برادر غیرتی من
پارت ۴۷
که یهو که یکی همراه با هاری اومد تو
هاری : معرفی میکنم شوهرم نامجون چون حاملم اومد بهتون بگم
نامی : هاری انقدر ندو
میسو : هاری
هاری : کوفت میدونم الان به دنیز اعتراف کردی
دنیز : از کجا میدونی
یون : فیلمتونو براشون فرستادم
هوجو : چند ماهه
هاری : چهار ماهه خداحافظ
رفتن
میسو : خدااااااااااااااااااااا ( حرسی )
دنیز : چته ؟
میسو : ازدواج کرده به من نگفته ( عصبی . حرسی . داد )
دنیز : به من چه چرا سر من داد میزنی ( بغض )
اومد نشست رو زمین و پای دنیزو بغل کرد
میسو : گوه خوردم
یون : هوجو
هوجو : هوم
یون : چرا اینا انقدر چندشن
هوجو : نمیدونم
که یهو یکی بهم زنگ زد
شروع مکالمه
چان : الو ارباب بهمون حمله شده از طرف باند ۹۰۰۰
یون : تا نیم ساعت دیگه باید کارتون تموم شده باشه
چان : چشم
پایان مکالمه
هوجو : چرا داری داغ میشی
میسو و دنیز : تو باز دست کردی زیر لباسش
یون : نمیدونم هروقت داغ میشم ......
میسو و دنیز : تبدیل به روباه میشی
یون : آره چیکار داری میکنی
هوجو : با گوشات بازی میکنم
یون : سه دو یک
تموم شد
هوجو : چی شد چرا غیب شد
که چشمام سیاهی رفت
۹ شب
با سردرد بیدار شدم اومدم بلند بشم که سرم گیج رفت
هوجو : بشین سرجات نباید تکون بخوری ( داد )
یون : هوجو
هوجو : چیه
یون : من چرا تو اتاق توعم
هوجو : از هوش رفتی منم آوردمت تو اتاقم و الان فهمیدم داروهاتو نخوردی
یون : دکتر بهم گفته بود تا دو هفته
هوجو : بگو آآآآآآآآآآ
یون : مگه بچم
هوجو : هرجور راحتی
گذاشت تو دهن خودش و منو بوسید
۲ مین بعد
یون : اینم روشه
هوجو : آره بیا بریم که بچه ها اومدن
با هوجو رفتم پایین که یهو همه برگشتن به سمت من
یون : چیه
آیو : موهات
یون : موهام چی
لیا : نارنجی متمایل به قرمز شده شده
یون : نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه
هوجو : چته
یون : ببخشید
دستمو با چاقو بریدم و خونمو توی شیشه کردم
هوجو : یونننننننننننننننننننننننننننننننننننتنننننننننننننننننننن
یون : تو میخوای من بمیرم
هوجو : نع
یون : بخاطر همین باید همین کار کنم
یونا : حالا از کی دنیزو دوست داری
میسو : از اون موقعی که هاری گفت مواضبش باشم
هاری : هار هار
یون : بیشرف نکن درد داره
هوجو : دستتو میبری درد ندارع من گردنتو گاز میگیرم درد داره
یونا : تو احساس نمیکنی خیلی درد داره
یون : اهوم
هوجو : حالا شما ها خوبه اینو نگا چیکارش کردم
یقمو کشید پایین
آیو : یا ابوالفضل صد رحمت به خودت جیمین
یونا : اون وو هیچ وقت این کارو نمیکنی
لیا : بسم الله الرحمن الرحیم
هاری : نامی این بلا رو سر من نیورده
هانول : عشق من این کارو نمیکنه
دنیز : میسو
میسو : من گوه بخورم
یون : اونوقت یونا میگه درد که ندارع
هوجو : .........
✨🐾
که یهو که یکی همراه با هاری اومد تو
هاری : معرفی میکنم شوهرم نامجون چون حاملم اومد بهتون بگم
نامی : هاری انقدر ندو
میسو : هاری
هاری : کوفت میدونم الان به دنیز اعتراف کردی
دنیز : از کجا میدونی
یون : فیلمتونو براشون فرستادم
هوجو : چند ماهه
هاری : چهار ماهه خداحافظ
رفتن
میسو : خدااااااااااااااااااااا ( حرسی )
دنیز : چته ؟
میسو : ازدواج کرده به من نگفته ( عصبی . حرسی . داد )
دنیز : به من چه چرا سر من داد میزنی ( بغض )
اومد نشست رو زمین و پای دنیزو بغل کرد
میسو : گوه خوردم
یون : هوجو
هوجو : هوم
یون : چرا اینا انقدر چندشن
هوجو : نمیدونم
که یهو یکی بهم زنگ زد
شروع مکالمه
چان : الو ارباب بهمون حمله شده از طرف باند ۹۰۰۰
یون : تا نیم ساعت دیگه باید کارتون تموم شده باشه
چان : چشم
پایان مکالمه
هوجو : چرا داری داغ میشی
میسو و دنیز : تو باز دست کردی زیر لباسش
یون : نمیدونم هروقت داغ میشم ......
میسو و دنیز : تبدیل به روباه میشی
یون : آره چیکار داری میکنی
هوجو : با گوشات بازی میکنم
یون : سه دو یک
تموم شد
هوجو : چی شد چرا غیب شد
که چشمام سیاهی رفت
۹ شب
با سردرد بیدار شدم اومدم بلند بشم که سرم گیج رفت
هوجو : بشین سرجات نباید تکون بخوری ( داد )
یون : هوجو
هوجو : چیه
یون : من چرا تو اتاق توعم
هوجو : از هوش رفتی منم آوردمت تو اتاقم و الان فهمیدم داروهاتو نخوردی
یون : دکتر بهم گفته بود تا دو هفته
هوجو : بگو آآآآآآآآآآ
یون : مگه بچم
هوجو : هرجور راحتی
گذاشت تو دهن خودش و منو بوسید
۲ مین بعد
یون : اینم روشه
هوجو : آره بیا بریم که بچه ها اومدن
با هوجو رفتم پایین که یهو همه برگشتن به سمت من
یون : چیه
آیو : موهات
یون : موهام چی
لیا : نارنجی متمایل به قرمز شده شده
یون : نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه
هوجو : چته
یون : ببخشید
دستمو با چاقو بریدم و خونمو توی شیشه کردم
هوجو : یونننننننننننننننننننننننننننننننننننتنننننننننننننننننننن
یون : تو میخوای من بمیرم
هوجو : نع
یون : بخاطر همین باید همین کار کنم
یونا : حالا از کی دنیزو دوست داری
میسو : از اون موقعی که هاری گفت مواضبش باشم
هاری : هار هار
یون : بیشرف نکن درد داره
هوجو : دستتو میبری درد ندارع من گردنتو گاز میگیرم درد داره
یونا : تو احساس نمیکنی خیلی درد داره
یون : اهوم
هوجو : حالا شما ها خوبه اینو نگا چیکارش کردم
یقمو کشید پایین
آیو : یا ابوالفضل صد رحمت به خودت جیمین
یونا : اون وو هیچ وقت این کارو نمیکنی
لیا : بسم الله الرحمن الرحیم
هاری : نامی این بلا رو سر من نیورده
هانول : عشق من این کارو نمیکنه
دنیز : میسو
میسو : من گوه بخورم
یون : اونوقت یونا میگه درد که ندارع
هوجو : .........
✨🐾
۳.۶k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.