پارت 7
با صدای در اشکام رو پاک کردم
&بله
# اونی بیا بریم غذا بخوریم
& الان میام دخترم تو هم گرسنته هوم بغلش کردم و بردمش پایین گذاشتمش روی صندلی بچه اجوما غذا رو برای ما آورد مشغول خوردن شدیم به یونگجه گفتم
یونگجه تو بار اسلحه ای که قرار بود برای آقای گوم بفرستیم رو آماده کردی
$آره همه چیز آمادست چند نفر هم گذاشتیم تا اونا رو بفرستن
$خوبه
(ایملدا و جیمین بعد از اون روز پیش پدرشون کار میکردن و بهش توی کارهای بار کمک میکردن ایملدا یک دکتر مافیا بود)
# اونی آخر این هفته یه مهمونی هست که باید توش شرکت کنیم
& من نمیام
$ولی مجبوری چون همه باید بیان
& باشه
$ پس باهم دیگه فردا میریم خرید
&نمیشه من
$نه فردا میریم
$اوف باشه
تهیونگ ویو
جونگکوک گفتم باید بیای
کوک منم گفتم نمیام اصرار نکن تهیونگ از وقتی ایملدا رفته از خونه بیرون نمیای و تموم فکر و ذکرت شده کار خودت میدونی مهمونی خیلی مهمیه پس باید بیای فهمیدی
کوک باشه باشه برو تا به کارهام برسم
ته باشه رفتم خونه خودم جیا روی تخت نشسته بود کنارش نشستم
جیا حالش خوب نشده
تهیونگ نه
جیا از وقتی ایملدا رفته احساس میکنم هیچ کس کنارم نیست خیلی دلم براش تنگ شده
تهیونگ هیی پس من و دستش رو روی شکمم کشید پسرمون چی هوم
جیا پسرت مه همیشه پیشمه ولی 6 ماه بعد اونم میاد توی بغلم
تهیونگ اذیتت که نمیکنه
جیا نه اصلا احساس خوبی دارم
تهیونگ میدونی کوک با اینکه نشون نمیده ولی اونم واسه بچمون خیلی هیجان زدست
جیا اگه ایملدا نمیرفت مطمئنم اونم یه پدر خیلی خوبی میشد ای کاش حداقل یه بار میدیدمش اون سولدا رو هر وقت میبینم حالم ازش بهم میخوره میدونی خیلی بده و دیروز هم بهم گفت یه هرزه هستم دلم میخواست خفش کنم خیلی خودخواهه
تهیونگ اذیتت که نکرد اگه کرد بهم بگو واسم مهم نیست کیه و چیه من اجازه نمیدم بهت آسیبی بزنه
جیا نه تهیونگا من خوبم اجازه نمیدم اذیتم کنه پسرا هم هستن
ته فردا یه جشن بین مافیا ها هست تو هم میای
جیا آره راستش دلم خیلی گرفته نمیخوام تو خونه باشم الان زیاد چاق نیستم ولی چند ماه بعد دیگه نمیتونم راه برم
ته اشکالی نداره در عوضش یه پسر کوچولو بهمون اضافه میشه مگه نه
&بله
# اونی بیا بریم غذا بخوریم
& الان میام دخترم تو هم گرسنته هوم بغلش کردم و بردمش پایین گذاشتمش روی صندلی بچه اجوما غذا رو برای ما آورد مشغول خوردن شدیم به یونگجه گفتم
یونگجه تو بار اسلحه ای که قرار بود برای آقای گوم بفرستیم رو آماده کردی
$آره همه چیز آمادست چند نفر هم گذاشتیم تا اونا رو بفرستن
$خوبه
(ایملدا و جیمین بعد از اون روز پیش پدرشون کار میکردن و بهش توی کارهای بار کمک میکردن ایملدا یک دکتر مافیا بود)
# اونی آخر این هفته یه مهمونی هست که باید توش شرکت کنیم
& من نمیام
$ولی مجبوری چون همه باید بیان
& باشه
$ پس باهم دیگه فردا میریم خرید
&نمیشه من
$نه فردا میریم
$اوف باشه
تهیونگ ویو
جونگکوک گفتم باید بیای
کوک منم گفتم نمیام اصرار نکن تهیونگ از وقتی ایملدا رفته از خونه بیرون نمیای و تموم فکر و ذکرت شده کار خودت میدونی مهمونی خیلی مهمیه پس باید بیای فهمیدی
کوک باشه باشه برو تا به کارهام برسم
ته باشه رفتم خونه خودم جیا روی تخت نشسته بود کنارش نشستم
جیا حالش خوب نشده
تهیونگ نه
جیا از وقتی ایملدا رفته احساس میکنم هیچ کس کنارم نیست خیلی دلم براش تنگ شده
تهیونگ هیی پس من و دستش رو روی شکمم کشید پسرمون چی هوم
جیا پسرت مه همیشه پیشمه ولی 6 ماه بعد اونم میاد توی بغلم
تهیونگ اذیتت که نمیکنه
جیا نه اصلا احساس خوبی دارم
تهیونگ میدونی کوک با اینکه نشون نمیده ولی اونم واسه بچمون خیلی هیجان زدست
جیا اگه ایملدا نمیرفت مطمئنم اونم یه پدر خیلی خوبی میشد ای کاش حداقل یه بار میدیدمش اون سولدا رو هر وقت میبینم حالم ازش بهم میخوره میدونی خیلی بده و دیروز هم بهم گفت یه هرزه هستم دلم میخواست خفش کنم خیلی خودخواهه
تهیونگ اذیتت که نکرد اگه کرد بهم بگو واسم مهم نیست کیه و چیه من اجازه نمیدم بهت آسیبی بزنه
جیا نه تهیونگا من خوبم اجازه نمیدم اذیتم کنه پسرا هم هستن
ته فردا یه جشن بین مافیا ها هست تو هم میای
جیا آره راستش دلم خیلی گرفته نمیخوام تو خونه باشم الان زیاد چاق نیستم ولی چند ماه بعد دیگه نمیتونم راه برم
ته اشکالی نداره در عوضش یه پسر کوچولو بهمون اضافه میشه مگه نه
۵۹.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.