الان که دارم می نویسم پرده هارو کشیدم و توی نور لمور آفتا
الان که دارم مینویسم پرده هارو کشیدم و توی نور لمور آفتاب با بدن بی رق آنفلانزا گرفته دراز کشیدم درحالی که صدای خیابون شلوغ بخاطر تعطیلی مدارس و توستر درحال درست کردن سیب زمینی تنوری تو گوشم پیچیده به دنبال راهی برای سرگرم کردن خودم هستم. که نبرد پر سر و صدای پشه و عنکبوت توجهم رو به خودش جلب میکنه؛ چقدر تقلا کردن پشه برای زنده بودن عجیبه!
یعنی چقدر آرزوی نرسیده، راه نرفته، حرف نگفته داره؟ چند تا پشه منتظرشن؟ اصلا از اول وجودش تو این دنیا مهم بوده؟
به هر حال کاش اون دنیا به اندازه ی انکبوت سیرِ درحال استراحت گوشه ی دیوار خوشبخت باشه.
یعنی چقدر آرزوی نرسیده، راه نرفته، حرف نگفته داره؟ چند تا پشه منتظرشن؟ اصلا از اول وجودش تو این دنیا مهم بوده؟
به هر حال کاش اون دنیا به اندازه ی انکبوت سیرِ درحال استراحت گوشه ی دیوار خوشبخت باشه.
۶.۶k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.