my attractive dady p26
پرش زمانی به یه ساعت بعد
نشسته بودیم دور آتیش دیگه هوا تاریک شده بود و صدای جیرجیرک ها فقط به گوش میرسید تو این جنگل من کنار کوک نشسته بودم و سرمو رو شونش گذاشته بودم اونم بغلم کرد
_من خوابم میاد مامان بابا
~برو بگیر بخواب تو چادر خب
_م....میگم بابا
&جونم دخترم
_میشه خب چیزه چجوری بگم میشه من تو چادر جونکوک پیشش بخوابم
&نه دیگه متاسفم اینو نمیشه
_چراااا
&همون که گفتم
جنی:هه چطوری با هم دیگه رل هستین که حتی اجازه ندارین پیش هم باشین(نیشخند)
+نه جنی لونا چند روز اومده بود خونه من پیش خودم بود الان اینکه باباش اجازه نمیده نمیدونم برای چیه عمو چرا نمیزاری خب بزار بیاد پیشم
&آخه این چادرها که کوچیکه چجوری میخواین بخوابین
+اینطوری محکم بغلش میکنم (لونا رو محکم بغل کرد خندید)
از زبان لونا:
وقتی اینطوری محکم بغلم کرد چه ذوقی کردم تو دلم منم بغلش کردم و هممون زدیم زیر خنده جز جنی که انگار میخواست گریه کنه دلم نمیخواد ناراحتش کنم یا دلشو بشکونم ولی باید بفهمه که جونکوک مال منه نه اون
_بریم بخوابیم
+بریم عزیزم شب به خیر ما رفتیم
همه بهمون شب به خیر گفتن ما رفتیم تو چادر خودمون.....
_جونکوک
+جانم
_دلم براش سوخت آخه میخواست گریه کنه اشک تو چشاش جمع شده بود اخییی گناه داره اصن فردا میرم پیشش ولی تو نباید نزدیکش شی خب؟
+باشه دلم نمیخواد با هم بحث کنیم پس باشه ولی تو خونه چنان توت میکوبم که گریه کنی
_یاااا جونکوکاااااااا
+آروم تر الان صدامونو میفهمن جنی فک میکنه دعوا کردیم خوشحال میشه هااا (خنده)
_اع اره اره راس میگی بیخیال خب عزیزم بیا بخوابیم (بلند)
+باشه دیگه نگفتم اینجوری کن (پوکر)
_بغلم کن بخوابیم دیگه ایششش(لوس)
+بیا بغلم تو لوس خودمی (خنده)
رفتم تو بغلش و دراز کشید سرمو بردم تو گردنش که گفت
+بهم بوس ندادیااااا(اخم و جدی)
_اع ببخشید یادم رفت
یهو فکمو محکم گرفت و لبامو محکم برد تو دهنش و مک زد بعد با زبونش به دندونام ضربه زد مجبور شدم دهنمو باز کنم زبمونمو لیس زد و وحشیانه میخوردش ایشششش حالم به هم خورد از هم جدا شدیم
+خب حالا بخواب
_ایششش چندش
+خیلی هم دلت بخواد دوس پسر جذابی مث من لباتو اینجوری میخوره
_باشه بابا بگیر بخواب شب به خیر
+شب به خیر عسلم
بعد کم کم خواب رفتیم هر دو....
نشسته بودیم دور آتیش دیگه هوا تاریک شده بود و صدای جیرجیرک ها فقط به گوش میرسید تو این جنگل من کنار کوک نشسته بودم و سرمو رو شونش گذاشته بودم اونم بغلم کرد
_من خوابم میاد مامان بابا
~برو بگیر بخواب تو چادر خب
_م....میگم بابا
&جونم دخترم
_میشه خب چیزه چجوری بگم میشه من تو چادر جونکوک پیشش بخوابم
&نه دیگه متاسفم اینو نمیشه
_چراااا
&همون که گفتم
جنی:هه چطوری با هم دیگه رل هستین که حتی اجازه ندارین پیش هم باشین(نیشخند)
+نه جنی لونا چند روز اومده بود خونه من پیش خودم بود الان اینکه باباش اجازه نمیده نمیدونم برای چیه عمو چرا نمیزاری خب بزار بیاد پیشم
&آخه این چادرها که کوچیکه چجوری میخواین بخوابین
+اینطوری محکم بغلش میکنم (لونا رو محکم بغل کرد خندید)
از زبان لونا:
وقتی اینطوری محکم بغلم کرد چه ذوقی کردم تو دلم منم بغلش کردم و هممون زدیم زیر خنده جز جنی که انگار میخواست گریه کنه دلم نمیخواد ناراحتش کنم یا دلشو بشکونم ولی باید بفهمه که جونکوک مال منه نه اون
_بریم بخوابیم
+بریم عزیزم شب به خیر ما رفتیم
همه بهمون شب به خیر گفتن ما رفتیم تو چادر خودمون.....
_جونکوک
+جانم
_دلم براش سوخت آخه میخواست گریه کنه اشک تو چشاش جمع شده بود اخییی گناه داره اصن فردا میرم پیشش ولی تو نباید نزدیکش شی خب؟
+باشه دلم نمیخواد با هم بحث کنیم پس باشه ولی تو خونه چنان توت میکوبم که گریه کنی
_یاااا جونکوکاااااااا
+آروم تر الان صدامونو میفهمن جنی فک میکنه دعوا کردیم خوشحال میشه هااا (خنده)
_اع اره اره راس میگی بیخیال خب عزیزم بیا بخوابیم (بلند)
+باشه دیگه نگفتم اینجوری کن (پوکر)
_بغلم کن بخوابیم دیگه ایششش(لوس)
+بیا بغلم تو لوس خودمی (خنده)
رفتم تو بغلش و دراز کشید سرمو بردم تو گردنش که گفت
+بهم بوس ندادیااااا(اخم و جدی)
_اع ببخشید یادم رفت
یهو فکمو محکم گرفت و لبامو محکم برد تو دهنش و مک زد بعد با زبونش به دندونام ضربه زد مجبور شدم دهنمو باز کنم زبمونمو لیس زد و وحشیانه میخوردش ایشششش حالم به هم خورد از هم جدا شدیم
+خب حالا بخواب
_ایششش چندش
+خیلی هم دلت بخواد دوس پسر جذابی مث من لباتو اینجوری میخوره
_باشه بابا بگیر بخواب شب به خیر
+شب به خیر عسلم
بعد کم کم خواب رفتیم هر دو....
۶.۵k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.