(پارت ۱۹ )
یعنی..............اون پدر من بود؟؟
الان همه چیو فهمیدم برای همین لی منو به این تیمارستان فرستاد
گوشام سوت میکشید
روی زمین نشستم و گوشام رو گرفتم
جیمین: ا.تتتتتتت باید فرار کنی دنبالتن زود باششش
زود پاشدم و عکس رو گزاشتم توی جیبم
به جیمین نگاه کردم
ا.ت: نمیتونیم فرار کنیم در و ببند
دستشو کشیدم و به طرف پایین میز رفتیم و قایم شدیم
برام سوال شده بود که مگه جیمین برادر اونها نبود پس چرا اینجوری میکنن
یا هم به خاطر اینکه من پیششم!!؟
هیچ صدایی نمی یومد
خواستم بلند بشم که در باز شد
ترسیده به جیمین چسبیدم
-: جیمین بیا بیرون و اون موجود رو هم همینطور
بهش با ترس نگاه کردم که بلند شد
جیمین: بهش آسیبی نمی رسونید؟!!
-: نگران نباش اجازه نمیدم
جیمین بهم نگاه کرد و سرشو تکون داد که یعنی میتونی بلند بشی
از جام پاشدم و ایستادم
بهشون نگاه کردم
نامجون: مگه بهت نگفتم بری؟
جوابی ندادم
جونگ کوک: دوست دارم خفش کنم(پوکر)
باید قبل اینکه اینا بخورنم توجهشون رو جلب کنم
پس برو که بریم
نفس عمیقی کشیدم
ا.ت: من نجاتتون میدم از اینجا بیرون میبرمتون و میتونید آزاد باشید و.......
جونگ کوک : خفه شو ن.فله تو کی هستی که برای ما ترحم کنیییی
ا.ت: شما نمی خواید از اینجا آزاد بشیدددد؟؟!!! من بهتون ترحم نمیکنم فقط..............من می خوام کار بابام رو جبران کنم
هیچ کس حرفی نمیزند پس عکس و در آوردم و ادامه دادم
این منم و این بابام کسی که شما رو به این حال و روز انداخت ولی اجباری اون نمی خواست این کارا رو کنه مجبورش کردن پس هم می خوام انتقام بگیرم هم شما رو آزاد کنم
نامجون: باشه........ولی باید بدونی مه ما یجور رو.انی هستیم ممکنه هر لحظه جنو.ن بهمون دست بده
ا.ت:اونو من درست میکنم ....... فقط باید کمکم کنید و همینطور دوست شما رو شوگا هم میدونم کجاست
...............................................................
...........................
ا.ت خوب میدونست چیکار کنه پس شروع کرد به درست کردن داروشون
میدونست این کار جواب میده چون توی کتاب پدرش خونده بود
اون برای انتقام آماده بود
الان همه چیو فهمیدم برای همین لی منو به این تیمارستان فرستاد
گوشام سوت میکشید
روی زمین نشستم و گوشام رو گرفتم
جیمین: ا.تتتتتتت باید فرار کنی دنبالتن زود باششش
زود پاشدم و عکس رو گزاشتم توی جیبم
به جیمین نگاه کردم
ا.ت: نمیتونیم فرار کنیم در و ببند
دستشو کشیدم و به طرف پایین میز رفتیم و قایم شدیم
برام سوال شده بود که مگه جیمین برادر اونها نبود پس چرا اینجوری میکنن
یا هم به خاطر اینکه من پیششم!!؟
هیچ صدایی نمی یومد
خواستم بلند بشم که در باز شد
ترسیده به جیمین چسبیدم
-: جیمین بیا بیرون و اون موجود رو هم همینطور
بهش با ترس نگاه کردم که بلند شد
جیمین: بهش آسیبی نمی رسونید؟!!
-: نگران نباش اجازه نمیدم
جیمین بهم نگاه کرد و سرشو تکون داد که یعنی میتونی بلند بشی
از جام پاشدم و ایستادم
بهشون نگاه کردم
نامجون: مگه بهت نگفتم بری؟
جوابی ندادم
جونگ کوک: دوست دارم خفش کنم(پوکر)
باید قبل اینکه اینا بخورنم توجهشون رو جلب کنم
پس برو که بریم
نفس عمیقی کشیدم
ا.ت: من نجاتتون میدم از اینجا بیرون میبرمتون و میتونید آزاد باشید و.......
جونگ کوک : خفه شو ن.فله تو کی هستی که برای ما ترحم کنیییی
ا.ت: شما نمی خواید از اینجا آزاد بشیدددد؟؟!!! من بهتون ترحم نمیکنم فقط..............من می خوام کار بابام رو جبران کنم
هیچ کس حرفی نمیزند پس عکس و در آوردم و ادامه دادم
این منم و این بابام کسی که شما رو به این حال و روز انداخت ولی اجباری اون نمی خواست این کارا رو کنه مجبورش کردن پس هم می خوام انتقام بگیرم هم شما رو آزاد کنم
نامجون: باشه........ولی باید بدونی مه ما یجور رو.انی هستیم ممکنه هر لحظه جنو.ن بهمون دست بده
ا.ت:اونو من درست میکنم ....... فقط باید کمکم کنید و همینطور دوست شما رو شوگا هم میدونم کجاست
...............................................................
...........................
ا.ت خوب میدونست چیکار کنه پس شروع کرد به درست کردن داروشون
میدونست این کار جواب میده چون توی کتاب پدرش خونده بود
اون برای انتقام آماده بود
۱۱.۲k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.