(یوری)
(یوری)
خدایا
جونگکوک فرشته نجاتتممه یا چی؟
بدنمم تماشا کرد ولی بر عکس این فیلما که پسره از خود بیخود میشه و....
اصلا کاری نکرد
حلهرو دورم پیچیدم رفتم بیرون کسی نبود
لباسامو پوشیدم
موهای خیسمم بافتم و پایین رفتم رو کاناپه بودو نفسشو صدا دار بیرون میدادو صورتش بین دستاش بود
چرا همیشه کلافه عصبیه
یوری: ببخشید؟
سرشو بالا اورد
و تکیه داد
کوک: فک کنم وقتشه صحبت کنیم .... بشین
رو مبل تکی رو بروش نشستم
کوک : میشنوم
یوری: چیو
کوک: اینکه دقیقا چه اتفاقی افتاد
از علاقم تا وقای خودش منو نجات داد براش تعریف کردم
کوک: هه
یوری: چرا همیشه موقعع نحاتم پیداد میشه؟
با سوالم جوری که هول بود
کوک: خب من ..ووووو اممم... بده موقعه نجاتت پیدام شده
یوری: خو سوال بود برام
کوک: ساکت شو ....ولی خب
یوری: چی؟
کوک: چطوزی جبران میکنی؟
با ترس گفتم:
_ چی؟
کوک: این همه کمکت کردم
یوری: خب هر کاری بخوای که از دستم بر بیاد انجام میدم
نکنع میخواد درخواست...کنه
کوک: فعلا چییزی نیس .. ولی اگه لازم بود بت میگم
یوری: باشه
کوک: میتونی از سشوهار استفادع کنی
یوری: نع ممنون من نمیتونم سشوهار بکشم
کوک؛ چرا؟
یوری: موهای من فره وقتی سشوهار بکشم ن تنها گره میخوره باد میکنه داغون میشه
کوک: اها
یوری: من باید برم
کوک: دیر وقته
یوری: اشکال نداره همیشه همین موقعه ها میرم
کوک: اوکی واسا برسونمت
یوری: نه زحمت تمیدم
کوک: بیا بریم
ب حرفام محل نمیداد😐
دنبالش رفتم
سوار شدیم
کوک: ادرس ؟؟
ادررسو گفتم
کوک: تنها زندگی میکنی
یوری: نه ی هم خونه دارم که عاشقشم با دنیا عوضش نمیکنم
عصبی گفت:
_ پسر؟
یوری: نه بابا دختره
کوک: ل/زب/ینی؟؟؟
یوری: چی ن... جای خواهرمه نعلومه دوسش دارم کل خانوادم فقط اونه
ووک: اها
رسیدیم و پیادع شدم
ازش تشکر کردمو خداحافطی
جوابمو با یه بای داد و رف
بیشعور
وارد خونه شدم هنمچیو ب سه جین گفتم
سه جین: وای فک نمیکردم فیلیوس همچین باشه
یوری: اره منم
سه جین: ولی جونگکوک خیلی جنتلمنه هااا
یوری: برو بابا بدنمو دید فردا چطور تو چشماش نگاه کنم
سه جین: هعی برو برو بخواب کم چرت بگو
............
(جونگکوک)
ساعت ۹ صبح بود کل شب خواب اون بدن بی نقصو دیدم
رو تخت نشستم
تیشرتمک دراوردم و پرت کردم تا شاید خنک شم ولی خیلی میخواستم ن هر کسی یوریووو
زمستون بودو هوا سرد
و من که از فکر کردن ب بدن ی دختر گرمم بود چطوری تا شب واسه دیدنش وایسممم
خدایا
جونگکوک فرشته نجاتتممه یا چی؟
بدنمم تماشا کرد ولی بر عکس این فیلما که پسره از خود بیخود میشه و....
اصلا کاری نکرد
حلهرو دورم پیچیدم رفتم بیرون کسی نبود
لباسامو پوشیدم
موهای خیسمم بافتم و پایین رفتم رو کاناپه بودو نفسشو صدا دار بیرون میدادو صورتش بین دستاش بود
چرا همیشه کلافه عصبیه
یوری: ببخشید؟
سرشو بالا اورد
و تکیه داد
کوک: فک کنم وقتشه صحبت کنیم .... بشین
رو مبل تکی رو بروش نشستم
کوک : میشنوم
یوری: چیو
کوک: اینکه دقیقا چه اتفاقی افتاد
از علاقم تا وقای خودش منو نجات داد براش تعریف کردم
کوک: هه
یوری: چرا همیشه موقعع نحاتم پیداد میشه؟
با سوالم جوری که هول بود
کوک: خب من ..ووووو اممم... بده موقعه نجاتت پیدام شده
یوری: خو سوال بود برام
کوک: ساکت شو ....ولی خب
یوری: چی؟
کوک: چطوزی جبران میکنی؟
با ترس گفتم:
_ چی؟
کوک: این همه کمکت کردم
یوری: خب هر کاری بخوای که از دستم بر بیاد انجام میدم
نکنع میخواد درخواست...کنه
کوک: فعلا چییزی نیس .. ولی اگه لازم بود بت میگم
یوری: باشه
کوک: میتونی از سشوهار استفادع کنی
یوری: نع ممنون من نمیتونم سشوهار بکشم
کوک؛ چرا؟
یوری: موهای من فره وقتی سشوهار بکشم ن تنها گره میخوره باد میکنه داغون میشه
کوک: اها
یوری: من باید برم
کوک: دیر وقته
یوری: اشکال نداره همیشه همین موقعه ها میرم
کوک: اوکی واسا برسونمت
یوری: نه زحمت تمیدم
کوک: بیا بریم
ب حرفام محل نمیداد😐
دنبالش رفتم
سوار شدیم
کوک: ادرس ؟؟
ادررسو گفتم
کوک: تنها زندگی میکنی
یوری: نه ی هم خونه دارم که عاشقشم با دنیا عوضش نمیکنم
عصبی گفت:
_ پسر؟
یوری: نه بابا دختره
کوک: ل/زب/ینی؟؟؟
یوری: چی ن... جای خواهرمه نعلومه دوسش دارم کل خانوادم فقط اونه
ووک: اها
رسیدیم و پیادع شدم
ازش تشکر کردمو خداحافطی
جوابمو با یه بای داد و رف
بیشعور
وارد خونه شدم هنمچیو ب سه جین گفتم
سه جین: وای فک نمیکردم فیلیوس همچین باشه
یوری: اره منم
سه جین: ولی جونگکوک خیلی جنتلمنه هااا
یوری: برو بابا بدنمو دید فردا چطور تو چشماش نگاه کنم
سه جین: هعی برو برو بخواب کم چرت بگو
............
(جونگکوک)
ساعت ۹ صبح بود کل شب خواب اون بدن بی نقصو دیدم
رو تخت نشستم
تیشرتمک دراوردم و پرت کردم تا شاید خنک شم ولی خیلی میخواستم ن هر کسی یوریووو
زمستون بودو هوا سرد
و من که از فکر کردن ب بدن ی دختر گرمم بود چطوری تا شب واسه دیدنش وایسممم
۸.۹k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.