P 30
کای:یواش بابا الان خدمتکارا فکر میکنن دزد اومده
ا/ت:بهش اعتراف کردی
کای:نه
ا/ت:از من چی میخوای
کای:شمارشو
ا/ت:من که ندارم شمارشو
کای:باید ازش بگیری
ا/ت:مگه خودت چلاقی خودت بگیر
کای:من خجالت میکشم
ا/ت:ببین نظر من اینه که اگه خجالت میکشی نباید عاشق شی
کای:تو نظرت و واسه خودت نگه دار شمارشو فردا بگیری ازش
ا/ت:چشم عمر دیگع
کای:یه قرارم باهاش میزاری منم میبری
ا/ت:گشنته
کای:نه چطوری
ا/ت:اخه گوه زیادی میخوری
کای:باشه پس میرم این گوها رو پیش اقای کیم تهیونگ میخورم ببینم نظر ایشون درباره ی شما چیه
ا/ت:خفت میکنم
کای:اول من میگم بعد تو بیا خفم کن
ا/ت:باشه بابا اما یه کتک پیش من داری
کای:الان داری دوست خوبی میشی
ا/ت:لازم به تایید تو نیست من از همون اول دوست خوبی بودم
کای:پاشو بریم بخوابیم
ا/ت:۱۰ساعته داری حرف میزنی
کای:داریم درباره جناب کیم..........
(ا/ت یه کوسن براش پرت میکنه)
ا/ت:میری بخوابی یا بخوابونمت
کای:لازم نکرده دارم میرم شب بخیر
ا/ت:شب خوش
(هر دو رفتن تو اتاقاشون و خوابیدن باید فردا صبح ا/ت میرفت کمپانی،رفت توی تختش داشت فکر میکرد)
ا/ت ویو:
تصمیمو گرفتم دیگه بهش برنمیگردم اگه بمیرمم از تصمیم منصرف نمیشم
پایان ا/ت ویو
(توی این فکرا بود که خوابش برد صبح یکم جا به جا شد گرمش بود چشماشو باز کرد خودش گفت که بره یه اب به دست پ صورتش بزنه حتما خوابش میبره رفت سمت دستشویی یه اب به دست و صورتش زد اومد بیرون صورتشو خشک کرد که چشمش به ساعت افتاد ساعت ۶ صبح بود با خودش گفت)
ا/ت ویو:
من که نیم ساعت دیگه بیدار میشم من الان میرم یه دوش میگرم بقیشم برای اینکه وقت تلف کنم موهامو اتو میکنم هر چند وقتمو میگره اما برای وقت کشی خوبه پس میرم حموم
پایان ا/ت ویو
(ا/ت رفت حموم و اومد بیرون ساعت و نگاه کرد ساعت ۶:۲۰ بود بازم زود بود موهاشو خشک کرد و شروع کرد به تو کشیدن)
ا/ت ویو:
خودمونیما ولی موهای منم توی این مدت بلند شده (نوک موهاش روی کمرشه) انقدر که تهیونگ خان حواسمو پرت کرده دیگه نمیدونم چطوری زندگی میکنم ولی از امروز به بعد فقط ا/ت دیگه کسی به غیر من وجود نداره کیم تهیونگ یه ایدل غریبس با بقیه فرق نداره از این به بعد برای خودم که شده ارزش قائلم خب اینم تموم شد برم لباس بپوشم
پایان ا/ت ویو
به ساعت یه نگاه کرد ساعت ۶:۵۰ بود لباسشو در اورد یه کت شلوار توسی بود زیرش یه نیم تنه پوشید و دکمه کتش رو باز گذاشت موهاشو باز گذاشت و کفششو پوشید رفت پایین به سمت اشپزخونه واسه خودش قهوه درست کرد و بعد از اینکه قهوه رو خورد رفت بیرون یه تاکسی گرفت به سمت شرکت
رفت تاکسی وایساد پول تاکسی حساب کرد ت داشت میرفت داخل دم در یونگیو دید بهش سلام کرد داشت میرفت تو که یونگی یه پوزخند زد اولش میخواست توجه نکنه رد شد
ا/ت:بهش اعتراف کردی
کای:نه
ا/ت:از من چی میخوای
کای:شمارشو
ا/ت:من که ندارم شمارشو
کای:باید ازش بگیری
ا/ت:مگه خودت چلاقی خودت بگیر
کای:من خجالت میکشم
ا/ت:ببین نظر من اینه که اگه خجالت میکشی نباید عاشق شی
کای:تو نظرت و واسه خودت نگه دار شمارشو فردا بگیری ازش
ا/ت:چشم عمر دیگع
کای:یه قرارم باهاش میزاری منم میبری
ا/ت:گشنته
کای:نه چطوری
ا/ت:اخه گوه زیادی میخوری
کای:باشه پس میرم این گوها رو پیش اقای کیم تهیونگ میخورم ببینم نظر ایشون درباره ی شما چیه
ا/ت:خفت میکنم
کای:اول من میگم بعد تو بیا خفم کن
ا/ت:باشه بابا اما یه کتک پیش من داری
کای:الان داری دوست خوبی میشی
ا/ت:لازم به تایید تو نیست من از همون اول دوست خوبی بودم
کای:پاشو بریم بخوابیم
ا/ت:۱۰ساعته داری حرف میزنی
کای:داریم درباره جناب کیم..........
(ا/ت یه کوسن براش پرت میکنه)
ا/ت:میری بخوابی یا بخوابونمت
کای:لازم نکرده دارم میرم شب بخیر
ا/ت:شب خوش
(هر دو رفتن تو اتاقاشون و خوابیدن باید فردا صبح ا/ت میرفت کمپانی،رفت توی تختش داشت فکر میکرد)
ا/ت ویو:
تصمیمو گرفتم دیگه بهش برنمیگردم اگه بمیرمم از تصمیم منصرف نمیشم
پایان ا/ت ویو
(توی این فکرا بود که خوابش برد صبح یکم جا به جا شد گرمش بود چشماشو باز کرد خودش گفت که بره یه اب به دست پ صورتش بزنه حتما خوابش میبره رفت سمت دستشویی یه اب به دست و صورتش زد اومد بیرون صورتشو خشک کرد که چشمش به ساعت افتاد ساعت ۶ صبح بود با خودش گفت)
ا/ت ویو:
من که نیم ساعت دیگه بیدار میشم من الان میرم یه دوش میگرم بقیشم برای اینکه وقت تلف کنم موهامو اتو میکنم هر چند وقتمو میگره اما برای وقت کشی خوبه پس میرم حموم
پایان ا/ت ویو
(ا/ت رفت حموم و اومد بیرون ساعت و نگاه کرد ساعت ۶:۲۰ بود بازم زود بود موهاشو خشک کرد و شروع کرد به تو کشیدن)
ا/ت ویو:
خودمونیما ولی موهای منم توی این مدت بلند شده (نوک موهاش روی کمرشه) انقدر که تهیونگ خان حواسمو پرت کرده دیگه نمیدونم چطوری زندگی میکنم ولی از امروز به بعد فقط ا/ت دیگه کسی به غیر من وجود نداره کیم تهیونگ یه ایدل غریبس با بقیه فرق نداره از این به بعد برای خودم که شده ارزش قائلم خب اینم تموم شد برم لباس بپوشم
پایان ا/ت ویو
به ساعت یه نگاه کرد ساعت ۶:۵۰ بود لباسشو در اورد یه کت شلوار توسی بود زیرش یه نیم تنه پوشید و دکمه کتش رو باز گذاشت موهاشو باز گذاشت و کفششو پوشید رفت پایین به سمت اشپزخونه واسه خودش قهوه درست کرد و بعد از اینکه قهوه رو خورد رفت بیرون یه تاکسی گرفت به سمت شرکت
رفت تاکسی وایساد پول تاکسی حساب کرد ت داشت میرفت داخل دم در یونگیو دید بهش سلام کرد داشت میرفت تو که یونگی یه پوزخند زد اولش میخواست توجه نکنه رد شد
۴۸.۸k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.