آماده برو پارت ۹
از زبان راوی:
رفتن سونوگرافی میتسوری بچه داشت اوبانای آب شد رفت کف زمین انتظار همچین چیزی رو نداشت واقعا توی ذهنش:لامصب خیلی فشار دادم
میتسوری اومد بیرون دست اوبانای گرفت و سریع زدن بیرون
میتسوری:تو چیکار کردی ایگورو سان؟
اوبانای دست پاچه بود نمیدونست چی بگه برا همین یه چیزی در کرد گفت:اهم...اهم...خودمم نمیدونم
سرخ شده بود ولی میدونست چیکار کرده ولی واقعا گیج بود و یهو بیهوش شد
بیدار که شد میتسوری بالا سرش بود و یه صدایی میگفت:تو خوبی؟
نمیتونست جواب بده وقتی چشم هاش کامل باز شد دید میتسوری داره میگه:تو خوبی ایگورو سان؟
بد تر سرخ شد و چیزی نگف چون میدونست اگه چیزی بگه اوضاع بد تر میشه خیلی خشک و خالی گفت:نه خوب نیستم
میتسوری انتظار همچین جوابی رو نداشت کف کرد و رفت غذا بیاره
رفتن سونوگرافی میتسوری بچه داشت اوبانای آب شد رفت کف زمین انتظار همچین چیزی رو نداشت واقعا توی ذهنش:لامصب خیلی فشار دادم
میتسوری اومد بیرون دست اوبانای گرفت و سریع زدن بیرون
میتسوری:تو چیکار کردی ایگورو سان؟
اوبانای دست پاچه بود نمیدونست چی بگه برا همین یه چیزی در کرد گفت:اهم...اهم...خودمم نمیدونم
سرخ شده بود ولی میدونست چیکار کرده ولی واقعا گیج بود و یهو بیهوش شد
بیدار که شد میتسوری بالا سرش بود و یه صدایی میگفت:تو خوبی؟
نمیتونست جواب بده وقتی چشم هاش کامل باز شد دید میتسوری داره میگه:تو خوبی ایگورو سان؟
بد تر سرخ شد و چیزی نگف چون میدونست اگه چیزی بگه اوضاع بد تر میشه خیلی خشک و خالی گفت:نه خوب نیستم
میتسوری انتظار همچین جوابی رو نداشت کف کرد و رفت غذا بیاره
۲.۹k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.