فیک تهیونگ (اعذاب عشق)پارت۶
از زبان ا/ت
هر دو زن بودن یکیشون گفت : یعنی چی ا/ت برگشته ؟
این صدای زن عموی تهیونگه...زن دوم گفت : نمیدونم مامان فقط میدونم هم تو شرکت هست هم قراره اینجا زندگی کنه
( اسم زن عموی تهیونگ جی یون هست )
جی یون گفت : چند سال پیش اینقدر زحمت کشیدم تا دوباره این دختره برگرده ؟ خودمو تو خطر انداختم تا الان اینطوری بشه
منظورش چیه..الان کلی معمای حل نشده دارم باید از کی کمک بگیرم..بعد از اینکه رفتن بی سر و صدا از زیر زمین اومدم بیرون رفتم سالن اصلی که جی یون رو دیدم با لبخندی زورکی که روی لباش بود اومد سمتم و دستش رو گذاشت روی شونم و گفت : ا/ت تویی؟ چقدر تغییر کردی ؟
عوضی خوب نقش بازی میکنه..دستش رو پس زدم و گفتم : ببخشید ولی صحبت بمونه واسه بعد الان میخوام استراحت کنم.. ازش رد شدم و رفتم سمت پله ها که گفت : برگشتنت به نفعت نیست دختر خوب
نفس عمیقی کشیدم و گفتم : به نفع من هست اما به نفع شما نیست خانم جی یون
لبخند رضایت بخشی زدم و از پله ها رفتم بالا.. یه دوش چند دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون یه پیراهن گشاد سیاه پوشیدم موهامو باز گذاشتم.. رفتم توی بالکن اتاقم و تا شب اونجا نشستم هوا سرد بود اونم خیلی سرد اما برای بدن یخ زده من اثری نداشت..
بالاخره رضایت دادم و از بالکن رفتم توی اتاق بعده نیم ساعت دره اتاقم زده شد گفتم : بفرمایید
خدمتکار بود که گفت : خانم شام حاضره
گفتم : باشه الان میام..بعد از اینکه رفت منم رفتم طبقه پایین همه سره میز بودن البته دو نفر اضافه شده بودن میسا و جی یون..
میسا کناره تهیونگ نشسته بود جی یون هم کناره آقای کیم مادر و دختر عین هم هستن.. دوست نداشتم کناره میسا بشینم پس کناره جی یون نشستم هواسم پرت بود با غذا بازی میکردم که آقای کیم گفت : ا/ت چیزی شده امروز نهار هم نخوردی
گفتم : نه نه چیزی نیست فقط اگر میشه میتونم بعده شام چند لحظه باهاتون صحبت کنم
گفت : البته بعده شام بیا اتاق کارم
حرفش رو تایید کردم.. میسا همش برای تهیونگ عشوه میومد منم نمیخواستم نگاهشون کنم اما مردمک چشمام ناخواسته می پیچید روی اونا البته تهیونگ بخش اهمیت نمیداد..اصلا یکی نیست به من بگه به تو چه تو چکارهای آخه دختر
بالاخره شام تموم شد..
آقای کیم رفت اتاق کارش منم بعده چند دقیقه رفتم بالا در زدم اجازه ورود داد وارد شدم که گفت : بشین راحت باش
نشستم و هرچی که امروز میسا و جی یون گفته بودن رو براش تعریف کردم که گفت : از کجا مطمئنی کاره اوناست ممکنه کاره اونا باشه اما ما هنوز مدرکی نداریم بدون مدرک هم نمیتونیم کاری کنیم.
درست میگفت بدون مدرک هیچ کاری از دستم بر نمیومد باید مدرک پیدا میکردم.
ناامید از اتاق خارج شدم...
هر دو زن بودن یکیشون گفت : یعنی چی ا/ت برگشته ؟
این صدای زن عموی تهیونگه...زن دوم گفت : نمیدونم مامان فقط میدونم هم تو شرکت هست هم قراره اینجا زندگی کنه
( اسم زن عموی تهیونگ جی یون هست )
جی یون گفت : چند سال پیش اینقدر زحمت کشیدم تا دوباره این دختره برگرده ؟ خودمو تو خطر انداختم تا الان اینطوری بشه
منظورش چیه..الان کلی معمای حل نشده دارم باید از کی کمک بگیرم..بعد از اینکه رفتن بی سر و صدا از زیر زمین اومدم بیرون رفتم سالن اصلی که جی یون رو دیدم با لبخندی زورکی که روی لباش بود اومد سمتم و دستش رو گذاشت روی شونم و گفت : ا/ت تویی؟ چقدر تغییر کردی ؟
عوضی خوب نقش بازی میکنه..دستش رو پس زدم و گفتم : ببخشید ولی صحبت بمونه واسه بعد الان میخوام استراحت کنم.. ازش رد شدم و رفتم سمت پله ها که گفت : برگشتنت به نفعت نیست دختر خوب
نفس عمیقی کشیدم و گفتم : به نفع من هست اما به نفع شما نیست خانم جی یون
لبخند رضایت بخشی زدم و از پله ها رفتم بالا.. یه دوش چند دقیقه ای گرفتم اومدم بیرون یه پیراهن گشاد سیاه پوشیدم موهامو باز گذاشتم.. رفتم توی بالکن اتاقم و تا شب اونجا نشستم هوا سرد بود اونم خیلی سرد اما برای بدن یخ زده من اثری نداشت..
بالاخره رضایت دادم و از بالکن رفتم توی اتاق بعده نیم ساعت دره اتاقم زده شد گفتم : بفرمایید
خدمتکار بود که گفت : خانم شام حاضره
گفتم : باشه الان میام..بعد از اینکه رفت منم رفتم طبقه پایین همه سره میز بودن البته دو نفر اضافه شده بودن میسا و جی یون..
میسا کناره تهیونگ نشسته بود جی یون هم کناره آقای کیم مادر و دختر عین هم هستن.. دوست نداشتم کناره میسا بشینم پس کناره جی یون نشستم هواسم پرت بود با غذا بازی میکردم که آقای کیم گفت : ا/ت چیزی شده امروز نهار هم نخوردی
گفتم : نه نه چیزی نیست فقط اگر میشه میتونم بعده شام چند لحظه باهاتون صحبت کنم
گفت : البته بعده شام بیا اتاق کارم
حرفش رو تایید کردم.. میسا همش برای تهیونگ عشوه میومد منم نمیخواستم نگاهشون کنم اما مردمک چشمام ناخواسته می پیچید روی اونا البته تهیونگ بخش اهمیت نمیداد..اصلا یکی نیست به من بگه به تو چه تو چکارهای آخه دختر
بالاخره شام تموم شد..
آقای کیم رفت اتاق کارش منم بعده چند دقیقه رفتم بالا در زدم اجازه ورود داد وارد شدم که گفت : بشین راحت باش
نشستم و هرچی که امروز میسا و جی یون گفته بودن رو براش تعریف کردم که گفت : از کجا مطمئنی کاره اوناست ممکنه کاره اونا باشه اما ما هنوز مدرکی نداریم بدون مدرک هم نمیتونیم کاری کنیم.
درست میگفت بدون مدرک هیچ کاری از دستم بر نمیومد باید مدرک پیدا میکردم.
ناامید از اتاق خارج شدم...
۱۱۱.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.