•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_38💜
#امیر
وقتی محمد اومد نشست دوباره شروع کردیم ادامه بازی
بطری افتاد به مانی و نفس که نفس با همون غرور همیشگیش گفت جرعت رو انتخاب میکنه
من اصلا نفهمیدم چرا ولی در گوش مانی گفتم
بهش بگه بیاد منو بوس کنه
وقتی مانی به نفس گفت نفس داد زد
"چی
نفس داشت شاخ در میاورد ولی من فقد منتظر این بودم فقد بیاد بوسم کنه دلیلشم اصلا نمیدونم
#نفس
اون لحظع میخواستم فقد برم امیر رو تیکه تیکه کنممممم
با عصبانیت گفتم
- برو بابا من بابامم به زور ماچ میکنم
مانی نیشش باز شد گفت
"دیگع وقتی میای جرعت حقیقت بازی میکنی باید به فکر اینجا هاشم باشی
وایییی خدایا من چجوری اخه این چلغوز رو بوس کنمممممم با اون ته ریش های مزخرفش
با چندش یه نگاهی به امیر کردم که یه چشمک برام زد
واییییی مرتیکع پرووو
با چندش رفتم سمتش که لپشو سریع بوس کردم و کشیدم عقب همه بچه ها دست میزدن و امیر یه جوره خاصی نگام میکرد منم با اعصبانیت رفتم نشستم
دارم برات امیر خان
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_38💜
#امیر
وقتی محمد اومد نشست دوباره شروع کردیم ادامه بازی
بطری افتاد به مانی و نفس که نفس با همون غرور همیشگیش گفت جرعت رو انتخاب میکنه
من اصلا نفهمیدم چرا ولی در گوش مانی گفتم
بهش بگه بیاد منو بوس کنه
وقتی مانی به نفس گفت نفس داد زد
"چی
نفس داشت شاخ در میاورد ولی من فقد منتظر این بودم فقد بیاد بوسم کنه دلیلشم اصلا نمیدونم
#نفس
اون لحظع میخواستم فقد برم امیر رو تیکه تیکه کنممممم
با عصبانیت گفتم
- برو بابا من بابامم به زور ماچ میکنم
مانی نیشش باز شد گفت
"دیگع وقتی میای جرعت حقیقت بازی میکنی باید به فکر اینجا هاشم باشی
وایییی خدایا من چجوری اخه این چلغوز رو بوس کنمممممم با اون ته ریش های مزخرفش
با چندش یه نگاهی به امیر کردم که یه چشمک برام زد
واییییی مرتیکع پرووو
با چندش رفتم سمتش که لپشو سریع بوس کردم و کشیدم عقب همه بچه ها دست میزدن و امیر یه جوره خاصی نگام میکرد منم با اعصبانیت رفتم نشستم
دارم برات امیر خان
۲.۳k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.