تو مال منی پارت40
جیمین:مادرم برکنار شد و قراره سه روز دیگه تاج گذاری برگزار بشه ویکتور رو هم ممنوعالخروج کردم نمیتونه خارج بشه از انگلیس
تهیونگ: یادت نره اون از خاندان مافیا هاست میتونه با رشوه ای چیزی آشنایی از مرز رد بشه
جیمین:کوک و یکی از ژنرال هام روی کارن..آنجلا کجاس میخوام صداشو بشنوم
تهیونگ:اون...خسته!(استرس)
جیمین:برای چی....تهیونگا؟!
تهیونگ:هوم؟!
جیمین: امید وارم اون چیزی که فکر میکنم درست نیس!(عصبی)
تهیونگ:عاح درسته ولی جریانش مفصله
جیمین:.......
جولیا:جیمین خوبی؟ چرا قرمز شدی(پشت تلفن)
تهیونگ:گاوم زائید(تو ذهنش)
جیمین: تا دو ساعت دیگه توی قصر باشید(محکم و عصبی و گوشی رو قطع کرد)
تهیونگ: به کال قطع شده خیره شدم گوشی رو روی مبل پرت کردم و به سمت اتاق رفتم وقتی وارد شدم به سمت تخت رفتم و بعدش زیر پتو آنجلا رو بغ*ل گرفتم که به طرفم برگشت و دستاش رو دو*ر گرد*نم انداخت زیر د*لش رو م*شاژ میدا*دم که بهتر بشه حال که کم کم چشام گرم شد و خوابم گرفت ولی...
.....
آنجلا: نچ نچ بیشور ببین چطور گر*دنم رو سیا*ه کرده(روبه آینه) تهیووونگگ(داد)
تهیونگ:چیشده(متعجب)
آنجلا: همه جامو کبو*د کردی میخوای چی بشه؟(عصبی)
تهیونگ:بیب بهتره هر چه سریع تر راه بیوفتیم چون جولیا زنگ زد گفت جیمین توی قصر رژه راه انداخته
آنجلا: برای چی(متعجب)
تهیونگ: 😂😂قرار بود۵ ساعت پیش قصر باشیم ولی هنوز نرفتیم و اونم از اعصبانیت داره تو قصر رژه میره و دخمه دنبالش
آنجلا : نمک دون😐🙄
&هر دو از خونه خارج شدن و به سمت شهر راه افتادن وقتی رسیدن قصر از ماشین پیاده شدن ره سمت سالون اصلی که جیمین اونجا منتظر بود رفتن
آنجلا:وارد سالون شدیم که با خانواده کیم و خودم مواجه شدم هر دومون بهم نگاه کردیم و بعد به جمع روبهرومون
تهیونگ:اینجا چخبره؟!
م/کیم:ما خبر نداریم فقط ولیعهد جیمین و پدرت خبر دارن چیشده که همه رو جمع کردن
جیمین:پرنسس آنجلا ژوبرت دختر پادشاه جکسون ژوبرت به عیسی مسیح قسم بخور که حقیت رو توی این جمع میگی!
آنجلا:.. قسم یاد میکنم به نام عیسی (متعجب)
پ/کیم : آیا تو فرزند من کیم تهیونگ ولیعهد فرانسه رو از ته قلبت دوس داری؟
&آنجلا و تهیونگ: هر دو مبهم بهم نگاه کردن
آنجلا: با حرف پدر تهیونگ نمیدونستم چی بگم ولی من نمیتونستم دروغ بگم چون قسم خورده بودم بین دو راه مونده بودم آره درست بود من از ته دل عاشق تهیونگ شده بودم دلم رو به دریا زدم...(داخل ذهنش)
آنجلا : بهسمت تهیونگ برگشتم و دستشو تو دستم گرفتم به چش هاش نگاه کردم و گفتم:
آنجلا:بله از ته دلم دوسش دارم توری که حاظرم جونم رو هم بهش بدم
جیمین: تو چی تهیونگ تو خواهرم رو دوس داری؟
تهیونگ: دست آنجلا رو فشار دادم و بهش نگاه کردم و مطمئن جواب دادم: حتی اگه ۱۰۰ بار هم دنیا بیام بازم انتخابم تویی پرنسس
ببخشید دیر شد یه پارت طولانی تقدیم نگاه های زیباتون و اینکه فردا و پس فردا پارت نداریم 😬😊
شرط پارت های بعد پارت هایی که زیر 100 لایک هستن لایک کنید😘
عید تون مبارک خوشگلا😘✨💗
تهیونگ: یادت نره اون از خاندان مافیا هاست میتونه با رشوه ای چیزی آشنایی از مرز رد بشه
جیمین:کوک و یکی از ژنرال هام روی کارن..آنجلا کجاس میخوام صداشو بشنوم
تهیونگ:اون...خسته!(استرس)
جیمین:برای چی....تهیونگا؟!
تهیونگ:هوم؟!
جیمین: امید وارم اون چیزی که فکر میکنم درست نیس!(عصبی)
تهیونگ:عاح درسته ولی جریانش مفصله
جیمین:.......
جولیا:جیمین خوبی؟ چرا قرمز شدی(پشت تلفن)
تهیونگ:گاوم زائید(تو ذهنش)
جیمین: تا دو ساعت دیگه توی قصر باشید(محکم و عصبی و گوشی رو قطع کرد)
تهیونگ: به کال قطع شده خیره شدم گوشی رو روی مبل پرت کردم و به سمت اتاق رفتم وقتی وارد شدم به سمت تخت رفتم و بعدش زیر پتو آنجلا رو بغ*ل گرفتم که به طرفم برگشت و دستاش رو دو*ر گرد*نم انداخت زیر د*لش رو م*شاژ میدا*دم که بهتر بشه حال که کم کم چشام گرم شد و خوابم گرفت ولی...
.....
آنجلا: نچ نچ بیشور ببین چطور گر*دنم رو سیا*ه کرده(روبه آینه) تهیووونگگ(داد)
تهیونگ:چیشده(متعجب)
آنجلا: همه جامو کبو*د کردی میخوای چی بشه؟(عصبی)
تهیونگ:بیب بهتره هر چه سریع تر راه بیوفتیم چون جولیا زنگ زد گفت جیمین توی قصر رژه راه انداخته
آنجلا: برای چی(متعجب)
تهیونگ: 😂😂قرار بود۵ ساعت پیش قصر باشیم ولی هنوز نرفتیم و اونم از اعصبانیت داره تو قصر رژه میره و دخمه دنبالش
آنجلا : نمک دون😐🙄
&هر دو از خونه خارج شدن و به سمت شهر راه افتادن وقتی رسیدن قصر از ماشین پیاده شدن ره سمت سالون اصلی که جیمین اونجا منتظر بود رفتن
آنجلا:وارد سالون شدیم که با خانواده کیم و خودم مواجه شدم هر دومون بهم نگاه کردیم و بعد به جمع روبهرومون
تهیونگ:اینجا چخبره؟!
م/کیم:ما خبر نداریم فقط ولیعهد جیمین و پدرت خبر دارن چیشده که همه رو جمع کردن
جیمین:پرنسس آنجلا ژوبرت دختر پادشاه جکسون ژوبرت به عیسی مسیح قسم بخور که حقیت رو توی این جمع میگی!
آنجلا:.. قسم یاد میکنم به نام عیسی (متعجب)
پ/کیم : آیا تو فرزند من کیم تهیونگ ولیعهد فرانسه رو از ته قلبت دوس داری؟
&آنجلا و تهیونگ: هر دو مبهم بهم نگاه کردن
آنجلا: با حرف پدر تهیونگ نمیدونستم چی بگم ولی من نمیتونستم دروغ بگم چون قسم خورده بودم بین دو راه مونده بودم آره درست بود من از ته دل عاشق تهیونگ شده بودم دلم رو به دریا زدم...(داخل ذهنش)
آنجلا : بهسمت تهیونگ برگشتم و دستشو تو دستم گرفتم به چش هاش نگاه کردم و گفتم:
آنجلا:بله از ته دلم دوسش دارم توری که حاظرم جونم رو هم بهش بدم
جیمین: تو چی تهیونگ تو خواهرم رو دوس داری؟
تهیونگ: دست آنجلا رو فشار دادم و بهش نگاه کردم و مطمئن جواب دادم: حتی اگه ۱۰۰ بار هم دنیا بیام بازم انتخابم تویی پرنسس
ببخشید دیر شد یه پارت طولانی تقدیم نگاه های زیباتون و اینکه فردا و پس فردا پارت نداریم 😬😊
شرط پارت های بعد پارت هایی که زیر 100 لایک هستن لایک کنید😘
عید تون مبارک خوشگلا😘✨💗
۴۵.۵k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.