هم کلاسی هامون مافیان ¹
همکلاسی هامون مافیان ...
شخصیت های اصلی: ا.ت والتر و جئون جونگکوک
شخصیت های فرعی: هانا والتر و کیم تهیونگ
ژانر: مافیایی ، مدرسه ای ، هپی اند ، اسمات به امید خدا تو این فیک داریم ..... (نویسنده قراره از خجالت آب شه)
سن : تهیونگ : 23 کوک: 22 هانا و ا.ت: 19
علامت ها:
تهیونگ: ~ هانا: ^ ا.ت: + کوک: _
ا.ت ویو:
همونطور که توی آشپز خونه در حال درست کردن قهوه ها بودم هانا رو صدا زدم تا از خواب پاشه ولی هر چی صداش میزدم انگار نه انگار پس یه فکری به سرم زد یه جام برداشتم و پر از ابش کردم آهسته آهسته قدم هامو بر میداشتم تا یه وقت اب روی زمین نریزه بلاخره به اتاقش رسیدم و در و باز کردم روی تخت مثل بچه ها تو خودش جمع شده بود
+: تو نمیخوااای پااشییی
^: چی ...چی ها کجا من ؟ من خوابم نه یعنی بیدارم از یک ساعت قبل
پوزخندی زدم کل جام رو خالی کردم تو صورتش که جیغی کشید
+: اره ارواح عمت از نیم ساعت پیش صدات میکنم من ایز یکی ساعیت پیش بیداریم بلند شو ببینم
با صورت شوک زده که آب از سر و صورتش میچکید بهم خیره شده بود زدم زیر خنده وای فیاقش خیلی دیدی بود که با برخورد دمپاییش به سرم اخی گفتم
+: چته تو باز وحشی ، سگ شدی دوباره ؟
^: ببند در گاراژوووووو
+:باشه بابا حالا چرا داد میزنی کو-
قبل اینکه اون لنگ دمپایی بخوره تو سرم از اتاق رفتم بیرون ساعت واو ساعت ۶:۳۰ بود و واو باید ۷ تو دانشگاه میبودیم سریع توی اتاقم رفتم و لباسامو مرتب پوشیدم ، کیفمو همراه با سوییچ خونه برداشتم و از اتاق زدم بیرون که هانا رو هم دیدم
+: برگام حاجی چطوری اینقدر زود آماده شدی
^: ......
+: هیچی بابا ولکن بیا بریم
^: کی گرفتت الااااان
+: یه خر به اسم هانا
^: اااا.تتتتتتت
____________________
بلاخره بعد کلی بحث رسیدیم دانشگاه یانسه ، دانشگاه جدیدی که توش ثبت نام کردیم بعد نفس عمیقی که با هم کشیدیم داخل دانشگاه شدیم همه جا سبز بود و درختا و گل های رنگی که هر طرف از محیط رو پر کرده بودن قشنگ ترشم میکرد
اینقدر که محو اطراف بودم نفهمیدم چطوری به دفتر مدیر رسیدیم
مدیر: @
@: خوش اومدید دخترا ، اسم کلاستون هست جنگل خاکستری و قبل اینکه برید کلاس بدونید اینجا یه قوانینی داره خوب؟
+^: بله آقا
+: قبلا هم یه دور قوانین رو برامون توضیح دادید
@: خوبه که یادتونه حالا میتونید برید
از دفتر مدیر رفتیم بیرون و با هر بدبختی شده کلاسو پیدا کردیم ، هانا در زد و رفتیم داخل کلاس
استاد: چطور اینقدر دیر اومدید
^: متأسفیم استاد پیش آقای مدیر بودیم
استاد: اوه بله شما دانشجو های جدید هستید ، بچه ها این دو نفر که میبینید دانشجوهای جدید ما هستن ، خودتونو معرفی کنید
+ بله حتما ا.ت والتر هستم ۱۹ سالمه و بله خوشحال میشم سالهای خوبی رو کنار هم به آرومی بگذرونیم
^: هانا والتر هستم خواهر ا.ت ۱۹ سالمه خوشبختم از آشناییتون
استاد: حالا بچه ها شما خودتونو معرفی کنین
تمام جمعیتشون یکی یکی خودشونو بهمون معرفی کردن
...: لیسا مانوبان ...: جنی کیم ...: هوانگ بورا ...: لی کیونگجون _: جئون جونگکوک ~: کیم تهیونگ
نگاهم به نگاه اونی که خودشو جونگکوک معرفی کرده بود گره خورد اون فیس خرگوشیش ، لبای خوش فرمش اون پوزخند دندون نماش تماما کاری میکرد من از خود بی خود شم .... چی ... نه یعنی چی ا.ت ببند فکتو
با صدای استاد که گفتدبرید بشینید به خودم اومدم نه دیگه... قرار نبود که پیش اون پسره بشینم
استاد: خوب ا.ت تو برو پیش کیونگجون و هانا تو برو پیش تهیونگ
اطلاعت کردیم و همونجایی که گفته بود نشستیم
کیونگجون: =
=: خوش اومدی کیوتی
+: مچکرم که
=: حالت چطوره
+: عالیم تو چطوری
=: همیشه باشی منم خوبم
استاد: ا.ت و کیونگجون ساکت
با شنیدن این جمله از استاد دیگه حرفی بینشون رد و بدل نشد
.....
به به به به
اسلاید دو استایل ا.ت
اسلاید سه استایل هانا
شخصیت های اصلی: ا.ت والتر و جئون جونگکوک
شخصیت های فرعی: هانا والتر و کیم تهیونگ
ژانر: مافیایی ، مدرسه ای ، هپی اند ، اسمات به امید خدا تو این فیک داریم ..... (نویسنده قراره از خجالت آب شه)
سن : تهیونگ : 23 کوک: 22 هانا و ا.ت: 19
علامت ها:
تهیونگ: ~ هانا: ^ ا.ت: + کوک: _
ا.ت ویو:
همونطور که توی آشپز خونه در حال درست کردن قهوه ها بودم هانا رو صدا زدم تا از خواب پاشه ولی هر چی صداش میزدم انگار نه انگار پس یه فکری به سرم زد یه جام برداشتم و پر از ابش کردم آهسته آهسته قدم هامو بر میداشتم تا یه وقت اب روی زمین نریزه بلاخره به اتاقش رسیدم و در و باز کردم روی تخت مثل بچه ها تو خودش جمع شده بود
+: تو نمیخوااای پااشییی
^: چی ...چی ها کجا من ؟ من خوابم نه یعنی بیدارم از یک ساعت قبل
پوزخندی زدم کل جام رو خالی کردم تو صورتش که جیغی کشید
+: اره ارواح عمت از نیم ساعت پیش صدات میکنم من ایز یکی ساعیت پیش بیداریم بلند شو ببینم
با صورت شوک زده که آب از سر و صورتش میچکید بهم خیره شده بود زدم زیر خنده وای فیاقش خیلی دیدی بود که با برخورد دمپاییش به سرم اخی گفتم
+: چته تو باز وحشی ، سگ شدی دوباره ؟
^: ببند در گاراژوووووو
+:باشه بابا حالا چرا داد میزنی کو-
قبل اینکه اون لنگ دمپایی بخوره تو سرم از اتاق رفتم بیرون ساعت واو ساعت ۶:۳۰ بود و واو باید ۷ تو دانشگاه میبودیم سریع توی اتاقم رفتم و لباسامو مرتب پوشیدم ، کیفمو همراه با سوییچ خونه برداشتم و از اتاق زدم بیرون که هانا رو هم دیدم
+: برگام حاجی چطوری اینقدر زود آماده شدی
^: ......
+: هیچی بابا ولکن بیا بریم
^: کی گرفتت الااااان
+: یه خر به اسم هانا
^: اااا.تتتتتتت
____________________
بلاخره بعد کلی بحث رسیدیم دانشگاه یانسه ، دانشگاه جدیدی که توش ثبت نام کردیم بعد نفس عمیقی که با هم کشیدیم داخل دانشگاه شدیم همه جا سبز بود و درختا و گل های رنگی که هر طرف از محیط رو پر کرده بودن قشنگ ترشم میکرد
اینقدر که محو اطراف بودم نفهمیدم چطوری به دفتر مدیر رسیدیم
مدیر: @
@: خوش اومدید دخترا ، اسم کلاستون هست جنگل خاکستری و قبل اینکه برید کلاس بدونید اینجا یه قوانینی داره خوب؟
+^: بله آقا
+: قبلا هم یه دور قوانین رو برامون توضیح دادید
@: خوبه که یادتونه حالا میتونید برید
از دفتر مدیر رفتیم بیرون و با هر بدبختی شده کلاسو پیدا کردیم ، هانا در زد و رفتیم داخل کلاس
استاد: چطور اینقدر دیر اومدید
^: متأسفیم استاد پیش آقای مدیر بودیم
استاد: اوه بله شما دانشجو های جدید هستید ، بچه ها این دو نفر که میبینید دانشجوهای جدید ما هستن ، خودتونو معرفی کنید
+ بله حتما ا.ت والتر هستم ۱۹ سالمه و بله خوشحال میشم سالهای خوبی رو کنار هم به آرومی بگذرونیم
^: هانا والتر هستم خواهر ا.ت ۱۹ سالمه خوشبختم از آشناییتون
استاد: حالا بچه ها شما خودتونو معرفی کنین
تمام جمعیتشون یکی یکی خودشونو بهمون معرفی کردن
...: لیسا مانوبان ...: جنی کیم ...: هوانگ بورا ...: لی کیونگجون _: جئون جونگکوک ~: کیم تهیونگ
نگاهم به نگاه اونی که خودشو جونگکوک معرفی کرده بود گره خورد اون فیس خرگوشیش ، لبای خوش فرمش اون پوزخند دندون نماش تماما کاری میکرد من از خود بی خود شم .... چی ... نه یعنی چی ا.ت ببند فکتو
با صدای استاد که گفتدبرید بشینید به خودم اومدم نه دیگه... قرار نبود که پیش اون پسره بشینم
استاد: خوب ا.ت تو برو پیش کیونگجون و هانا تو برو پیش تهیونگ
اطلاعت کردیم و همونجایی که گفته بود نشستیم
کیونگجون: =
=: خوش اومدی کیوتی
+: مچکرم که
=: حالت چطوره
+: عالیم تو چطوری
=: همیشه باشی منم خوبم
استاد: ا.ت و کیونگجون ساکت
با شنیدن این جمله از استاد دیگه حرفی بینشون رد و بدل نشد
.....
به به به به
اسلاید دو استایل ا.ت
اسلاید سه استایل هانا
۱۲.۸k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.