بی نهایت
P¹¹
ویو سهون ::
با صدای در ، سریع بیرون رفتم که با ا.ت مواجه شدم .. خواستم برم بغلش کنم که با تهکوک مواجه شدم . اهومی کردم و با جدیت بهشون تعارف کردم بیان داخل . بعد اینکه نشستن، ا.ت بدون توجهم داخل آشپزخونه رفت . از حال دور شدم و داخل آشپزخونه رفتم . به یخچال تکیه دادم و خیره نگاش کردم که برگشت سمتم .
سهون : علیک سلام . تو نمیگی نگرانت میشم بچه ؟ دیشب چه اتفاقی افتاد ؟! ببینم چی شده چرا بغض کردی ؟
بدون حرفی با چشمای اشکی اومد تو بغلم . دستامو دورش حلقه کردم و کمی بعد جلوش روی زمین نشستم .
سهون : ا.ت چی شده ؟ بهم بگو !
ا.ت : سهون من پیداشون کردمممم «گریه»
سهون : الان ناراحتی ؟
ا.ت : نهههه «گریه»
سهون : ک/صخلی درد بی درمان .. من میرم بیرون یکم پیششون بمونم .
ا.ت : عشقم کووو ؟
سهون : تو اتاقه .. حالا خوبه دوست دختر منه که اینجوری صداش میکنی !
ا.ت : به تو چه !
بدون تفاوت رفتم داخل سالن و با احترام بهشون سلام کردم .
سهون : سلام .. از دیدار دوبارتون خوشحالم .
تهکوک : ماهم همینطور ..
کوک : ا.ت کجاست ؟
سهون : رفت پیش دوستش .
ته : سه نفری داخل خونه زندگی میکنید ؟
سهون : نه .. اینطور نیست . من ا.ت این چند سال تو یه خونه بودیم .. ولی الان دوست دخترم هم پیشمون بود .
کوک : آهااا .. عالی ..
ویو سهون ::
با صدای در ، سریع بیرون رفتم که با ا.ت مواجه شدم .. خواستم برم بغلش کنم که با تهکوک مواجه شدم . اهومی کردم و با جدیت بهشون تعارف کردم بیان داخل . بعد اینکه نشستن، ا.ت بدون توجهم داخل آشپزخونه رفت . از حال دور شدم و داخل آشپزخونه رفتم . به یخچال تکیه دادم و خیره نگاش کردم که برگشت سمتم .
سهون : علیک سلام . تو نمیگی نگرانت میشم بچه ؟ دیشب چه اتفاقی افتاد ؟! ببینم چی شده چرا بغض کردی ؟
بدون حرفی با چشمای اشکی اومد تو بغلم . دستامو دورش حلقه کردم و کمی بعد جلوش روی زمین نشستم .
سهون : ا.ت چی شده ؟ بهم بگو !
ا.ت : سهون من پیداشون کردمممم «گریه»
سهون : الان ناراحتی ؟
ا.ت : نهههه «گریه»
سهون : ک/صخلی درد بی درمان .. من میرم بیرون یکم پیششون بمونم .
ا.ت : عشقم کووو ؟
سهون : تو اتاقه .. حالا خوبه دوست دختر منه که اینجوری صداش میکنی !
ا.ت : به تو چه !
بدون تفاوت رفتم داخل سالن و با احترام بهشون سلام کردم .
سهون : سلام .. از دیدار دوبارتون خوشحالم .
تهکوک : ماهم همینطور ..
کوک : ا.ت کجاست ؟
سهون : رفت پیش دوستش .
ته : سه نفری داخل خونه زندگی میکنید ؟
سهون : نه .. اینطور نیست . من ا.ت این چند سال تو یه خونه بودیم .. ولی الان دوست دخترم هم پیشمون بود .
کوک : آهااا .. عالی ..
۲۰۰
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.