درخشش رنگ ها درمیانه عصر تابستان🍂پارت۱
تا عشق وجود دارد بیایید در رگ های زمان جاری شویم،چرا راه دور؟زمانی که امید لحظه به لحظه کنارت ایستاده،داستانی هس از ابتدای بشریت:
خدا رنگهارو آفرید تا زندگی جریان یابد من اگر سیاهم،تو اگر زردی،دیگری اگر سفید هس....
با مهربانی رنگین کمانی باید ساخت باید لباسی بافت از حریر هفت رنگ،بر تن فکر بشر تا تکبر تک رنگی،جای یک رنگی را نگیرد؛
(دید ا.ت)
پنچ دیقه صب کنی کارم تموم شدع،کیف جدیدی که خریدع بودم و از کمد درآوردم وسایلام از روی میز گذاشتم داخلش،دوباره صداش اومد
نامجون:شد شیش دیقع
سمت ایینه روی میز خم شدم و بالم لبم و تمدید کردم و لبام و روی هم گذاشتم تا رنگش پخش شع:چاگیااا خب میومدی تو یه لیوان آب میخوردی خم شدم و از کشوی آخر صندلیهای و درآوردم و گوشی از روی میز برداشتم
نامجون:شد ده دیقه
گوشی از حالت اسپیکر درآوردم و گذاشتم روی گوشم:چرا ساعت گویا شدی؟
نامجون:ا.ت قرار ما ساعت ۷ بود الان ۸ و نیم!من هنو توی ماشین منتظرم
ا.ت:فدات بشم من یک دیقع دیقه جلو درم....
خدا رنگهارو آفرید تا زندگی جریان یابد من اگر سیاهم،تو اگر زردی،دیگری اگر سفید هس....
با مهربانی رنگین کمانی باید ساخت باید لباسی بافت از حریر هفت رنگ،بر تن فکر بشر تا تکبر تک رنگی،جای یک رنگی را نگیرد؛
(دید ا.ت)
پنچ دیقه صب کنی کارم تموم شدع،کیف جدیدی که خریدع بودم و از کمد درآوردم وسایلام از روی میز گذاشتم داخلش،دوباره صداش اومد
نامجون:شد شیش دیقع
سمت ایینه روی میز خم شدم و بالم لبم و تمدید کردم و لبام و روی هم گذاشتم تا رنگش پخش شع:چاگیااا خب میومدی تو یه لیوان آب میخوردی خم شدم و از کشوی آخر صندلیهای و درآوردم و گوشی از روی میز برداشتم
نامجون:شد ده دیقه
گوشی از حالت اسپیکر درآوردم و گذاشتم روی گوشم:چرا ساعت گویا شدی؟
نامجون:ا.ت قرار ما ساعت ۷ بود الان ۸ و نیم!من هنو توی ماشین منتظرم
ا.ت:فدات بشم من یک دیقع دیقه جلو درم....
۱.۸k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.