تصور کنییید(نظرتون بگین)
تصور کن تو و لی مین هو با هم رابطه دارید و عشقتون به هم جوریه که حاضرید جونتون رو برای همدیگه بدید 😂💔
تو مشکله قلبی داری ولی به مین هو نمیگی چون میدونی که دوام نمیاره...:))
یه شب که با هم رفته بودید پیاده روی تو احساس درد شدیدی از سمت قلبت میکنی ولی چون مین هو باهات بوده صدات در نمیاد و به راه رفتن ادامه میدی. مین هو دستش رو دور کمرت انداخته و تو هم سرت رو به قفسه سینش تکیه دادی و داشتی سعی میکردی که با این کار دردت رو فراموش کنی و خب کمی هم موفق شده بودی چون گرمای اغوشه مین هو و شنیدن ضربانه قلبش باعث میشد هر درد و مشکلی که داری رو فراموش کنی که مین هو یهو ازت جدا شد و یه لبخند زد و گفت چرا انقدر کم حرف شدی خوشگله من و لباش رو روی لبات گذاشت (عررررررررررر) و اون بوسه ی ناگهانی باعث شد شک بزرگی بهت وارد شه و سمته چپه قفسه سینت رو محکم فشار دادی و به خاطر درد پاهات سست شد و روی زمین افتادی مین هو هم که خیلی نگرانت شده بود بغلت کرده بود و به اورژانس زنگ زد و بعدشم با نگرانی هی اسمت رو صدا میزد و اشک از چشماش میریخت که تو کم کم بیهوش شدی.
چشمات رو که باز کردی همه چیز خیلی تار بود بعد از چند ثانیه که فهمیدی توی بیمارستانی صدای مین هو به گوشت رسید که از پست در میومد در نیمه باز بود و تو اونو میدیدی که گریه میکنه و دکتر داشت دلداریش میداد با خودت گفتی :اه پس فهمیده عشقم منو ببخش که بهت نگفتم .
یهو دکتر گفت : متاسفانه ما قلبی رو که بهشون بخوره رو پیدا نکردیم و یکبار هم که داشتیم عملشون میکردیم قلب از کار افتاد که یهو مین هو با فریاد و اشک گفت مین هو : من قلبم رو بهش میدم من تمامه زندگیم اونه که تو با شنیدن این صدا بلند گفتی : نههه
مین هو با لبخندی تلخ و چشمانی گریون به سمتت اومد و بوسه ای به پیشونیت زد و در حالی که داشت با موهات بازی میکرد گفت : اهدا کننده ی عضو نیستم ، فقط میتونم قلبم رو به تو اهدا کنم :)))
تو مشکله قلبی داری ولی به مین هو نمیگی چون میدونی که دوام نمیاره...:))
یه شب که با هم رفته بودید پیاده روی تو احساس درد شدیدی از سمت قلبت میکنی ولی چون مین هو باهات بوده صدات در نمیاد و به راه رفتن ادامه میدی. مین هو دستش رو دور کمرت انداخته و تو هم سرت رو به قفسه سینش تکیه دادی و داشتی سعی میکردی که با این کار دردت رو فراموش کنی و خب کمی هم موفق شده بودی چون گرمای اغوشه مین هو و شنیدن ضربانه قلبش باعث میشد هر درد و مشکلی که داری رو فراموش کنی که مین هو یهو ازت جدا شد و یه لبخند زد و گفت چرا انقدر کم حرف شدی خوشگله من و لباش رو روی لبات گذاشت (عررررررررررر) و اون بوسه ی ناگهانی باعث شد شک بزرگی بهت وارد شه و سمته چپه قفسه سینت رو محکم فشار دادی و به خاطر درد پاهات سست شد و روی زمین افتادی مین هو هم که خیلی نگرانت شده بود بغلت کرده بود و به اورژانس زنگ زد و بعدشم با نگرانی هی اسمت رو صدا میزد و اشک از چشماش میریخت که تو کم کم بیهوش شدی.
چشمات رو که باز کردی همه چیز خیلی تار بود بعد از چند ثانیه که فهمیدی توی بیمارستانی صدای مین هو به گوشت رسید که از پست در میومد در نیمه باز بود و تو اونو میدیدی که گریه میکنه و دکتر داشت دلداریش میداد با خودت گفتی :اه پس فهمیده عشقم منو ببخش که بهت نگفتم .
یهو دکتر گفت : متاسفانه ما قلبی رو که بهشون بخوره رو پیدا نکردیم و یکبار هم که داشتیم عملشون میکردیم قلب از کار افتاد که یهو مین هو با فریاد و اشک گفت مین هو : من قلبم رو بهش میدم من تمامه زندگیم اونه که تو با شنیدن این صدا بلند گفتی : نههه
مین هو با لبخندی تلخ و چشمانی گریون به سمتت اومد و بوسه ای به پیشونیت زد و در حالی که داشت با موهات بازی میکرد گفت : اهدا کننده ی عضو نیستم ، فقط میتونم قلبم رو به تو اهدا کنم :)))
۵.۰k
۱۵ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.