نیکتوفیلیا p14
از زبان سویون
سریعا باید اماده میشدم و اصلا وقت نداشتم
لباسی که جیمین برای تولدم خریده بود گزینه مناسبی بود
با کفشای سفیدم خوب میشد پس بدون درنگ پوشیدم و سمت اینه رفتم تا موهامو مدل بدم
بعد یه میکاپ سبک کردم چون از ارایش غلیظ متنفر بودم
تو آینه تمام قد به خودم نگاهی انداختم، چه لقبی به خودم بدم؟ پرنسس!
به اعتماد به نفس خودم خندیدم و سریع رفتم پایین
بابام تو اتاق نشیمن نشسته بود
کت و شلوار مشکی خوش پوشی تنش بود و موهاشو بالا حالت داده بود
چه خوشگل شدی دخترکم!
با لبخندی جوابشو دادم
_جیمین تو ماشین منتظره تا خونه جونگ کوک برسونتت
وقتی رفتم سوار شدم با لحن گرمی گفت: الان یه پرنسس واقعی شدی!
تو هم خوشتیپ شدی آقای پارک!
به هر حال راه افتادیم و سمت خونه کوک رفتیم
وقتی رسیدم خونه جونگ کوک هوا کاملا سرد بود و با وجود پالتوم بازم یخ زدم
در و باز کرد
و... دیدمش...
تو اون تیپ خفنش
_سلام چاگی
با تعجب سلام دادم
چاگی؟؟ از کی تا حالا؟
انگار فکرم و خونده بود
_خب... باید نقش بازی کنیم دیگه، فکر کردم از الان تمرین کنم
تک خنده ای کردم و همونجا وایسادم
باید چیکار کنم؟!
لبخندی زد، درو بست و دستشو سمتم دراز کرد: بریم لیدی؟
بله مستر جئون
رفتیم تو ماشین
بقیه کجان؟
_زودتر رفتن
حدودا بیست دقیقه تا تالار راه بود
وقتی رسیدیم پیاده شدم و بازو شو گرفتم
وقتی وارد شدیم نفسم تو سینه حبس شد...
تالار عروسیمون از اینجا کوچیک تر بود!
_انگار شرکت مون زیادی سخاوت منده!پوزخندی زدیم و راه افتادیم تا بقیه رو پیدا کنیم
همه، یعنی خاله اینا و خانواده ما دور یه میز بزرگ نشسته بودن و دو تا صندلی خالی کنار هم برای منو جونگ کوک گذاشته بودن
چطوری انقد زود رسیدین اخه!؟
پدرم گفت: میانبر!؟
همه چراغا خاموش شدن و یکی از مهم ترین سهام دارا رفت روی صحنه
: خانم ها و اقایان، خیلی خوش اومدید
بسیار خوشحالیم که تونستیم به موفقیت بزرگی در صنعت سرمایه گذاری پیدا کنیم
و امشب خبری داریم
میرم سر اصل مطلب
مفتخرم به خدمتتون برسونم که...
اسلاید ۱ لباس سویون
۲ مو ها
۳ کفش ها
۴ استایل کوک
۵ تالار جشن
سریعا باید اماده میشدم و اصلا وقت نداشتم
لباسی که جیمین برای تولدم خریده بود گزینه مناسبی بود
با کفشای سفیدم خوب میشد پس بدون درنگ پوشیدم و سمت اینه رفتم تا موهامو مدل بدم
بعد یه میکاپ سبک کردم چون از ارایش غلیظ متنفر بودم
تو آینه تمام قد به خودم نگاهی انداختم، چه لقبی به خودم بدم؟ پرنسس!
به اعتماد به نفس خودم خندیدم و سریع رفتم پایین
بابام تو اتاق نشیمن نشسته بود
کت و شلوار مشکی خوش پوشی تنش بود و موهاشو بالا حالت داده بود
چه خوشگل شدی دخترکم!
با لبخندی جوابشو دادم
_جیمین تو ماشین منتظره تا خونه جونگ کوک برسونتت
وقتی رفتم سوار شدم با لحن گرمی گفت: الان یه پرنسس واقعی شدی!
تو هم خوشتیپ شدی آقای پارک!
به هر حال راه افتادیم و سمت خونه کوک رفتیم
وقتی رسیدم خونه جونگ کوک هوا کاملا سرد بود و با وجود پالتوم بازم یخ زدم
در و باز کرد
و... دیدمش...
تو اون تیپ خفنش
_سلام چاگی
با تعجب سلام دادم
چاگی؟؟ از کی تا حالا؟
انگار فکرم و خونده بود
_خب... باید نقش بازی کنیم دیگه، فکر کردم از الان تمرین کنم
تک خنده ای کردم و همونجا وایسادم
باید چیکار کنم؟!
لبخندی زد، درو بست و دستشو سمتم دراز کرد: بریم لیدی؟
بله مستر جئون
رفتیم تو ماشین
بقیه کجان؟
_زودتر رفتن
حدودا بیست دقیقه تا تالار راه بود
وقتی رسیدیم پیاده شدم و بازو شو گرفتم
وقتی وارد شدیم نفسم تو سینه حبس شد...
تالار عروسیمون از اینجا کوچیک تر بود!
_انگار شرکت مون زیادی سخاوت منده!پوزخندی زدیم و راه افتادیم تا بقیه رو پیدا کنیم
همه، یعنی خاله اینا و خانواده ما دور یه میز بزرگ نشسته بودن و دو تا صندلی خالی کنار هم برای منو جونگ کوک گذاشته بودن
چطوری انقد زود رسیدین اخه!؟
پدرم گفت: میانبر!؟
همه چراغا خاموش شدن و یکی از مهم ترین سهام دارا رفت روی صحنه
: خانم ها و اقایان، خیلی خوش اومدید
بسیار خوشحالیم که تونستیم به موفقیت بزرگی در صنعت سرمایه گذاری پیدا کنیم
و امشب خبری داریم
میرم سر اصل مطلب
مفتخرم به خدمتتون برسونم که...
اسلاید ۱ لباس سویون
۲ مو ها
۳ کفش ها
۴ استایل کوک
۵ تالار جشن
۱.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.