وقـتـیـ مـنـشـیـ شـرکـتـشـ بـودیـ...
وقـتـیـ مـنـشـیـ شـرکـتـشـ بـودیـ...
پارت⁵
جیمین:ببخشید؟(خنده)
منشی:.........
جیمین:گورتو گم کن برو
منشی:چ..شم(بغض و ترس)رفت
جیمین:هوففففف
جولیا:دد*یییییی
جیمین:وای تو(اخم)
جولیا:امدی از دلم در بیاری؟
(کل حرفای جولیا با نازو عشوه هست)
جیمین:کی گفته؟ به قول خودم امدم از تو دور بشم
جولیا:دد*یییی
جیمین:من دد*ی تو نیستمممممممم(عصبی)
جولیا:هق هق (رفت)
جیمین:هرز*ه عوضی اصلا وایسا ببینم ات کو......اتتتتتت
ات:من اینجام
جیمین:کجا رفته بودی؟
ات:پشت مبل ها قایم شده بودم
جیمین:اهان....
ات:جیمین من میخوام کمکت کنم
جیمین:کمک؟
ات:آره کمکت میکنم تا هر چه زودتر ازش جدا بشی
جیمین:واقعاااا(ذوق)
ات:آره دیونه من(خنده)
جیمین:(خنده)
ات:اوه باز جولیا داره میاد من برم یه گوشه قایمشم
جیمین:هعییی باش
(ات رفت)
جولیا:دد*ی
جیمین:(نگاه ترسناک)
جولیا:ببخشید ببخشید
جیمین:چی میخوای(سرد)
(جیمین همیشه با جولیا سرد حرف میزنه)
جولیا:برات ویسکی آوردم
جیمین:خب
جولیا:گفتم بیای بخوری
جیمین:نیاز نکرده تو به من خوبی کنی
جولیا:لطفا ازت خواهش میکنم
جیمین:بدش
جولیا:مرسی
جیمین:اوهوم(لیوان رو گرفت)....حالام برو
جولیا:میرم
جیمین:چند قلپ خورد
(چند لحظه بعد)
جیمین:چرا اینجا اینقدر گرمه
جولیا:(پوزخند)
جیمین:هوففففف
جولیا:بزار من نیازتو برطرف کنم
جیمین:به من دست نزن هر*زه
(جیمین به بادیگارداش اشاره کرد که جولیا رو از بار بیرون بندازن)
جولیا:هی جیمین چیکار میکنی
جیمین:بندازینش بیرون
بادیگاردا:چشم قربان
(جولیا مثل آشغال رفت سطح زباله🥸)
ات:جیمین....خوبی(نگران)
جیمین:ن..نه(نفس نفس)
ات:چیکار کنم برات
جیمین:ات
ات:بله(نگران بسیارررر🥸)
جیمین:لطفا اجازه بده اونکارو کنم
نظراتتونو میگین؟
پارت⁵
جیمین:ببخشید؟(خنده)
منشی:.........
جیمین:گورتو گم کن برو
منشی:چ..شم(بغض و ترس)رفت
جیمین:هوففففف
جولیا:دد*یییییی
جیمین:وای تو(اخم)
جولیا:امدی از دلم در بیاری؟
(کل حرفای جولیا با نازو عشوه هست)
جیمین:کی گفته؟ به قول خودم امدم از تو دور بشم
جولیا:دد*یییی
جیمین:من دد*ی تو نیستمممممممم(عصبی)
جولیا:هق هق (رفت)
جیمین:هرز*ه عوضی اصلا وایسا ببینم ات کو......اتتتتتت
ات:من اینجام
جیمین:کجا رفته بودی؟
ات:پشت مبل ها قایم شده بودم
جیمین:اهان....
ات:جیمین من میخوام کمکت کنم
جیمین:کمک؟
ات:آره کمکت میکنم تا هر چه زودتر ازش جدا بشی
جیمین:واقعاااا(ذوق)
ات:آره دیونه من(خنده)
جیمین:(خنده)
ات:اوه باز جولیا داره میاد من برم یه گوشه قایمشم
جیمین:هعییی باش
(ات رفت)
جولیا:دد*ی
جیمین:(نگاه ترسناک)
جولیا:ببخشید ببخشید
جیمین:چی میخوای(سرد)
(جیمین همیشه با جولیا سرد حرف میزنه)
جولیا:برات ویسکی آوردم
جیمین:خب
جولیا:گفتم بیای بخوری
جیمین:نیاز نکرده تو به من خوبی کنی
جولیا:لطفا ازت خواهش میکنم
جیمین:بدش
جولیا:مرسی
جیمین:اوهوم(لیوان رو گرفت)....حالام برو
جولیا:میرم
جیمین:چند قلپ خورد
(چند لحظه بعد)
جیمین:چرا اینجا اینقدر گرمه
جولیا:(پوزخند)
جیمین:هوففففف
جولیا:بزار من نیازتو برطرف کنم
جیمین:به من دست نزن هر*زه
(جیمین به بادیگارداش اشاره کرد که جولیا رو از بار بیرون بندازن)
جولیا:هی جیمین چیکار میکنی
جیمین:بندازینش بیرون
بادیگاردا:چشم قربان
(جولیا مثل آشغال رفت سطح زباله🥸)
ات:جیمین....خوبی(نگران)
جیمین:ن..نه(نفس نفس)
ات:چیکار کنم برات
جیمین:ات
ات:بله(نگران بسیارررر🥸)
جیمین:لطفا اجازه بده اونکارو کنم
نظراتتونو میگین؟
۳.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.