My wild mafiaپارت 29لباساشون تو عروسی ته
هشت ماهگی
ات
تو این روزا جیمین خیلیی مواظبم بود چند باری داشتم از پله ها میخوردم زمین اما نجاتم داد چخد وقتی میشد بخاطر معامله ای ک داشت مجبور بودم ی دختررو تو خونه تحمل کنم خیلیی سعی داشت ب جیمین نزدیک بشه خیلی حرصم میداد انگار اون خانم خونس برای جشن عروسی ته و لیسا اماده داشتم میشدم واقعا براشون خوشحال بودم ی لباس کرم پوشیدم کفشام و گردنبندمم بستم با کمک اجوما موهامو بستم و ارایشمم کردم داشتم گوشوارمو میبستم ک جیمین اومد خلیی خوشگل شده بود نگاهش کردم ولی سر قضیه ایملدا ازش دل خور بودم
جیمین. خیلی خوشگل شدی
ات. ممنون تو هم همینطور
جیمین. ات ببین من با اون دختر هیچ..
نذاشتم ادامه بده
ات. جیمین من مشکلم تو نیستی من ب تو اعتماد دارم وای جوری رفتار میکنه انکار اون زنته من کلفتم واقعا ی فکری براش بکن وگرنه بغض داشتم نمیتونستم اون حرفو بهش بزنم
جیمین. وگرنه چی
ات. بیخیال فقط اونو از اینجا ببر
رفتم پایین داشتم میرفتم سمت ماشین جیمین درو برام باز کرد ک شکمم درد بدی گرفت
ات. اخ اییی
جیمین. چیشد ات حالت خوبه
ات. اره خوبم فقط بچه خییلی شیطون شده دستتو بزار اینجا لگد میزنه
جیمین لخندی زد گفت. درست مثل خودت شیطونه
همو بوسیدیم ک سرو کله اون دختره ایکبیری پیدا شد
ات. اهه از دستش اسایش نداریم
جیمین. ات بیین درستش میکنم اوکی فقط اون معامله تموم بشه
ات. کی اخی
ایملدا. اوووپااااااا خیلییی خوشگل شدیییییییی
جیمین. سرد بهش گفتم ممنون
ات. درگوش جیمین گفتم مجبور نیستی جوابشو بدی رفتم سوار ماشین شدم نمیدونم چرا اقندر رو جیمین حساس شدم همه سوار شدن ایملدا میخواست کنار جیمین بشینه ک جیمین گفت
جیمین. خانم ایملدا ما فقط در حد همکار باهم رابطه داریم قرار نیست همجا شما هم باشید یا این حرف جیمین خیلی خوشحال شدم دختره با حرص از ماشین پیاده شد گونه جیمینو بوس کردم
وارد سالن شدیم ب اعضا سلام کردیم ته و لیسا اومدن خلاصه بله رو گفتن یکم رقصیدیم رفتم پیش لیسا
ات. لیسا 🥺
لیسا. واایییی خدااا اتتتت شکمشووووو همو بغل کردیمم خسلی خوشحال بود
بخاطر ماموریتی ک جیمین ب ته داد مجبور بودن برن لندن لیسا هم رفت حداقل دوماهی میشد همو ندیده بودیم دلم براش تنگ شده بود ب محض برگشتنشون خبر عروسیشون اومد
ات. خیلییی خوشگل شدی دخترررر
لیسا. تو همم همینطورییییی هعی هنوز اسم دخمل کوچولوتو انتخاب نکردیی
ات. هعییی نه نمیدونی چ بلایی ک سرم نیومده همچیو بهش گفتم درمورد ایملدا
لیسا. دختر نگران نباش جیمین غیر تو کشی دیگرو نمیبینه
ات. لیسا قضیه اون نیست من ب جیمین اعتماد دارم ب اون دختر ندارم حس بدی نسبت بهش دارم
لیسا. زیاد بهش فکر نکن برات خوب نیستاااا بیا بریم پیش بقیه
لیسا درست میگفت وقتی ب جیمین اعتماد دارم و میدونم کاری نمیکنه نباید نگران باشم برگشتیم خونه
لباسامو داشتم عوض میکردم فقط با لباس زیر بودم
جیمین اومد طرفم
جیمین. خیلی دلم برات تنگ شده بیب کی این فسقلی بدنیا میاد اخه
خنده ریزی کردم
ات.بنظرت اونم میدونه پدرش انقدرر بی تابی میکنهه 😂
چسبوندم ب دیوار لبمو شکار کرد با ولع میبوسید اروم رفتیم سمت تخت روم خیمه زد جوری خیمه زدک با شکمم برخورد نکنه صدای بوسیدمون کل اتاقو برداشته بود رفت سمت گردنم بوسای خیس میذاشت
ات. جیمین الان اینکارو بکنی جفتمون تحریک میشیم کار از پسمون بر نمیاد لطفا
جیمین. باشه ولی بعدا باهات کار دارم بیبی
چند وقتی میگذشت از اون شب
خیالم بابت دختره راحت بود چون دیگه محل نمیذاشتم بهش خیلیی حال میداد حرص خوردناشو ببینی دیگه معاملشون تموم شده بود داشت با حرص وسایلشو جمع میکرد
ات. اخی الهی بگردم نتونستی مخ جیمینو بزنیی الهی
اومد طرفم ک بزنمتم ک جیمین جلوشو گرفت با نگاهی تهدید امیز گفت
جیمین. میدونی کسی ک دست ب اموالم بزنه چ اتفاقی براش میوفته هوم احیانا شنیدی چیکار باهاشون کردم پس دفعه بعد چنینی چیزی دیدم کاری میکنم خودت خودتو بکشی نیش خند زدم
از کار جیمین خیلییی خوشم اومد سریع وسایلشو جمع کردو با قیافه حرصی رفت تا رفت پریدم بغل جیمینن ات. مرسییییییی جیمیننناااااااا
جیمین. هعی مراقب باش صدمه میبینی
ات. ببخشید جیمینا 🥺🥺
امیدوارم دوست داشته باشید
ات
تو این روزا جیمین خیلیی مواظبم بود چند باری داشتم از پله ها میخوردم زمین اما نجاتم داد چخد وقتی میشد بخاطر معامله ای ک داشت مجبور بودم ی دختررو تو خونه تحمل کنم خیلیی سعی داشت ب جیمین نزدیک بشه خیلی حرصم میداد انگار اون خانم خونس برای جشن عروسی ته و لیسا اماده داشتم میشدم واقعا براشون خوشحال بودم ی لباس کرم پوشیدم کفشام و گردنبندمم بستم با کمک اجوما موهامو بستم و ارایشمم کردم داشتم گوشوارمو میبستم ک جیمین اومد خلیی خوشگل شده بود نگاهش کردم ولی سر قضیه ایملدا ازش دل خور بودم
جیمین. خیلی خوشگل شدی
ات. ممنون تو هم همینطور
جیمین. ات ببین من با اون دختر هیچ..
نذاشتم ادامه بده
ات. جیمین من مشکلم تو نیستی من ب تو اعتماد دارم وای جوری رفتار میکنه انکار اون زنته من کلفتم واقعا ی فکری براش بکن وگرنه بغض داشتم نمیتونستم اون حرفو بهش بزنم
جیمین. وگرنه چی
ات. بیخیال فقط اونو از اینجا ببر
رفتم پایین داشتم میرفتم سمت ماشین جیمین درو برام باز کرد ک شکمم درد بدی گرفت
ات. اخ اییی
جیمین. چیشد ات حالت خوبه
ات. اره خوبم فقط بچه خییلی شیطون شده دستتو بزار اینجا لگد میزنه
جیمین لخندی زد گفت. درست مثل خودت شیطونه
همو بوسیدیم ک سرو کله اون دختره ایکبیری پیدا شد
ات. اهه از دستش اسایش نداریم
جیمین. ات بیین درستش میکنم اوکی فقط اون معامله تموم بشه
ات. کی اخی
ایملدا. اوووپااااااا خیلییی خوشگل شدیییییییی
جیمین. سرد بهش گفتم ممنون
ات. درگوش جیمین گفتم مجبور نیستی جوابشو بدی رفتم سوار ماشین شدم نمیدونم چرا اقندر رو جیمین حساس شدم همه سوار شدن ایملدا میخواست کنار جیمین بشینه ک جیمین گفت
جیمین. خانم ایملدا ما فقط در حد همکار باهم رابطه داریم قرار نیست همجا شما هم باشید یا این حرف جیمین خیلی خوشحال شدم دختره با حرص از ماشین پیاده شد گونه جیمینو بوس کردم
وارد سالن شدیم ب اعضا سلام کردیم ته و لیسا اومدن خلاصه بله رو گفتن یکم رقصیدیم رفتم پیش لیسا
ات. لیسا 🥺
لیسا. واایییی خدااا اتتتت شکمشووووو همو بغل کردیمم خسلی خوشحال بود
بخاطر ماموریتی ک جیمین ب ته داد مجبور بودن برن لندن لیسا هم رفت حداقل دوماهی میشد همو ندیده بودیم دلم براش تنگ شده بود ب محض برگشتنشون خبر عروسیشون اومد
ات. خیلییی خوشگل شدی دخترررر
لیسا. تو همم همینطورییییی هعی هنوز اسم دخمل کوچولوتو انتخاب نکردیی
ات. هعییی نه نمیدونی چ بلایی ک سرم نیومده همچیو بهش گفتم درمورد ایملدا
لیسا. دختر نگران نباش جیمین غیر تو کشی دیگرو نمیبینه
ات. لیسا قضیه اون نیست من ب جیمین اعتماد دارم ب اون دختر ندارم حس بدی نسبت بهش دارم
لیسا. زیاد بهش فکر نکن برات خوب نیستاااا بیا بریم پیش بقیه
لیسا درست میگفت وقتی ب جیمین اعتماد دارم و میدونم کاری نمیکنه نباید نگران باشم برگشتیم خونه
لباسامو داشتم عوض میکردم فقط با لباس زیر بودم
جیمین اومد طرفم
جیمین. خیلی دلم برات تنگ شده بیب کی این فسقلی بدنیا میاد اخه
خنده ریزی کردم
ات.بنظرت اونم میدونه پدرش انقدرر بی تابی میکنهه 😂
چسبوندم ب دیوار لبمو شکار کرد با ولع میبوسید اروم رفتیم سمت تخت روم خیمه زد جوری خیمه زدک با شکمم برخورد نکنه صدای بوسیدمون کل اتاقو برداشته بود رفت سمت گردنم بوسای خیس میذاشت
ات. جیمین الان اینکارو بکنی جفتمون تحریک میشیم کار از پسمون بر نمیاد لطفا
جیمین. باشه ولی بعدا باهات کار دارم بیبی
چند وقتی میگذشت از اون شب
خیالم بابت دختره راحت بود چون دیگه محل نمیذاشتم بهش خیلیی حال میداد حرص خوردناشو ببینی دیگه معاملشون تموم شده بود داشت با حرص وسایلشو جمع میکرد
ات. اخی الهی بگردم نتونستی مخ جیمینو بزنیی الهی
اومد طرفم ک بزنمتم ک جیمین جلوشو گرفت با نگاهی تهدید امیز گفت
جیمین. میدونی کسی ک دست ب اموالم بزنه چ اتفاقی براش میوفته هوم احیانا شنیدی چیکار باهاشون کردم پس دفعه بعد چنینی چیزی دیدم کاری میکنم خودت خودتو بکشی نیش خند زدم
از کار جیمین خیلییی خوشم اومد سریع وسایلشو جمع کردو با قیافه حرصی رفت تا رفت پریدم بغل جیمینن ات. مرسییییییی جیمیننناااااااا
جیمین. هعی مراقب باش صدمه میبینی
ات. ببخشید جیمینا 🥺🥺
امیدوارم دوست داشته باشید
۳۳.۱k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.