فقط برای تو p38
(ویو مانیا)
یونا اومد جلوی در دوباره...تو اون فاصله رفتم کیف و کلاهمو برداشتم
٪ یونا جون من دیگه باید برم...داداشم هم اومد دیگه...
+شب خطرناکه...نمیزارم بری...
٪فردا باید برم دانشگاه....
:ا..اگه بخواید من میرسونمتون....
٪نه مم.....
:عمارتتون بغل خونه منه سر راهم میبرمتون....
+برو دیگه..
٪باشه ممنونم...
+خدا نگهدارتون...
در و بستم...
+اه ..حالا اینو چیکار کنم....مسته مسته...
_یونا...
با ترس برگشتم طرفش
+ب...بله...
_بیا اینجا...(عصبانی و جدی)
وایی چیکار کنم...
رفتم پیشش رو مبل نشستم ....
+بگو....
_یه سیلی محکم بهم زد...
+چی...چیکار میکنی؟(بغض)
_تو..امشب کجا بودی (عصبی)
+خونه ...
_این عکس چیههه(عربده)
یه عکسی و نشون داد که یه دختری با یه پسری داشتن میرقصیدن.... و اون زنه خیلی شبیه من بود
+به من اعتماد نداری نه؟
_نه ندارم...(عصبی)
+این من نیستم.....
_پس کیهههه(عصبی و داد)
+من که کلا پیش تو بودم...
یه سیلی دیگه هم همونجا زد و باعث شد گوشه لبم پاره بشه..
_تا تو باشی دیگه بهم دروغ نگی....
+شروع به گریه کردن کردم....
اون من نبودم...نمیدونم کی این عکسو براش فرستاده.....
تهیونگ رفت بالا و دوش گرفت و خوابید..
منم رفتم تو اتاق نایول خوابیدم....
(جیمین و هانا)
شب شده بود و در طول روز زیاد باهم حرف نزده بودن.....
هانا از پله ها رفت بالا و رو تخت مشترکشون دراز کشید...... و طوری خوابید که پشتش به جیمین باشه....
(ویو هانا)
با صدای در چشمامو باز کرمد و دوباره بستم ..... اوه جیمینه ...جیمین اومد رو تخت دراز کشید و بعدش از پشت بغلم کرد...
@هانا....میدونی که چقدر دوست دارم؟
×اوهوم...
برگشتم سمتش و منم متقابل بغلش کردم ....
اومد جلو و برای چند ثانیه زخم گوشه لبم و بوسید....
@ببخش منو ...باشه؟
×باشه
جیمین پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و خوابیدیم...
.....صبح......
تهیونگ حاضر شد وصبحونه شو خورد و بدون اینکه بهم نگاه کنه رفت سر کار...
منم بخاطر نایول نمیتونستم برم...
با این کارش خیلی دلم شکست....دقیقا یاد موقعی افتادم که با هانول رفته بود تو رابطه...
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
یونا اومد جلوی در دوباره...تو اون فاصله رفتم کیف و کلاهمو برداشتم
٪ یونا جون من دیگه باید برم...داداشم هم اومد دیگه...
+شب خطرناکه...نمیزارم بری...
٪فردا باید برم دانشگاه....
:ا..اگه بخواید من میرسونمتون....
٪نه مم.....
:عمارتتون بغل خونه منه سر راهم میبرمتون....
+برو دیگه..
٪باشه ممنونم...
+خدا نگهدارتون...
در و بستم...
+اه ..حالا اینو چیکار کنم....مسته مسته...
_یونا...
با ترس برگشتم طرفش
+ب...بله...
_بیا اینجا...(عصبانی و جدی)
وایی چیکار کنم...
رفتم پیشش رو مبل نشستم ....
+بگو....
_یه سیلی محکم بهم زد...
+چی...چیکار میکنی؟(بغض)
_تو..امشب کجا بودی (عصبی)
+خونه ...
_این عکس چیههه(عربده)
یه عکسی و نشون داد که یه دختری با یه پسری داشتن میرقصیدن.... و اون زنه خیلی شبیه من بود
+به من اعتماد نداری نه؟
_نه ندارم...(عصبی)
+این من نیستم.....
_پس کیهههه(عصبی و داد)
+من که کلا پیش تو بودم...
یه سیلی دیگه هم همونجا زد و باعث شد گوشه لبم پاره بشه..
_تا تو باشی دیگه بهم دروغ نگی....
+شروع به گریه کردن کردم....
اون من نبودم...نمیدونم کی این عکسو براش فرستاده.....
تهیونگ رفت بالا و دوش گرفت و خوابید..
منم رفتم تو اتاق نایول خوابیدم....
(جیمین و هانا)
شب شده بود و در طول روز زیاد باهم حرف نزده بودن.....
هانا از پله ها رفت بالا و رو تخت مشترکشون دراز کشید...... و طوری خوابید که پشتش به جیمین باشه....
(ویو هانا)
با صدای در چشمامو باز کرمد و دوباره بستم ..... اوه جیمینه ...جیمین اومد رو تخت دراز کشید و بعدش از پشت بغلم کرد...
@هانا....میدونی که چقدر دوست دارم؟
×اوهوم...
برگشتم سمتش و منم متقابل بغلش کردم ....
اومد جلو و برای چند ثانیه زخم گوشه لبم و بوسید....
@ببخش منو ...باشه؟
×باشه
جیمین پاهاشو دور کمرم حلقه کرد و خوابیدیم...
.....صبح......
تهیونگ حاضر شد وصبحونه شو خورد و بدون اینکه بهم نگاه کنه رفت سر کار...
منم بخاطر نایول نمیتونستم برم...
با این کارش خیلی دلم شکست....دقیقا یاد موقعی افتادم که با هانول رفته بود تو رابطه...
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
۱۶.۵k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.