پارت ۱۱ گل پژمرده🥀
#جمهوری-اسلامی-ایران
پایین تر از سن هام گذاشت و گردنم رو بوسید ترقوه هام رو مکید و بعد ۲ دقیقه دگش رو چسبوند به بسم و یکم رفت لاش آروم ناله ای کردم و گفتم ی یونگی ن نکن چیکار داری می کنی ؟!!!! گاذی از ترقوه هام گرفت که یعنی خفه شم و با ناله گفت د درد میکنه آهخ هیچ وقت اینجوری درد نمیگرفت آههه آمم.
هانیا : منظورت چیه ب ب بازو هات درد میکنهههه؟ زود باش بریم دکتر زود باشششش!!!
یونگی ن نه خب چطور بگم آ آخ آییی ب ببین ا این رو میگم د دیگه آههه خودت متوجه شو ( اشاره به دگش )
هانیا یکم نگا کرد و بعد با ترس گفت : ی یونگی م من نمیتونم !
یونگی : آههه ب باشه آههه آییی .
هانیا : ب برو بشین یکم نفس عمیق بکش یا نمیدو دفع های قبل چیکا می کردی؟
یونگی : آهه ن نمیدونم دف های قبل شبی این نبودن کم درد داشت یا زود خوب میشد ولی ا این آممم این نه !!!
من : یونگی رو مبل نشست و همش وول میخورد و توی خودش جمع میشد و ناله میکرد .
بعد ۲ دقیقه هانیا گف : وایییی اگر اون کار رو انجام ندم دیگ به چه روشی باید کمکت کنم بگو تا انجام بدممم؟!نمیخوام درد کشیدنت رو ببینم نمیتونم !
یونگی : آهه ه هانیا میشه فقط آههه فقط بشینی روش ؟ مثل دفع قبل آیییی ک که افتادی !
وست این حرفا ببخشید ولی تو اصلا از این حرفا نمیزدی و همیشه آروم و ساکت بودی چقدر تغییر کردی خیلی عجیب شدی دیگه هم خجالت نمی کشی و من که از این کارا می کنم الان خجالت می کشم .
بعد کنار یونگی رفت و با ترس فراواننن
و لرزش دست ،دستش رو سمت دگ یونگی کشید و خیلی آروم فشار داد و از روی شلوار کاملا برجسته بود با خجالت فراوان و قرمزی درحال ماساژ دادنِ اهمِ یونگی بود که یونگی هم نا له می کرد و پا هاش رو بیشتر باز کرد و خیلییی بد هانیا رو نگاه میکرد
( اسلاید ۱ )
(الاید ۲ دست هانیا )
واییییی چرا من باید اینجوری بنویسممممم؟ اوقققق
انگار چاقو گرفتن زیر گردنم 🤡
کسایی که فکر میکنن کلماتی مثل دگ یا بس یا سن رو متوجه نشدن برن پارت قبل اون آخر آخر 😁
پایین تر از سن هام گذاشت و گردنم رو بوسید ترقوه هام رو مکید و بعد ۲ دقیقه دگش رو چسبوند به بسم و یکم رفت لاش آروم ناله ای کردم و گفتم ی یونگی ن نکن چیکار داری می کنی ؟!!!! گاذی از ترقوه هام گرفت که یعنی خفه شم و با ناله گفت د درد میکنه آهخ هیچ وقت اینجوری درد نمیگرفت آههه آمم.
هانیا : منظورت چیه ب ب بازو هات درد میکنهههه؟ زود باش بریم دکتر زود باشششش!!!
یونگی ن نه خب چطور بگم آ آخ آییی ب ببین ا این رو میگم د دیگه آههه خودت متوجه شو ( اشاره به دگش )
هانیا یکم نگا کرد و بعد با ترس گفت : ی یونگی م من نمیتونم !
یونگی : آههه ب باشه آههه آییی .
هانیا : ب برو بشین یکم نفس عمیق بکش یا نمیدو دفع های قبل چیکا می کردی؟
یونگی : آهه ن نمیدونم دف های قبل شبی این نبودن کم درد داشت یا زود خوب میشد ولی ا این آممم این نه !!!
من : یونگی رو مبل نشست و همش وول میخورد و توی خودش جمع میشد و ناله میکرد .
بعد ۲ دقیقه هانیا گف : وایییی اگر اون کار رو انجام ندم دیگ به چه روشی باید کمکت کنم بگو تا انجام بدممم؟!نمیخوام درد کشیدنت رو ببینم نمیتونم !
یونگی : آهه ه هانیا میشه فقط آههه فقط بشینی روش ؟ مثل دفع قبل آیییی ک که افتادی !
وست این حرفا ببخشید ولی تو اصلا از این حرفا نمیزدی و همیشه آروم و ساکت بودی چقدر تغییر کردی خیلی عجیب شدی دیگه هم خجالت نمی کشی و من که از این کارا می کنم الان خجالت می کشم .
بعد کنار یونگی رفت و با ترس فراواننن
و لرزش دست ،دستش رو سمت دگ یونگی کشید و خیلی آروم فشار داد و از روی شلوار کاملا برجسته بود با خجالت فراوان و قرمزی درحال ماساژ دادنِ اهمِ یونگی بود که یونگی هم نا له می کرد و پا هاش رو بیشتر باز کرد و خیلییی بد هانیا رو نگاه میکرد
( اسلاید ۱ )
(الاید ۲ دست هانیا )
واییییی چرا من باید اینجوری بنویسممممم؟ اوقققق
انگار چاقو گرفتن زیر گردنم 🤡
کسایی که فکر میکنن کلماتی مثل دگ یا بس یا سن رو متوجه نشدن برن پارت قبل اون آخر آخر 😁
۳.۰k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.