part 67
#part_67
#فرار
الان..الان تو ب*غ*لش بودم ؟؟وای خدا چه بدنش گرمه ته دلم یه جوری بود از طرفیم داشتم از خجالت میمردم حالت همه اینا به کناااار نفساش که به گردنم میخورد نابودم میکرد وای خدا منو نجات بده من فوق العاده رو گردنم حساسم
واااییی الان وقتشش نیستتت پریدم بالا و فوری پسش زدم
اونم انگار منتظر بود که ولم کرد و وقتی صورت خبیثشو دیدم فهمیدم میخواسته منو شکست بده ولی خوب چهار متر زبون با سه متر زیر بنا واسه همین روزاست دیگه پوزخند زدمو گفتم
- جنبتم دیدیم آقای تمجید خودتو جمع کن که خیلی خوش به حالت شد بکش کنارکه میخوام برم بخوابم
با اخم چش غره توپی بهم رفت و اومد نابودم کنه که فوری پشتمو کردم بهشو رفتم سمت در خدایا خودت کمک برسون
این کتی جون خواب باشه ما از پل صراط رد شیم اروم درو باز کردم اول عین پیرزنا سه تا صلوات فرستادمو سه تای دیگه هم نظر کردم بعد انجام عملیات(قسطیه؟) عین دزدا پاورچین پاورچین رفتم بیرونو درو اروم بستم اصلانم به روی خودم نیوردم باید به ارسلان شب بخیر بگم والا پسره پرو خوشحال و سرخوش اومدم برگردم که صورت کتی جونو تو نیم میلی متری صورتم دیدم و دوتامون جیغ کشیدیم بنفش و منم هول شدم برگشتم با سر رفتم تو در که نابود شدم بعد برگشتم باز رو به کتی جون بعد یکم عین منگال به هم نگاه کردیم و کتی جون زود تربه خودش اومد و
دستشو از رو قلبش برداشت !!
- وای دختر چرا جیغ میزنی ؟؟
- خوب شما چرا جیغ زدین؟
- وا خوب تواین تاریکی یهو یکی بیاد تو حلقت جیغ بزنه نمیترسی بچه ؟منم شب کورم سکته زدم
به زور جلو خندمو گرفتم و گفتم
- وای ببخشید خوبید الان ؟؟
- اره مادر کجا میری نصف شبی ؟
یهو یادم افتاد کجا بودم و میخواستم کجا برم ینی قربون شانسم بشم که شمسی جونو گذاشته تو جیبش به زور لبخند ژگوند زدمو اومدم چیزی بگم که یهو در اتاق باز شد و این
اورانگوتان اومد بیرون متعجب گفت
-چرا جیغ زدین ؟؟
#فرار
الان..الان تو ب*غ*لش بودم ؟؟وای خدا چه بدنش گرمه ته دلم یه جوری بود از طرفیم داشتم از خجالت میمردم حالت همه اینا به کناااار نفساش که به گردنم میخورد نابودم میکرد وای خدا منو نجات بده من فوق العاده رو گردنم حساسم
واااییی الان وقتشش نیستتت پریدم بالا و فوری پسش زدم
اونم انگار منتظر بود که ولم کرد و وقتی صورت خبیثشو دیدم فهمیدم میخواسته منو شکست بده ولی خوب چهار متر زبون با سه متر زیر بنا واسه همین روزاست دیگه پوزخند زدمو گفتم
- جنبتم دیدیم آقای تمجید خودتو جمع کن که خیلی خوش به حالت شد بکش کنارکه میخوام برم بخوابم
با اخم چش غره توپی بهم رفت و اومد نابودم کنه که فوری پشتمو کردم بهشو رفتم سمت در خدایا خودت کمک برسون
این کتی جون خواب باشه ما از پل صراط رد شیم اروم درو باز کردم اول عین پیرزنا سه تا صلوات فرستادمو سه تای دیگه هم نظر کردم بعد انجام عملیات(قسطیه؟) عین دزدا پاورچین پاورچین رفتم بیرونو درو اروم بستم اصلانم به روی خودم نیوردم باید به ارسلان شب بخیر بگم والا پسره پرو خوشحال و سرخوش اومدم برگردم که صورت کتی جونو تو نیم میلی متری صورتم دیدم و دوتامون جیغ کشیدیم بنفش و منم هول شدم برگشتم با سر رفتم تو در که نابود شدم بعد برگشتم باز رو به کتی جون بعد یکم عین منگال به هم نگاه کردیم و کتی جون زود تربه خودش اومد و
دستشو از رو قلبش برداشت !!
- وای دختر چرا جیغ میزنی ؟؟
- خوب شما چرا جیغ زدین؟
- وا خوب تواین تاریکی یهو یکی بیاد تو حلقت جیغ بزنه نمیترسی بچه ؟منم شب کورم سکته زدم
به زور جلو خندمو گرفتم و گفتم
- وای ببخشید خوبید الان ؟؟
- اره مادر کجا میری نصف شبی ؟
یهو یادم افتاد کجا بودم و میخواستم کجا برم ینی قربون شانسم بشم که شمسی جونو گذاشته تو جیبش به زور لبخند ژگوند زدمو اومدم چیزی بگم که یهو در اتاق باز شد و این
اورانگوتان اومد بیرون متعجب گفت
-چرا جیغ زدین ؟؟
۲.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.