♛عشقـ اجباریـ♛ پارتـ¹⁸
هومـ.....XD
#شوگا
گفت:(( چه مرگته؟!
#جنی
گفت:(( مرگ رو خودِت بگیری تا از شَرِ ت خلاص شمـ یه روز خوش از دست تو ندارمـ!
به رزی چی گفتی؟!
#شوگا
گفت:(( ببین جنی حوصله ت رو ندارم دیدی یه کاری دست خودمو و خودت دادم حاااا
حالا گورتو گم کن!!!!
#جنی
گفت:(( بچه میترسونی؟!
من دیگه ۲۰ سالمه بچه نیستمـ!
هر غلطی دِلِ ت میخواد بکن!!!!!
که....
#شوگا
رفت سمت جنی و یکی خوابوند تو گوشِش و گفت:(( آدم بشو نیستی؟!
چند بار دیگه بزنم تا آدم شی؟!
#جنی
گفت:(( ۱۰۰ بار دیگه هم بزنی من مثل تو سگ نمیشم توله!
#شوگا
دوباره زد تو گوشِ جنی و دوباره و دوباره و دوباره و گفت:(( این ۵ بار حالا هم برو!!!!!
#جنی
صورتش کاملا قرمز شده بود!!!!
و گفت:(( من از اینجا تکون نمیخورم تا حرف نزنی توله!
#شوگا
گفت:(( این قضیه بین منو و رزی عه!!!!
و به تو هیچ ربطی نداره!!!!
حالا گورتو گم کن!!!!
#جنی
گفت:(( ببین خودتو خر فرض کن من خودم بقیه رو خر میکنم!!!!
اگه قضیه بین تو و رزی عه پس جیمین الاغ اونجا جه غلطی میکرد؟!
#شوگا
گفت:(( تو از کجا میدونی!!!!!
#جنی
گفت:(( خودم دیدمش!!!!
لعنتی خیلی مرفینه فانی!!!!
#شوگا
گفت:(( شیکرا شو (تو کره به خفه میگن شیکرا)
#جنی
گفت:(( تا جوابمو ندی همینجوری حرف میزنم!!
#شوگا
گفت:(( بیا تو اتاقم!!!!
#جنی
گفت:(( اولا همینجا بگو!!!!
ثانیا اگه میخوای منو ارضا کنی بکن من دیگه آب از سَرَم گذشته!!!!
#شوگا
رفت سمت جنی و چسبوندش به دیوار و گفت :(( تو با من چه مشکلی داری؟!
که از بچگی همیشه اخلاقِت با من اینجوری بود؟!
#جنی
بغض کرد ولی بغضِش ترکید و داشت گریه میکرد و گفت:(( من از بچگی هر جایی میرفتم یه تُخم سَگ میامد سَمتَم و میخواست لَمس اَم کنه!!!!
اگه برادری با غیرت داشتم اون عوضی ها اینقدر نمیخواست با من بازی کنه.....
و شروع کرد به گریه کردن.....
⧈بمیرم برات😭⧈
#شوگا
از زبان شوگا⇠حرفایی زد که هَمَش واقعی بود و من واقعا یه عوضی بودم که خواهرام رو تنها گذاشتمـ
(خدا رو شکر بالاخره اعتراف کردی!😕)
و جنی رو هـــُل دادم تو بغلمـ!!!!
خیلی وقت بود اینجوری بغلش نکرده بودم یادمه آخرین بار ۱۵ سالش بود بغلش کردمـ......
و بعد ۱۵ دقیقه گریه جنی واساد.....
گفت:(( حرفتو بگو و جوابتو میدمـ.....!
فقط قبلش بیا تو اتاقم!
مطمئن باش کاریت ندارمـ!!!
قول میدمـ!!!!
و شوگا همونجوری جنی رو گرفت تو بغلش و برد تو اتاق خودش!!!!
جنی هم فقط ذوق میکرد....
(برخلاف ظاهر سَردِش هم مهربون بود هم داداشی😻)
#شوگا
گفت:(( خوب داری کِیف میکنی آبجی!
#جنی
گفت:(( میشه گفت ۵ ساله تو بغلِت نبودم داداشی!!!
#شوگا
جنی رو گذاشت رو تخت و.....
#شوگا
گفت:(( .......
دیگه نمیگمـ....
این پارت رو هم فقط بخاطر اینکه یه پارت دیگه از فیک blkpenk گذاشتمـ
پارت بعد معلوم نیست کِی بزارم......
#شوگا
گفت:(( چه مرگته؟!
#جنی
گفت:(( مرگ رو خودِت بگیری تا از شَرِ ت خلاص شمـ یه روز خوش از دست تو ندارمـ!
به رزی چی گفتی؟!
#شوگا
گفت:(( ببین جنی حوصله ت رو ندارم دیدی یه کاری دست خودمو و خودت دادم حاااا
حالا گورتو گم کن!!!!
#جنی
گفت:(( بچه میترسونی؟!
من دیگه ۲۰ سالمه بچه نیستمـ!
هر غلطی دِلِ ت میخواد بکن!!!!!
که....
#شوگا
رفت سمت جنی و یکی خوابوند تو گوشِش و گفت:(( آدم بشو نیستی؟!
چند بار دیگه بزنم تا آدم شی؟!
#جنی
گفت:(( ۱۰۰ بار دیگه هم بزنی من مثل تو سگ نمیشم توله!
#شوگا
دوباره زد تو گوشِ جنی و دوباره و دوباره و دوباره و گفت:(( این ۵ بار حالا هم برو!!!!!
#جنی
صورتش کاملا قرمز شده بود!!!!
و گفت:(( من از اینجا تکون نمیخورم تا حرف نزنی توله!
#شوگا
گفت:(( این قضیه بین منو و رزی عه!!!!
و به تو هیچ ربطی نداره!!!!
حالا گورتو گم کن!!!!
#جنی
گفت:(( ببین خودتو خر فرض کن من خودم بقیه رو خر میکنم!!!!
اگه قضیه بین تو و رزی عه پس جیمین الاغ اونجا جه غلطی میکرد؟!
#شوگا
گفت:(( تو از کجا میدونی!!!!!
#جنی
گفت:(( خودم دیدمش!!!!
لعنتی خیلی مرفینه فانی!!!!
#شوگا
گفت:(( شیکرا شو (تو کره به خفه میگن شیکرا)
#جنی
گفت:(( تا جوابمو ندی همینجوری حرف میزنم!!
#شوگا
گفت:(( بیا تو اتاقم!!!!
#جنی
گفت:(( اولا همینجا بگو!!!!
ثانیا اگه میخوای منو ارضا کنی بکن من دیگه آب از سَرَم گذشته!!!!
#شوگا
رفت سمت جنی و چسبوندش به دیوار و گفت :(( تو با من چه مشکلی داری؟!
که از بچگی همیشه اخلاقِت با من اینجوری بود؟!
#جنی
بغض کرد ولی بغضِش ترکید و داشت گریه میکرد و گفت:(( من از بچگی هر جایی میرفتم یه تُخم سَگ میامد سَمتَم و میخواست لَمس اَم کنه!!!!
اگه برادری با غیرت داشتم اون عوضی ها اینقدر نمیخواست با من بازی کنه.....
و شروع کرد به گریه کردن.....
⧈بمیرم برات😭⧈
#شوگا
از زبان شوگا⇠حرفایی زد که هَمَش واقعی بود و من واقعا یه عوضی بودم که خواهرام رو تنها گذاشتمـ
(خدا رو شکر بالاخره اعتراف کردی!😕)
و جنی رو هـــُل دادم تو بغلمـ!!!!
خیلی وقت بود اینجوری بغلش نکرده بودم یادمه آخرین بار ۱۵ سالش بود بغلش کردمـ......
و بعد ۱۵ دقیقه گریه جنی واساد.....
گفت:(( حرفتو بگو و جوابتو میدمـ.....!
فقط قبلش بیا تو اتاقم!
مطمئن باش کاریت ندارمـ!!!
قول میدمـ!!!!
و شوگا همونجوری جنی رو گرفت تو بغلش و برد تو اتاق خودش!!!!
جنی هم فقط ذوق میکرد....
(برخلاف ظاهر سَردِش هم مهربون بود هم داداشی😻)
#شوگا
گفت:(( خوب داری کِیف میکنی آبجی!
#جنی
گفت:(( میشه گفت ۵ ساله تو بغلِت نبودم داداشی!!!
#شوگا
جنی رو گذاشت رو تخت و.....
#شوگا
گفت:(( .......
دیگه نمیگمـ....
این پارت رو هم فقط بخاطر اینکه یه پارت دیگه از فیک blkpenk گذاشتمـ
پارت بعد معلوم نیست کِی بزارم......
۱۹.۶k
۰۷ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.