پارت نهم
پارت نهم
از زبان سوم شخص
همه میدونن که نورمن و هانا بنیه ضعیفی دارن و زود مریض میشن. وقتی نورمن با آرنج رفت توی آبخوری ای پر از آب سرد شده بود حتی هانا هم شوکه شده بود.
نورمن:چیه خب...با اینکه خیلی تلاش کردیم تا شیر آبو باز کنیم ولی لیوانی نداریم که توش آب بریزیم
هانا:منظور قیافه ما این نیست!مریض میشیا نورمن!اونم با این بادی که میاد
و پلیورش رو که روی لباس سفیدش پوشیده بود در آورد و جلوی نورمن گرفت
هانا:اون لیوانو بده من و اینو با پلیور خودت عوض کن
حالا دیگه واقعا عما داشت از نگرانی سکته میکرد و ری هم داشت ریز ریز به هر سه تاشون میخندید... نورمن همون کاری که هانا بهش گفته بود رو انجام داد و از روی سکو پایین رفت هانا هم فشار آبو کم کرد و لیوان رو گرفت زیرش تا پر بشه. و وقتی پر شد شیر آب رو بست و اونم پایین اومد.
هانا:بفرما اینم یه لیوان آبی که بخاطرش خودتو مریض کردی
آستین های خیس هانا هم توی چشم بود .البته چشم هاش یه چیز دیگه میگفتن و انگار داشت با پلک زدن کد مورس میفرستاد اونم به سمت ری
«بیا عما رو هم خیس کنیم»
ری هم برای اینکه نشون بده نقشه رو گرفته سرشو آروم به نشانه تایید تکون داد و جفتشون جوری که عما و نورمن نفهمن صحنه رو ترک کردن تا یه سطل پیدا کنن. همون سطل قدیمی رو برداشتن و وقتی عما و نورمن متوجه نبود اونا شدن و رفتن دنبالشون بگردن. جفتی رفتن بالا و سطل رو تا جایی که بتونن بلند کنن پر کردن و خیلی آروم به سمت بیرون رفتن تا صدایی در نیارنن
ری:تو واقعا یه شیطانی ولی خب منم هوس یکم کرم ریزی کرده بودم.
هانا نخودی خندید و انگشت اشاره شو به منظور ساکت باش به لباش چسبوند و دسته سبد رو گرفت. ری هم به حرفش گوش کرد و سبدو به کمک هانا بلند کرد. جفتشون خیلی آروم به سمت عما حرکت کردن و وقتی عما فهمید دیگه خیلی دیر شده بود...
ادامه دارد...
بچه ها اگه کسی هنوز متوجه نشده باید بگم که این یکی از خاطره هاییه که ری و عما و نورمن و هانا با هم داشتن و نورمن الان داره اون خاطراتو مرور میکنه☹️
از زبان سوم شخص
همه میدونن که نورمن و هانا بنیه ضعیفی دارن و زود مریض میشن. وقتی نورمن با آرنج رفت توی آبخوری ای پر از آب سرد شده بود حتی هانا هم شوکه شده بود.
نورمن:چیه خب...با اینکه خیلی تلاش کردیم تا شیر آبو باز کنیم ولی لیوانی نداریم که توش آب بریزیم
هانا:منظور قیافه ما این نیست!مریض میشیا نورمن!اونم با این بادی که میاد
و پلیورش رو که روی لباس سفیدش پوشیده بود در آورد و جلوی نورمن گرفت
هانا:اون لیوانو بده من و اینو با پلیور خودت عوض کن
حالا دیگه واقعا عما داشت از نگرانی سکته میکرد و ری هم داشت ریز ریز به هر سه تاشون میخندید... نورمن همون کاری که هانا بهش گفته بود رو انجام داد و از روی سکو پایین رفت هانا هم فشار آبو کم کرد و لیوان رو گرفت زیرش تا پر بشه. و وقتی پر شد شیر آب رو بست و اونم پایین اومد.
هانا:بفرما اینم یه لیوان آبی که بخاطرش خودتو مریض کردی
آستین های خیس هانا هم توی چشم بود .البته چشم هاش یه چیز دیگه میگفتن و انگار داشت با پلک زدن کد مورس میفرستاد اونم به سمت ری
«بیا عما رو هم خیس کنیم»
ری هم برای اینکه نشون بده نقشه رو گرفته سرشو آروم به نشانه تایید تکون داد و جفتشون جوری که عما و نورمن نفهمن صحنه رو ترک کردن تا یه سطل پیدا کنن. همون سطل قدیمی رو برداشتن و وقتی عما و نورمن متوجه نبود اونا شدن و رفتن دنبالشون بگردن. جفتی رفتن بالا و سطل رو تا جایی که بتونن بلند کنن پر کردن و خیلی آروم به سمت بیرون رفتن تا صدایی در نیارنن
ری:تو واقعا یه شیطانی ولی خب منم هوس یکم کرم ریزی کرده بودم.
هانا نخودی خندید و انگشت اشاره شو به منظور ساکت باش به لباش چسبوند و دسته سبد رو گرفت. ری هم به حرفش گوش کرد و سبدو به کمک هانا بلند کرد. جفتشون خیلی آروم به سمت عما حرکت کردن و وقتی عما فهمید دیگه خیلی دیر شده بود...
ادامه دارد...
بچه ها اگه کسی هنوز متوجه نشده باید بگم که این یکی از خاطره هاییه که ری و عما و نورمن و هانا با هم داشتن و نورمن الان داره اون خاطراتو مرور میکنه☹️
۳۷۰
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.