∆میافیای خشن من∆
∆میافیای_خشن_من∆
Part14
سوهو:اره کوک به ادرس بهت میفرستم بیا اونجا
یورا:باشه
|ویوکوک|
تو شرکتم داشتم کارای نابود کردن باند مبافیای سوجونو میکشیدم
که یهو در واشد و جیمبن اومد داخل
کوک:هوی نمیتونی در بزنی
جیمین:نه چیکار میکنی
کوک:دارم کارای لازمو میکنم واسه نابود کردن باند میافیایی سوجون
جیمین:حالا به دیقه این کارارو ول کن چرا با ات ازدواج کردی
کوک:خب باید با سه دختر ازدواج میکردم و به بچم میاوردیم
منم گفتم کی بهت از ات
جیمین:باید¿
کوک:اره اگه ازدواج نمیکردم بابام شرکت و ازم میگرفت اینجوریم نمیتونستم
به سال میافیاییم ادامه بدم
جیمین:کوک تو یورا رو جدا یادت رفته
کوک:میتونم به نظرت ¿
جیمین:خب اخه یهو ولش کردی
کوک:اون منو از اولم دوس نداشت سوهو رو دوست داشت
جیمین:خب اره اما به من گفت کم کم داره ازت خوشش مییاد
کوک:سوهو ام دوسش داشت بخاطره اون ولش کردم
حالا چیشد یهو تو باد یورا افتادی
جیمین:چی...هم..بنجوری ، راستی شنیدم اتم سوهو عو دوس داره
سوهو ام
کوک:دیگه واسم مهم نیس الان مهم اینه یکیو ما خودم کردم
و خیلی راحت مبتونم به شغل میافیاییم ادامه بدم
|ویوجیمین|
پاشدم از اتاقش اومدم بیرون
کوک نمیدونم اگه بفهمی من داداش یورام چیکار میکنی جدا نمیدونم
اوفف حالا اینو ول کن مغز سوهو باز از جون ابجی من چی مبخواد چرا
میخواد ببینتش
|فلش بک به قبل|
جیمین:الو ابجی قشنگم چخبر
یورا:جیمین سوهو میخواد منو ببینه
جیمین:عع خب تو اینجور مواقع ذوق داشتی الان چرا نگرانی
یورا:چون گفت درمورد کوک میخواد باهام حرف بزنه
|فلش بک به حال|
اوف بزار بهش زنگ بزنم
دید
دید
دید
|ویویورا|
رسبدم به ادرسی که سوهو فرستاده بود که یهو گوشیم زنگ خورد
یورا:ها
جبمین:چی شد
یورا:تازه دارم میرم بهت خبر میدم بای
گوشیو قطع کردم رفتم داخل
تا چهره ی سوهو رو دیدم قلبم به تپش افتاد
یورا:هی اروم رفتم نشستم پیشش
خب بگو
سوهو:کوک تورو خیلی دوس داره حتا الانم
یورا:خب اره
سوهو:میخوام برگردی تو زندگیش
|ویوات|
نشسته بودم که کوک اومد خونه
و اومد نشست پیش من
ات:کوک
کوک:ها|سرد|
ات:میخوام بهت یچیزی بگم
کوک:خب|سرد|
ات:کوک من نمیتونم..... °•پایان•°
Part14
سوهو:اره کوک به ادرس بهت میفرستم بیا اونجا
یورا:باشه
|ویوکوک|
تو شرکتم داشتم کارای نابود کردن باند مبافیای سوجونو میکشیدم
که یهو در واشد و جیمبن اومد داخل
کوک:هوی نمیتونی در بزنی
جیمین:نه چیکار میکنی
کوک:دارم کارای لازمو میکنم واسه نابود کردن باند میافیایی سوجون
جیمین:حالا به دیقه این کارارو ول کن چرا با ات ازدواج کردی
کوک:خب باید با سه دختر ازدواج میکردم و به بچم میاوردیم
منم گفتم کی بهت از ات
جیمین:باید¿
کوک:اره اگه ازدواج نمیکردم بابام شرکت و ازم میگرفت اینجوریم نمیتونستم
به سال میافیاییم ادامه بدم
جیمین:کوک تو یورا رو جدا یادت رفته
کوک:میتونم به نظرت ¿
جیمین:خب اخه یهو ولش کردی
کوک:اون منو از اولم دوس نداشت سوهو رو دوست داشت
جیمین:خب اره اما به من گفت کم کم داره ازت خوشش مییاد
کوک:سوهو ام دوسش داشت بخاطره اون ولش کردم
حالا چیشد یهو تو باد یورا افتادی
جیمین:چی...هم..بنجوری ، راستی شنیدم اتم سوهو عو دوس داره
سوهو ام
کوک:دیگه واسم مهم نیس الان مهم اینه یکیو ما خودم کردم
و خیلی راحت مبتونم به شغل میافیاییم ادامه بدم
|ویوجیمین|
پاشدم از اتاقش اومدم بیرون
کوک نمیدونم اگه بفهمی من داداش یورام چیکار میکنی جدا نمیدونم
اوفف حالا اینو ول کن مغز سوهو باز از جون ابجی من چی مبخواد چرا
میخواد ببینتش
|فلش بک به قبل|
جیمین:الو ابجی قشنگم چخبر
یورا:جیمین سوهو میخواد منو ببینه
جیمین:عع خب تو اینجور مواقع ذوق داشتی الان چرا نگرانی
یورا:چون گفت درمورد کوک میخواد باهام حرف بزنه
|فلش بک به حال|
اوف بزار بهش زنگ بزنم
دید
دید
دید
|ویویورا|
رسبدم به ادرسی که سوهو فرستاده بود که یهو گوشیم زنگ خورد
یورا:ها
جبمین:چی شد
یورا:تازه دارم میرم بهت خبر میدم بای
گوشیو قطع کردم رفتم داخل
تا چهره ی سوهو رو دیدم قلبم به تپش افتاد
یورا:هی اروم رفتم نشستم پیشش
خب بگو
سوهو:کوک تورو خیلی دوس داره حتا الانم
یورا:خب اره
سوهو:میخوام برگردی تو زندگیش
|ویوات|
نشسته بودم که کوک اومد خونه
و اومد نشست پیش من
ات:کوک
کوک:ها|سرد|
ات:میخوام بهت یچیزی بگم
کوک:خب|سرد|
ات:کوک من نمیتونم..... °•پایان•°
۱.۲k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.