جاسوس پارت ۶
__________
* پرش زمانی به فردا ساعت ۸ *
ویو ا/ت
خوب دیگه وقتشه بلند شدم و شروع به حاضر شدن کردم اول یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون و موهام رو خشک کردم و یه لباس ساده پوشیدم ساعت ۸:۴۵ دقیقه بود رفتم پایین
الکس: به موقعه اینو بگیر و بزارش تو گوشت راه ارتباطت با منه
ا/ت: باشه
ازش گرفتم و گذاشتم تو گوشم و سوار یکی از ماشین ها شدم که یکی از بادیگارد ها میروند رسیدم به عمارت پیاده شدم و ماشین هم رفت به سمت در عمارت رفتم در زدم که یه خانم میانسال در رو واسم باز کرد
اجوما: سلام دخترم
ا/ت:س...سلا
اجوما: کاری داشتید؟
ا/ت: خ..خوب راستش من دنبال کار میگردم هرکاری باشه قبول میکنم
اجوما: عااا باید از ارباب بپرسم شما فعلا بفرمایید داخل
ا/ت:ممنونم*تعظیم*
وارد عمارت شدم از عمارت الکس خیلی بزرگتر بود
الکس: آفرین بهت
ا/ت: خواهش
چند دقیقه گذشت که زنه دوباره اومد
اجوما: دخترم دنبالم بیا
دنبالش رفتم و منو برد سمت یه اتاق در زد و با صدای بمی گفت بیایم داخل
اجوما: ارباب دختری که واسه کار اومده
شوگا: باشه میتونی بری
اجوما رفت و من موندم
شوگا: بشین
نشستم
شوگا: خوب بگو ببینم دنبال چه کاری هستی
ا/ت: هرکاری بشه من به پولش نیاز دارم
شوگا: میگی هرکاری واسه مبارزه اینا هم میتونی بیایی؟
ا/ت: بله
شوگا: خوبه خودتو معرفی کن
ا/ت: من پارک ا/ت هستم و ۲۱ سالمه
شوگا: خانواده؟
ا/ت: ندارم یه برادر کوچیکتر دارم که اونم مریضه *بغض*
شوگا: منم شاید بشناسی مین یونگی ملقب به شوگا ۲۵ سالمه
ا/ت: شوگایی که میگن بزرگترین باند مافیای کره رو داره شمایید *با کمی ترس*
شوگا: آره نکنه پشیمون شدی؟ *پوزخند*
ا/ت: ن.....نه
شوگا: خوبه فعلا خدمتکار این عمارت میشی اجوما هم بهت قوانین رو میگه
ا/ت: چ...چشم
که یدفعه داد زد اجوما و اون زنه اومد
شوگا: از این به بعد این خدمتکار اینجاعه بهش قوانین رو بگو و یه اتاق بهش بده
اجوما: چشم..... بیا دخترم
باهاش رفتم به طبقه ی پایین یه اتاق کوچیکی بود ولی خوب بود
اجوما: خوب دخترم بیا قوانین رو بهت بگم
۱: با کسی که الان داشتی حرف میزدی همیشه باید بگی ارباب
۲: ساعت ۷ باید تمامی خدمتکار ها بیدار باشن و شروع به کار کنن بستگی به خودت داره کی بیدار شی و تا ساعت ۱۲ همگی به اتاق هاشون بر میگردن
۳ اگه ارباب چیزی خواستن بدون چون و چرا باید قبول کنی
*و همینجوری قوانین رو گفت و رفت*
ا/ت: هوفففف این چقدر سختگیره
الکس: اره ولی عجب بازیگری هستیا ولی حالا بگیر بخواب که فردا کلی کار داری
*پرش زمانی به فردا صبح*
* پرش زمانی به فردا ساعت ۸ *
ویو ا/ت
خوب دیگه وقتشه بلند شدم و شروع به حاضر شدن کردم اول یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون و موهام رو خشک کردم و یه لباس ساده پوشیدم ساعت ۸:۴۵ دقیقه بود رفتم پایین
الکس: به موقعه اینو بگیر و بزارش تو گوشت راه ارتباطت با منه
ا/ت: باشه
ازش گرفتم و گذاشتم تو گوشم و سوار یکی از ماشین ها شدم که یکی از بادیگارد ها میروند رسیدم به عمارت پیاده شدم و ماشین هم رفت به سمت در عمارت رفتم در زدم که یه خانم میانسال در رو واسم باز کرد
اجوما: سلام دخترم
ا/ت:س...سلا
اجوما: کاری داشتید؟
ا/ت: خ..خوب راستش من دنبال کار میگردم هرکاری باشه قبول میکنم
اجوما: عااا باید از ارباب بپرسم شما فعلا بفرمایید داخل
ا/ت:ممنونم*تعظیم*
وارد عمارت شدم از عمارت الکس خیلی بزرگتر بود
الکس: آفرین بهت
ا/ت: خواهش
چند دقیقه گذشت که زنه دوباره اومد
اجوما: دخترم دنبالم بیا
دنبالش رفتم و منو برد سمت یه اتاق در زد و با صدای بمی گفت بیایم داخل
اجوما: ارباب دختری که واسه کار اومده
شوگا: باشه میتونی بری
اجوما رفت و من موندم
شوگا: بشین
نشستم
شوگا: خوب بگو ببینم دنبال چه کاری هستی
ا/ت: هرکاری بشه من به پولش نیاز دارم
شوگا: میگی هرکاری واسه مبارزه اینا هم میتونی بیایی؟
ا/ت: بله
شوگا: خوبه خودتو معرفی کن
ا/ت: من پارک ا/ت هستم و ۲۱ سالمه
شوگا: خانواده؟
ا/ت: ندارم یه برادر کوچیکتر دارم که اونم مریضه *بغض*
شوگا: منم شاید بشناسی مین یونگی ملقب به شوگا ۲۵ سالمه
ا/ت: شوگایی که میگن بزرگترین باند مافیای کره رو داره شمایید *با کمی ترس*
شوگا: آره نکنه پشیمون شدی؟ *پوزخند*
ا/ت: ن.....نه
شوگا: خوبه فعلا خدمتکار این عمارت میشی اجوما هم بهت قوانین رو میگه
ا/ت: چ...چشم
که یدفعه داد زد اجوما و اون زنه اومد
شوگا: از این به بعد این خدمتکار اینجاعه بهش قوانین رو بگو و یه اتاق بهش بده
اجوما: چشم..... بیا دخترم
باهاش رفتم به طبقه ی پایین یه اتاق کوچیکی بود ولی خوب بود
اجوما: خوب دخترم بیا قوانین رو بهت بگم
۱: با کسی که الان داشتی حرف میزدی همیشه باید بگی ارباب
۲: ساعت ۷ باید تمامی خدمتکار ها بیدار باشن و شروع به کار کنن بستگی به خودت داره کی بیدار شی و تا ساعت ۱۲ همگی به اتاق هاشون بر میگردن
۳ اگه ارباب چیزی خواستن بدون چون و چرا باید قبول کنی
*و همینجوری قوانین رو گفت و رفت*
ا/ت: هوفففف این چقدر سختگیره
الکس: اره ولی عجب بازیگری هستیا ولی حالا بگیر بخواب که فردا کلی کار داری
*پرش زمانی به فردا صبح*
۱۴.۱k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.