read my ill luck(پارت ۴)
نامجون درون: بیخیال چیمی کوچولو.اونقدراام بد نیست!
یونگی درون:یه نکته مثبت توش پیدا کن،تازه وارد!
هوسوک درون: واهایی یونگی!این آقاهه خیلی جذابه اینجوری باهاش حرف نزن!
اوه محض رضای فاک!
ولی نمی ذارم زندگیم توسط دیلدوی کارما به فاک بره.
_جئووووووووووون!
درحالی که با ترس و درد به بم زل زدم داد می زنم.
جونگ کوک با کالفگی سرشو از الی در میاره داخل:
-وه...آ-آن...آنی آنی!بم بم بم!!!
)برگرفته از این د سوپ 2 اپیزود8)|:
می دوئه سمت سگ عزیزش که اتاقمو با دستشوییش اشتباه گرفته.
خودمو میندازم رو تختم و نق میزنم:
-از خودت و سگت و بابات متنفرم،جئون!
جونگ کوک همونطور که تقریبا801تا دستمالو مچاله میکنه و سمت خرابکاری سگش
میره،لبشو گاز میگیره:
-منم همینطور ولی متاسفم.
چشم غره کامال ترسناکی بهش تحویل میدم:
-بایدم باشی!
رو زانوهاش میشینه،صورتشو اون طرف میگیره،بینیشو چین میندازه و سعی میکنه به
کمک کوه دستمال کاغذیش،گندی که بم زده رو تمیز کنه.
به سختی میخنده:
-هیونگ به خودت زحمت نده اصال ترسناک نبود.
با حرص میگم:
-خیلیم بود تو نفهمی.
جونگ کوک بلند میشه و دستمال کاغذی ها رو یه میلیون کیلومتر از خودش فاصله میده و همونطور که از در میره بیرون میخنده:
_باشه باشه هرچی تو بگی.
بم پارس کوتاهی بهم میکنه و دنبالش میره.
نفس عمیقی میکشم و کاش نمی کشیدم!
به سرفه میفتم و همونطور که بینیمو محکم گرفتم و زیرلب به مامان و بابای بم فحش
میدم،اسپری خوشبو کننده م رو بر می دارم و روی توالت یهویی بم تقریبا خالیش میکنم!
همین امروز صبح دیدم آپا تو اتاق فاکی من نامجونو بوسید.االن هم بم اتاقمو با
دستشوییش اشتباه گرفته.
دیگه فقط مونده جونگ کوک دوست دخترشو برای سکس بیاره اتاق من.
با لبای آویزون خودم رو میندازم رو تختم و با اخم به دیوار خیره میشم.
-پارک..؟
نگاه تیزمو میندازم رو جونگ کوک که با حالت نامطمئن جلوی در اتاقم وایستاده.
-چی میخوای؟
لبخند عذرخواهانه ای میشینه رو لباش:
-ببخشیددد.
بالشمو پرت میکنم سمتش:
-گمشو بیرون!پیشته!
اخم میکنه:
-یااا آدم باش هیونگگگ!
دنبال چیزی می گردم که سمتش پرت کنم اما متاسفانه اطرافم از روی کله اوباما هم خالی
تره!
پس به یه قیافه کج و کوله رضایت میدم:
_گم میشی یا چی؟
یکم فکر میکنه و بعد با نیشخند خودشو میندازه کنارم رو تختم:
-چی.
-چی؟
چند ثانیه طول میکشه تا ویندوزش)یا آی او اس یا اندروید یا هر سیتسم عامل فاکی دیگه
ای که داره(باال بیاد:
-چی!
-چی؟!
-چی...!
-چی..؟
-چی!!!
نشسته،ر و تخت باال پایین میپرم:
-اه خفه شو جئون جونگ کوک!
میخنده:
-باشه هیونگ.
-پسر خوب.حاال گمشو بیرون.
پوکر میگم و دمر دراز میکشم و سرمو تو مالفه رو تختم فرو میکنم.
یونگی درون:یه نکته مثبت توش پیدا کن،تازه وارد!
هوسوک درون: واهایی یونگی!این آقاهه خیلی جذابه اینجوری باهاش حرف نزن!
اوه محض رضای فاک!
ولی نمی ذارم زندگیم توسط دیلدوی کارما به فاک بره.
_جئووووووووووون!
درحالی که با ترس و درد به بم زل زدم داد می زنم.
جونگ کوک با کالفگی سرشو از الی در میاره داخل:
-وه...آ-آن...آنی آنی!بم بم بم!!!
)برگرفته از این د سوپ 2 اپیزود8)|:
می دوئه سمت سگ عزیزش که اتاقمو با دستشوییش اشتباه گرفته.
خودمو میندازم رو تختم و نق میزنم:
-از خودت و سگت و بابات متنفرم،جئون!
جونگ کوک همونطور که تقریبا801تا دستمالو مچاله میکنه و سمت خرابکاری سگش
میره،لبشو گاز میگیره:
-منم همینطور ولی متاسفم.
چشم غره کامال ترسناکی بهش تحویل میدم:
-بایدم باشی!
رو زانوهاش میشینه،صورتشو اون طرف میگیره،بینیشو چین میندازه و سعی میکنه به
کمک کوه دستمال کاغذیش،گندی که بم زده رو تمیز کنه.
به سختی میخنده:
-هیونگ به خودت زحمت نده اصال ترسناک نبود.
با حرص میگم:
-خیلیم بود تو نفهمی.
جونگ کوک بلند میشه و دستمال کاغذی ها رو یه میلیون کیلومتر از خودش فاصله میده و همونطور که از در میره بیرون میخنده:
_باشه باشه هرچی تو بگی.
بم پارس کوتاهی بهم میکنه و دنبالش میره.
نفس عمیقی میکشم و کاش نمی کشیدم!
به سرفه میفتم و همونطور که بینیمو محکم گرفتم و زیرلب به مامان و بابای بم فحش
میدم،اسپری خوشبو کننده م رو بر می دارم و روی توالت یهویی بم تقریبا خالیش میکنم!
همین امروز صبح دیدم آپا تو اتاق فاکی من نامجونو بوسید.االن هم بم اتاقمو با
دستشوییش اشتباه گرفته.
دیگه فقط مونده جونگ کوک دوست دخترشو برای سکس بیاره اتاق من.
با لبای آویزون خودم رو میندازم رو تختم و با اخم به دیوار خیره میشم.
-پارک..؟
نگاه تیزمو میندازم رو جونگ کوک که با حالت نامطمئن جلوی در اتاقم وایستاده.
-چی میخوای؟
لبخند عذرخواهانه ای میشینه رو لباش:
-ببخشیددد.
بالشمو پرت میکنم سمتش:
-گمشو بیرون!پیشته!
اخم میکنه:
-یااا آدم باش هیونگگگ!
دنبال چیزی می گردم که سمتش پرت کنم اما متاسفانه اطرافم از روی کله اوباما هم خالی
تره!
پس به یه قیافه کج و کوله رضایت میدم:
_گم میشی یا چی؟
یکم فکر میکنه و بعد با نیشخند خودشو میندازه کنارم رو تختم:
-چی.
-چی؟
چند ثانیه طول میکشه تا ویندوزش)یا آی او اس یا اندروید یا هر سیتسم عامل فاکی دیگه
ای که داره(باال بیاد:
-چی!
-چی؟!
-چی...!
-چی..؟
-چی!!!
نشسته،ر و تخت باال پایین میپرم:
-اه خفه شو جئون جونگ کوک!
میخنده:
-باشه هیونگ.
-پسر خوب.حاال گمشو بیرون.
پوکر میگم و دمر دراز میکشم و سرمو تو مالفه رو تختم فرو میکنم.
۱۶.۱k
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.