پارت ۳ وقتی ارمی بودی و بایست جونگکوکه
پارت ۳ وقتی ارمی بودی و بایست جونگکوکه
پرش زمانی صبح
باران : پاشدم لباسم و پوشیدم رفتم سرکار امروز زودتر تعطیل شدم ساعت ۵ بود داشتم میرفتم بیرون از مغازه امروز انقدر خسته بودم که دیگه جون نداشتم از خستگی همونجا بیهوش شدم و سیاهی مطلق ..................
پرش زمانی ۳ ساعت بعد
بیدار شدم دیدم تو یه اتاقم پاشدم دیدم تو یه عمارت بزرگم که یهو دوتا پسر کراش اومدن تو وایسا ببینم این جونگکوک نیست پشمام حاجی ( اینا رو تو دلش گفت )
تو فکر بودم که یهو من و صدا زد گفتم بله گفت : (( از این به بعد تو دوست دخترمی و به عنوان دوست دخترم معرفیت میکنم به همه و اینگونه شد که کراشم تبدیل به بوی فرندم شد .............
اما ایا ممکنه همینطوری خوب پیش بره کسی چه میدونه اینده چطوریه ایا این دخترک و پسرک میتونن بهم برسن یا نه کسی چه میدونه شاید سرنوشت اونطوری که میخوان واسشون رقم نزنه به هرحال کسی چه میدونه...................
اینم به مناسبت تولد کوکی گذاشتم فردا هم دوباره ميزارم
.
پرش زمانی صبح
باران : پاشدم لباسم و پوشیدم رفتم سرکار امروز زودتر تعطیل شدم ساعت ۵ بود داشتم میرفتم بیرون از مغازه امروز انقدر خسته بودم که دیگه جون نداشتم از خستگی همونجا بیهوش شدم و سیاهی مطلق ..................
پرش زمانی ۳ ساعت بعد
بیدار شدم دیدم تو یه اتاقم پاشدم دیدم تو یه عمارت بزرگم که یهو دوتا پسر کراش اومدن تو وایسا ببینم این جونگکوک نیست پشمام حاجی ( اینا رو تو دلش گفت )
تو فکر بودم که یهو من و صدا زد گفتم بله گفت : (( از این به بعد تو دوست دخترمی و به عنوان دوست دخترم معرفیت میکنم به همه و اینگونه شد که کراشم تبدیل به بوی فرندم شد .............
اما ایا ممکنه همینطوری خوب پیش بره کسی چه میدونه اینده چطوریه ایا این دخترک و پسرک میتونن بهم برسن یا نه کسی چه میدونه شاید سرنوشت اونطوری که میخوان واسشون رقم نزنه به هرحال کسی چه میدونه...................
اینم به مناسبت تولد کوکی گذاشتم فردا هم دوباره ميزارم
.
۱.۹k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.