پارت ۳۳(آخر)
تابع قوانین جمهوری اسلامی
پارت آخر 🥲
پرش زمانی به ۱ سال بعد ۸ آوریل ۲۰۲۵ :
بعد از پیاده روی و ورزش سوار ماشین شدی
اوف دوباره یه روز خسته کننده ی دیگه
© اینقدر غر نزن باید بریم دخترتو از پیش فلیکس و لینو برداریم برداریم؟
اره بنگچان سریع باش هرا وقتی کسی پیشش نیست میترسه
©ات...امروز بجای رفتن به قبر یونجون ،میری پیش بابای هرا؟
بنظرت میرم پیش قاتل یونجون؟
© ات شاید یه چیزی میدونم که میگم بری پیشش اون حتی نمیدونه یه دختر داره حقش نیست بدونه ؟
خیلی خوب باشه میرم پیشش
©ممنونم
از اینکه قراره هیونجینو بعد از یک سال ببینم استرس دارم بنگچان بعد از به زندان رفتن هیونجین دوباره بادیگاردم شد بعد از اینکه هیونجین رفت زندان فهمیدم حامله ام بنگچان هر روز به دیدن هیونجین میره اما بخاطر من بهش نگفت یه دختر داریم....از ماشینم بیرون اومدم و رفتم توی اتاق ملاقات نشستم هیونجین توی این یک سال خیلی نامه برام فرستاده بود اما من هیچکدومشونو نخوندم چه دلیلی داشت بخوام بخونمشون
ویو هیونجین:
امروز هم مثل روزای دیگه بود یه اتاق جدا برای خودم داشتم و میتونستم کارای باندمو انجام بدم ، هر روز برای ات نامه مینوشتم اما میتونم شرط ببندم هیچکدومو نمیخوند ، دلم برای موهاش طعم لباش اون قلب قشنگش بوی تنش تنگ شده به چهره ی دلنشینش فکر میکردم و نقاشیش میکردم که نگهبان در زد و وارد شد
نگهبان: آقای هوانگ یه خبر خوب براتون دارم ملاقاتی دارید
_ حتماً بنگچان یا فلیکس و لینو هستن نه ؟
نگهبان: نه همسرتون اومدن دیدنتون
شوکه از سر جام بلند شدم
_ واقعاً ات اومده
نگهبان: بله بریم
رفتم توی اتاق ملاقات و با دیدنش لبخند دردناکی کشیدم
_ ات عشق من
هوانگ هیونجین....
ویو ات:
روی صندلی نشستم و هیونجینم رو به روی نشست
هوانگ هیونجین بلاخره داری تقاص کارایی که باهام کردی رو پس میدی
_خیلی خوشگلتر شدی ملکه ی من
من انداختمت زندان هوانگ هیونجین بعد تو به زیبای من دقت میکنی ؟
_هنوزم مثل اولین دیدارم باهات خوشگلی
من میرم هوانگ هیونجین
_ ات صبر کن نامه هایی که برات میفرستم رو میخونی؟
هیچکدوم رو نمیخونم
_ ات میدونم اشتباه های زیادی کردم ولی خواهش میکنم آخرین نامه ای که برات نوشتم رو بخون....
جا نشد ادامشو توی پست بعد میزارم ❤️
پارت آخر 🥲
پرش زمانی به ۱ سال بعد ۸ آوریل ۲۰۲۵ :
بعد از پیاده روی و ورزش سوار ماشین شدی
اوف دوباره یه روز خسته کننده ی دیگه
© اینقدر غر نزن باید بریم دخترتو از پیش فلیکس و لینو برداریم برداریم؟
اره بنگچان سریع باش هرا وقتی کسی پیشش نیست میترسه
©ات...امروز بجای رفتن به قبر یونجون ،میری پیش بابای هرا؟
بنظرت میرم پیش قاتل یونجون؟
© ات شاید یه چیزی میدونم که میگم بری پیشش اون حتی نمیدونه یه دختر داره حقش نیست بدونه ؟
خیلی خوب باشه میرم پیشش
©ممنونم
از اینکه قراره هیونجینو بعد از یک سال ببینم استرس دارم بنگچان بعد از به زندان رفتن هیونجین دوباره بادیگاردم شد بعد از اینکه هیونجین رفت زندان فهمیدم حامله ام بنگچان هر روز به دیدن هیونجین میره اما بخاطر من بهش نگفت یه دختر داریم....از ماشینم بیرون اومدم و رفتم توی اتاق ملاقات نشستم هیونجین توی این یک سال خیلی نامه برام فرستاده بود اما من هیچکدومشونو نخوندم چه دلیلی داشت بخوام بخونمشون
ویو هیونجین:
امروز هم مثل روزای دیگه بود یه اتاق جدا برای خودم داشتم و میتونستم کارای باندمو انجام بدم ، هر روز برای ات نامه مینوشتم اما میتونم شرط ببندم هیچکدومو نمیخوند ، دلم برای موهاش طعم لباش اون قلب قشنگش بوی تنش تنگ شده به چهره ی دلنشینش فکر میکردم و نقاشیش میکردم که نگهبان در زد و وارد شد
نگهبان: آقای هوانگ یه خبر خوب براتون دارم ملاقاتی دارید
_ حتماً بنگچان یا فلیکس و لینو هستن نه ؟
نگهبان: نه همسرتون اومدن دیدنتون
شوکه از سر جام بلند شدم
_ واقعاً ات اومده
نگهبان: بله بریم
رفتم توی اتاق ملاقات و با دیدنش لبخند دردناکی کشیدم
_ ات عشق من
هوانگ هیونجین....
ویو ات:
روی صندلی نشستم و هیونجینم رو به روی نشست
هوانگ هیونجین بلاخره داری تقاص کارایی که باهام کردی رو پس میدی
_خیلی خوشگلتر شدی ملکه ی من
من انداختمت زندان هوانگ هیونجین بعد تو به زیبای من دقت میکنی ؟
_هنوزم مثل اولین دیدارم باهات خوشگلی
من میرم هوانگ هیونجین
_ ات صبر کن نامه هایی که برات میفرستم رو میخونی؟
هیچکدوم رو نمیخونم
_ ات میدونم اشتباه های زیادی کردم ولی خواهش میکنم آخرین نامه ای که برات نوشتم رو بخون....
جا نشد ادامشو توی پست بعد میزارم ❤️
۳۸۵
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.