگوون: بزار معرفی کنم ا/ت سوبین سوبین ا/ت
ا/ت: خوشبختم.
سوبین: منم خوشبختم بانوی من.
*از قیافش میبارید که یه هول تمام عیاره پسره چندش.
درست جفتم نشست مگه دوست جونگوون نیست جا نیست تا جفت من. جونگوونم که قصد سوبین رو فهمید دستشو دور کمرم حلقه زد طوری که داخل بغلش بودم و دستش دور کمرم بود.
#نامجون #جین #مین_یونگی #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #بی_تی_اس #کیپاپ #کره_جنوبی #کیپاپر #فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک #فیک_جونگ_کوک #فیک #فیک_تهیونگ
۲۲.۸k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.