تک پارتی جیمین(بخش دوم )
_زهر مار... من دیوونه وار عاشقتم چرا باید بهت خیانت کنم؟
+اوف باشه غلط کردم.
_ا.ت چرا انقدر به من بی اعتمادی؟
+*پوزخند*جیمین گفتم ببخشید.
_نخیر... تو همیشه به من همچین دیدی داشتی... چرا؟ مگه چی برات کم گذاشتم؟ من هر دختری بهم نزدیک میشه بهش میگم کسیو دارم که بیشتر از همه دوسش دارم ولی تو چی؟ تو همیشه به من شک داشتی!
+جیمین... جیمین توروخدا اینطوری حرف نزن... من... من منظوری نداشتم... اصلا دیالوگ یه فیلم بود خوب شد؟
_نه... دیگه خسته شدم... ا.ت بیا جداشیم!
+*خنده ی ضایع*بیخیال... شوخی بی مزه ای بود.
_ولی من کاملا راست گفتم
+*بغض*فقط بخاطر یه حرف من؟(زانو میزنه جلوی جیمین) ببخشید... خواهش میکنم منو ببخش... من اصلا منظوری نداشتم... من بدون تو میمیرم... باور کن بدون تو نمیتونم زندگی کنم.*گریه*
_بیخیال... مگه یه ادم چقدر میتونه ببخشه؟ تو همش به من شک داری... اصلا وایسا ببینم تو خودت روزانه با کیا میچرخی؟ بذار نام ببرم! دوست صمیمیت که ازش متنفرم یوجینه. اون همش به تو میچسبه و تو هم همینطور. فکر نمیکنی منم باید نسبت به تو بی اعتماد باشم؟
+من... منو اون فقط دوستیم!
_پس رابطه ی من و منشیم هم یه رابطه دوستانس... ولی من دیگه نمیتونم تحملت کنم... طبق گفته ی خودت ازت خسته شدم!
ــــــــــــــــــــــــــ
_ا.ت! ات! کجایی؟ دو ساعته به یه جا خیره شدی و حرفی نمیزنی! میخواستی بهم یه چیزی بگی.
+*گریه*جی... هق... مین... تو هق چقدر منو هق دوست داری؟ در حدی هق دوسم داری هق که ازم خسته نشی؟
_چاگیای من داره گریه میکنه؟ خاک تو سر من... بگو ببینم چی ش...
+فقط جواب سوالمو بده*کمی بلند*
_خب سوالت چی بود؟
+یه روز امکان داره ازم خسته بشی؟
_هر چه قدر توی این 5 سال زندگی مشترک ازت خسته شدم، بقیشم میشم.
+یعنی چی؟
_من با تموم خصلت های خوب و بدت عاشقت شدم و بهت عشق میورزم.پس امکان نداره ازت خسته شم. بعدشم ما الان دوست دختر دوست پسر نیستیم که بگیم عشقمون از روی هوس بوده باشه. ما الان زن و شوهریم و 5 ساله که همو دوست داریم. پس دیگه راهی برای عقب کشیدن نداریم مگر اینکه...
+مگر اینکه چی؟
_تو از من خسته بشی!
+مگه آدم از زندگیش خسته میشه که من از تو خسته بشم؟
_خب نه ولی هر اتفاقی ممکنه توی آینده بیوفته.
+آینده رو ول کن امروز رو بچسب.
_*خنده*قربونت برم من... الان بهتری؟
+اولا که... خدا نکنه... دوما بله. البته به لطف شما آقای پارک.
_وظیفم بود خانوم پارک. راستی دیرتون نشده؟
+نه (:
_*خنده*ا.ت پاشو بریم خونه.
+اگه خودتم میای خونه، منم میام.
_خب پاشو بریم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+جیمین... جیمین... موچی... چاگیا... کجایی پس؟
+*داد*جیمین... آقای پارک کدوم گوری تشریف دارین؟
+داری میترسونیما... کجایی؟
ا.ت داشت توی خونه خودشون دنبال جیمین میگشت ولی پیداش نمیکرد. تا اینکه یه یادداشت روی میز پیدا کرد!
توی اون یادداشت نوشته بود که...
+اوف باشه غلط کردم.
_ا.ت چرا انقدر به من بی اعتمادی؟
+*پوزخند*جیمین گفتم ببخشید.
_نخیر... تو همیشه به من همچین دیدی داشتی... چرا؟ مگه چی برات کم گذاشتم؟ من هر دختری بهم نزدیک میشه بهش میگم کسیو دارم که بیشتر از همه دوسش دارم ولی تو چی؟ تو همیشه به من شک داشتی!
+جیمین... جیمین توروخدا اینطوری حرف نزن... من... من منظوری نداشتم... اصلا دیالوگ یه فیلم بود خوب شد؟
_نه... دیگه خسته شدم... ا.ت بیا جداشیم!
+*خنده ی ضایع*بیخیال... شوخی بی مزه ای بود.
_ولی من کاملا راست گفتم
+*بغض*فقط بخاطر یه حرف من؟(زانو میزنه جلوی جیمین) ببخشید... خواهش میکنم منو ببخش... من اصلا منظوری نداشتم... من بدون تو میمیرم... باور کن بدون تو نمیتونم زندگی کنم.*گریه*
_بیخیال... مگه یه ادم چقدر میتونه ببخشه؟ تو همش به من شک داری... اصلا وایسا ببینم تو خودت روزانه با کیا میچرخی؟ بذار نام ببرم! دوست صمیمیت که ازش متنفرم یوجینه. اون همش به تو میچسبه و تو هم همینطور. فکر نمیکنی منم باید نسبت به تو بی اعتماد باشم؟
+من... منو اون فقط دوستیم!
_پس رابطه ی من و منشیم هم یه رابطه دوستانس... ولی من دیگه نمیتونم تحملت کنم... طبق گفته ی خودت ازت خسته شدم!
ــــــــــــــــــــــــــ
_ا.ت! ات! کجایی؟ دو ساعته به یه جا خیره شدی و حرفی نمیزنی! میخواستی بهم یه چیزی بگی.
+*گریه*جی... هق... مین... تو هق چقدر منو هق دوست داری؟ در حدی هق دوسم داری هق که ازم خسته نشی؟
_چاگیای من داره گریه میکنه؟ خاک تو سر من... بگو ببینم چی ش...
+فقط جواب سوالمو بده*کمی بلند*
_خب سوالت چی بود؟
+یه روز امکان داره ازم خسته بشی؟
_هر چه قدر توی این 5 سال زندگی مشترک ازت خسته شدم، بقیشم میشم.
+یعنی چی؟
_من با تموم خصلت های خوب و بدت عاشقت شدم و بهت عشق میورزم.پس امکان نداره ازت خسته شم. بعدشم ما الان دوست دختر دوست پسر نیستیم که بگیم عشقمون از روی هوس بوده باشه. ما الان زن و شوهریم و 5 ساله که همو دوست داریم. پس دیگه راهی برای عقب کشیدن نداریم مگر اینکه...
+مگر اینکه چی؟
_تو از من خسته بشی!
+مگه آدم از زندگیش خسته میشه که من از تو خسته بشم؟
_خب نه ولی هر اتفاقی ممکنه توی آینده بیوفته.
+آینده رو ول کن امروز رو بچسب.
_*خنده*قربونت برم من... الان بهتری؟
+اولا که... خدا نکنه... دوما بله. البته به لطف شما آقای پارک.
_وظیفم بود خانوم پارک. راستی دیرتون نشده؟
+نه (:
_*خنده*ا.ت پاشو بریم خونه.
+اگه خودتم میای خونه، منم میام.
_خب پاشو بریم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
+جیمین... جیمین... موچی... چاگیا... کجایی پس؟
+*داد*جیمین... آقای پارک کدوم گوری تشریف دارین؟
+داری میترسونیما... کجایی؟
ا.ت داشت توی خونه خودشون دنبال جیمین میگشت ولی پیداش نمیکرد. تا اینکه یه یادداشت روی میز پیدا کرد!
توی اون یادداشت نوشته بود که...
۱۳.۴k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.