♡Crazy of love♡ pt12
♡Crazy of love♡ pt12
دیوانهٔ عشق
( ویوی ات )
منتظر بودم که پسرا برگردن
هروقت به لباسم نگا میکردم انگار اصلا قشنگ نبود خیلی عادی بود
بلخره تولده و باید لباسم خوشگل باشه
رفتم یه لباس خیلی خوشگل و جذاب تنم کردم
تا من لباسام رو عوض کردم زنگ در رو زدن تو آیفون نگا کردم پسرا بودن
خیلی استرس داشتم که نکنه سورپرایز رو خراب کنم
از یه طرفم استرس جیهوپ جیمین رو داشتم که دعوا نکنین
در رو باز کردم رفتم پشت مبل خودمو قایم کردم تا بیان بالا
نامجون در رو باز کرد و اومد داخل
® پس ات کو؟
- نمیدونم
همینکه نامجون چراغ رو روشن کرد فورا یه آهنگ انداختم و جیهوپم برف شادی رو پاشید
نامجون یه لحظه ترسید اما بعدش خوشحال شد که تولدش رو یادمون نرفته
بعدشم با لحن خیلی کیوتی ازمون تشکر کرد و بعدش نشستیم
- اوم آفرین تزیینات قشنگه
§ آره خیلی
$ گفتم که ات سلیقه ش خوبه
+ اوهوم مرسی
یه لحظه احساس کردم یونگی سعی داره صندلی خودشو به صندلیم نزدیک کنه
( ویوی یونگی )
انگار داشتم به منظره ی بهشتی نگا میکردم
دلم میخواست تا صبح نگاش کنم و بغلش کنم اما نمیتونستم هیچکاری انجام بدم و چیزی بگم
( ویوی جیمین )
شوگا به ات خیره شده بود حتی پلکم نمیزد
دیگه نتونستم تحمل کنم و صداش کردم
§ شوگا
- ها چته؟
§ هیچی فقط نیم ساعته حتی پلکم نزدی
- اوکی ولش
به ات گفتم بره کیک و بیاره و همین که ات رفت صندلیش رو به صندلی خودم چسبودنم و منتظر بودم که ات برگرده که دیدم شوگا صندلیش رو چسبونده به صندلی ات
متعجب بودم
نکنه به ات حسی داره
خواستم صندلی ات رو درست کنم که اومد نشست
خیلی از دست یونگی عصبانی شدم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم
§ ات چرا چسبیدی به شوگا
هوم؟
نکنه بهش حسی داری؟
( ویوی ات )
نمیدونم چیشد که جیمین بلند شد و شروع کرد به حرف زدن
واقعا چش بود؟
چرا انقدر عصبانی بود
- خب به تو چه ربطی داره
هوم؟
§ به من ربطی نداره اما ظاهرا تو از ات خوشت میاد
- چی میگی واسه خودت هوم؟
توهم زدی فکر کنم
واقعا نمیدونستم چیکار کنم انگار داشت دعوا میشد
¢ هوی هوی بچه ها بس کنید زشته
× راست میگه چتونه؟
^ بشینید سر جاهاتو دعوا نکنید
- آخه به اون چه ربطی داره
$ بس کن شوگا
با توهم هستم جیمین
ادامه دارد....
( اسلاید دوم لباس ات )
دیوانهٔ عشق
( ویوی ات )
منتظر بودم که پسرا برگردن
هروقت به لباسم نگا میکردم انگار اصلا قشنگ نبود خیلی عادی بود
بلخره تولده و باید لباسم خوشگل باشه
رفتم یه لباس خیلی خوشگل و جذاب تنم کردم
تا من لباسام رو عوض کردم زنگ در رو زدن تو آیفون نگا کردم پسرا بودن
خیلی استرس داشتم که نکنه سورپرایز رو خراب کنم
از یه طرفم استرس جیهوپ جیمین رو داشتم که دعوا نکنین
در رو باز کردم رفتم پشت مبل خودمو قایم کردم تا بیان بالا
نامجون در رو باز کرد و اومد داخل
® پس ات کو؟
- نمیدونم
همینکه نامجون چراغ رو روشن کرد فورا یه آهنگ انداختم و جیهوپم برف شادی رو پاشید
نامجون یه لحظه ترسید اما بعدش خوشحال شد که تولدش رو یادمون نرفته
بعدشم با لحن خیلی کیوتی ازمون تشکر کرد و بعدش نشستیم
- اوم آفرین تزیینات قشنگه
§ آره خیلی
$ گفتم که ات سلیقه ش خوبه
+ اوهوم مرسی
یه لحظه احساس کردم یونگی سعی داره صندلی خودشو به صندلیم نزدیک کنه
( ویوی یونگی )
انگار داشتم به منظره ی بهشتی نگا میکردم
دلم میخواست تا صبح نگاش کنم و بغلش کنم اما نمیتونستم هیچکاری انجام بدم و چیزی بگم
( ویوی جیمین )
شوگا به ات خیره شده بود حتی پلکم نمیزد
دیگه نتونستم تحمل کنم و صداش کردم
§ شوگا
- ها چته؟
§ هیچی فقط نیم ساعته حتی پلکم نزدی
- اوکی ولش
به ات گفتم بره کیک و بیاره و همین که ات رفت صندلیش رو به صندلی خودم چسبودنم و منتظر بودم که ات برگرده که دیدم شوگا صندلیش رو چسبونده به صندلی ات
متعجب بودم
نکنه به ات حسی داره
خواستم صندلی ات رو درست کنم که اومد نشست
خیلی از دست یونگی عصبانی شدم دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم
§ ات چرا چسبیدی به شوگا
هوم؟
نکنه بهش حسی داری؟
( ویوی ات )
نمیدونم چیشد که جیمین بلند شد و شروع کرد به حرف زدن
واقعا چش بود؟
چرا انقدر عصبانی بود
- خب به تو چه ربطی داره
هوم؟
§ به من ربطی نداره اما ظاهرا تو از ات خوشت میاد
- چی میگی واسه خودت هوم؟
توهم زدی فکر کنم
واقعا نمیدونستم چیکار کنم انگار داشت دعوا میشد
¢ هوی هوی بچه ها بس کنید زشته
× راست میگه چتونه؟
^ بشینید سر جاهاتو دعوا نکنید
- آخه به اون چه ربطی داره
$ بس کن شوگا
با توهم هستم جیمین
ادامه دارد....
( اسلاید دوم لباس ات )
۳.۵k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.