چشم آبی
چشم آبی
پارت ۲
~_~_~_~_~_~_~_~
از زبون ساتیمارا
اینوماکی؟
گوجو:اینوماکی کی اینجوری شده بود
ایتادوری:همین امروز
ساتیمارا:بچه ها اون کیه لباسش رو دماغشه؟
اینوماکی:اسم من اینوماکیه من یه گفتار نفرینیم برای همینه
ساتیمارا:اوه جالبه فقط یه سنگ جلو پات بود مراقب باش که نیفتی
اینوماکی:چشم استاد
ساتیمارا یه لحظه موند و با لپ های سرخ در رفت استرس داشت که اینوماکی عاشقش شده باشه
گوجو افتاد دنبال ساتیمارا
گوجو:چی شد ساتی
ساتی:حس میکنم عاشق شدم
گوجو:چرا چرند میگی؟
ساتی:به جون خودت دارم راس میگم
گوجو:حالا طرف کی هست
ساتی:اینو...اینو...اینوماکی
گوجو:منطقیه
اینوماکی بچیه پاکیه
ساتی:خب الان چی گوه بخورم
گوجو:درست با خدت صحبت کن
ساتی با اشک به طرف گوجو رفت
و بقلش کرد و گفت:چی میشد اگه مامان بابا و گتو نمیمردن؟
گوجو مکس کرد و گفت:خودمم نمیدونم(با بغض)
ساتیمارا محکم تربغلش کرد و گفت
حدقل سعی کن خودت از پیشم نری
گوجو:سعی میکنم
________________________
اینم از این
چطور بود؟
پارت ۲
~_~_~_~_~_~_~_~
از زبون ساتیمارا
اینوماکی؟
گوجو:اینوماکی کی اینجوری شده بود
ایتادوری:همین امروز
ساتیمارا:بچه ها اون کیه لباسش رو دماغشه؟
اینوماکی:اسم من اینوماکیه من یه گفتار نفرینیم برای همینه
ساتیمارا:اوه جالبه فقط یه سنگ جلو پات بود مراقب باش که نیفتی
اینوماکی:چشم استاد
ساتیمارا یه لحظه موند و با لپ های سرخ در رفت استرس داشت که اینوماکی عاشقش شده باشه
گوجو افتاد دنبال ساتیمارا
گوجو:چی شد ساتی
ساتی:حس میکنم عاشق شدم
گوجو:چرا چرند میگی؟
ساتی:به جون خودت دارم راس میگم
گوجو:حالا طرف کی هست
ساتی:اینو...اینو...اینوماکی
گوجو:منطقیه
اینوماکی بچیه پاکیه
ساتی:خب الان چی گوه بخورم
گوجو:درست با خدت صحبت کن
ساتی با اشک به طرف گوجو رفت
و بقلش کرد و گفت:چی میشد اگه مامان بابا و گتو نمیمردن؟
گوجو مکس کرد و گفت:خودمم نمیدونم(با بغض)
ساتیمارا محکم تربغلش کرد و گفت
حدقل سعی کن خودت از پیشم نری
گوجو:سعی میکنم
________________________
اینم از این
چطور بود؟
۳.۳k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.