جرات یا حقیقت
که خودکار می هی رفت تو پهلوم.....توجهی بهش نکردم که یهو محکم تر فشارش داد......منم بدون توجه به موقعیتم بلند داد زدم......
ا/ت : آییییییی چته وحشی......پهلومو سوراخ کردی.......
میخواستم چیزای بیشتری بارش کنم که
صدای برج زهرمار از اونور اومدو مانع ادامه دادنم شد.......
تهیونگ : چه خبره اونجا.....مگه نگفتم دیگه سروصدا نکنین.....خانم شماهم بفرمابید بیرون.......هرچی تا الان نوشتید کافیه.....
خیلی ریلکس از جام بلند شدمو برگمو دادم بهش......بدون اینکه بهش نیم نگاه بندازم از کلاس اومدم بیرون.....
از زبان تهیونگ :
هِه یه جور ریلکس داره راه میره که انگار همچیو نوشته.....مطمئنم نتونسته هیچی حل کنه.....برگه رو که بهم داد بدون هیچ حرفی برگشو بهم دادو رفت بیرون......به برگه ای که بهم داد نگاه کردم که در کمال تعجب همه رو حل کرده بود.....تا حالا خرخون تر از نامجون هیونگ ندیده بودم.......
فکر نمیکنم یه ذره شیطنت بد باشه نه؟
از زبان ا/ت :
اه اه اه حالم بهم خورد......حالا فک کرده کیه که منو از کلاس بیرون میکنه.....مرتیکه یه.....
هنوز جملمو کامل نکرده بودم که یکی زد پس کلم......سریع برگشتم سمتش که ببینم چه خری بوده که دیدم می هیه بهش گفتم......
ا/ت : چته الاغ.....باز رم کردی.....
می هی : ببند بابا.....میبینم که خوب حالتو گرفت......
ا/ت : خفه شو بابا......اصلا اون فک کرده کیه که منو از کلاس میندازه بیرون.......
می هی : کیم تهیونگ پولدار ترین دانشجو سال
سومی......که میتونه تورو با یه اشاره ی کوچیک داغون کنه.......
ا/ت : خیلی ممنونم از اطلاعات خوبت......
می هی : نیاز به تشکر نیست جبران میکنی......
ا/ت : بچه پرو.....راستی امتحانت چطور بود......
می هی : به معنای واقعی گند زدم.....( با لبخند)
ا/ت : منه بدبختو بگو که این همه زحمت کشیدم.....جلوی اون برج زهرمار که همینجور مثل عقاب بهم زل زده بود بزور بهت اون ۳ تا سوال که بارمش زیاد بود رو تقلب رسوندم بعد میای اینجوری میگی......
می هی : خُ....خب میدونی چی شد.....من حواسم نبود.....هول شدم جواب سوالا رو جابه جا نوشتم......
بعد از تمام شدن حرفش یه لبخند ملیح زد.....که دلم میخواست همونجا یه مشت بزنم تو صورتش.......
یه نفس عمیق کشیدمو گفتم.......
ا/ت : آییییییی چته وحشی......پهلومو سوراخ کردی.......
میخواستم چیزای بیشتری بارش کنم که
صدای برج زهرمار از اونور اومدو مانع ادامه دادنم شد.......
تهیونگ : چه خبره اونجا.....مگه نگفتم دیگه سروصدا نکنین.....خانم شماهم بفرمابید بیرون.......هرچی تا الان نوشتید کافیه.....
خیلی ریلکس از جام بلند شدمو برگمو دادم بهش......بدون اینکه بهش نیم نگاه بندازم از کلاس اومدم بیرون.....
از زبان تهیونگ :
هِه یه جور ریلکس داره راه میره که انگار همچیو نوشته.....مطمئنم نتونسته هیچی حل کنه.....برگه رو که بهم داد بدون هیچ حرفی برگشو بهم دادو رفت بیرون......به برگه ای که بهم داد نگاه کردم که در کمال تعجب همه رو حل کرده بود.....تا حالا خرخون تر از نامجون هیونگ ندیده بودم.......
فکر نمیکنم یه ذره شیطنت بد باشه نه؟
از زبان ا/ت :
اه اه اه حالم بهم خورد......حالا فک کرده کیه که منو از کلاس بیرون میکنه.....مرتیکه یه.....
هنوز جملمو کامل نکرده بودم که یکی زد پس کلم......سریع برگشتم سمتش که ببینم چه خری بوده که دیدم می هیه بهش گفتم......
ا/ت : چته الاغ.....باز رم کردی.....
می هی : ببند بابا.....میبینم که خوب حالتو گرفت......
ا/ت : خفه شو بابا......اصلا اون فک کرده کیه که منو از کلاس میندازه بیرون.......
می هی : کیم تهیونگ پولدار ترین دانشجو سال
سومی......که میتونه تورو با یه اشاره ی کوچیک داغون کنه.......
ا/ت : خیلی ممنونم از اطلاعات خوبت......
می هی : نیاز به تشکر نیست جبران میکنی......
ا/ت : بچه پرو.....راستی امتحانت چطور بود......
می هی : به معنای واقعی گند زدم.....( با لبخند)
ا/ت : منه بدبختو بگو که این همه زحمت کشیدم.....جلوی اون برج زهرمار که همینجور مثل عقاب بهم زل زده بود بزور بهت اون ۳ تا سوال که بارمش زیاد بود رو تقلب رسوندم بعد میای اینجوری میگی......
می هی : خُ....خب میدونی چی شد.....من حواسم نبود.....هول شدم جواب سوالا رو جابه جا نوشتم......
بعد از تمام شدن حرفش یه لبخند ملیح زد.....که دلم میخواست همونجا یه مشت بزنم تو صورتش.......
یه نفس عمیق کشیدمو گفتم.......
۱۳.۰k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲