وقتی توی حموم....
وقتی توی حموم....
-------------------------------------------------------
ویو یونا:با تهیونگ و کوک*کوک برادر یونا هست* و هایون قرار بود بریم استخر حیاط ویلایِ تِــه, روم نمیشد جلوی داداشم وتهیونگ مایو بپوشم به خاطر همین یه کراپ و شرت کوتاه پوشیدم و رفتم بیرون, همه تو آب بودن, هایون *هایون خواهر تهیونگه و دوست یونا* با تاپ و شرت, ته و کوک با مایو بودن, شتتت واییی مهم نیست یونا آرامش خودتو حفظ کنننـ *یونا روی تهیونگ به شدتتـ کراشه*رفتم لب استخر وایسادم و به مسخره بازیاشون نگاه میکردم ۰
هایون:چرا وایسادی بیا دیگه .
یونا:چی! آممم باشه.
کوک:تو که تو شنا روی منم کم کردی چرا خشکت زده!؟
یونا:نه نه الان میام.
هایون:خب کی میدونه شاید به خاطر کرا..
یونا نذاشت حرفشو کامل کنه که با داد گفت:اومدممممم و سوزنی پرسید توی آب
هایون:خوبی؟ *خنده*
یونا :کوفتتتتتتت
ته:چتونه شما دوتا
هایون :خانم کرا..
یونا:خفهههههههه, توجه نکن این داره هزیون میگه .
ته:باشه*خنده*
هایون:مسابقه بدیم؟
یونا:پروانه بریم؟
هایون:بریمم.
کوک:سر جای خوددد, اماده , حرکت..
کوک:یونا برنده شدد
یونا:هوووووو, دیدی دیدی دیدی دیدی
هایون :حالا خوبه من بهت شنا یاد دادم😒
یونا:فعلا که شنات زایـ*ـیده *خنده*
هایون :هویییی من 1 سال ازت بزرگترم با بزرگترت درست حرف بزنننـ بچه کوچولو
یونا:یه سوال فنی, الان مثلا تو که 1 سال از من بزرگتری چه گـ*ـوه خاصی به زندگیت زدی؟
ته:خوب ضایعت کرد*خنده*
هایون :تو یکی دیگه خفه شو , ملت داداش دارن منم داداش دارم , هوففف
خلاصه که بعد از تقریبا 2 ساعت چرت و پرت گفتن و مسخره بازی بازی از اب امدیم بیرون و رفتیم توی خونه .
نشستیم روی مبل به تعریف که تهیونگ بعد چند دیقه رفت ولی نمیدونم کجا.
...... *وسط تعریفاشون*......
هایون : اره خلاصه , زنیکه گـ*ـوه زد توی مهمونیم.
کوک:انقدر از اینجور آدما بدم میاد؛ راستی تهیونگ کجا رفت؟
یونا:نمیدونم والا... حالا مهم نیست من برم حموم
هایون و کوک:اوکی
رفتم سمت حموم در و باز کردم و با دیدن بدن برهنهی تهیونگ که زیر دوش بود خشکم زد, خواستم جیغ بزنم که اومد سمتم دستمو گرفت و اوردم توی حموم و دستشو گرفت جلوی دهنم و یه دستشو گذاشت روی بینیش
تهیونگ:هیششش
سرمو تکون دادم و دستشو از روی دهنم برداشت, وضعیت خیلی بدجور بود حتی نمیتونستم سرمو پایین بندازم, همینطور توی چشماش زل زده بودم که صورتشو نزدیک صورتم کرد و لباشو روی لبام گذاشت و شروع کرد به بوسیدنم, با تعجب بهش نگاه میکردم حس میکردم دارم خواب میدیدم, کم کم....
*اسمـ*ـات*
------------------------------------
خب چطور بود؟
خوشحال میشم نظرتو
توی کامنت ها بگی و حمایت کنی💕✨
-------------------------------------------------------
ویو یونا:با تهیونگ و کوک*کوک برادر یونا هست* و هایون قرار بود بریم استخر حیاط ویلایِ تِــه, روم نمیشد جلوی داداشم وتهیونگ مایو بپوشم به خاطر همین یه کراپ و شرت کوتاه پوشیدم و رفتم بیرون, همه تو آب بودن, هایون *هایون خواهر تهیونگه و دوست یونا* با تاپ و شرت, ته و کوک با مایو بودن, شتتت واییی مهم نیست یونا آرامش خودتو حفظ کنننـ *یونا روی تهیونگ به شدتتـ کراشه*رفتم لب استخر وایسادم و به مسخره بازیاشون نگاه میکردم ۰
هایون:چرا وایسادی بیا دیگه .
یونا:چی! آممم باشه.
کوک:تو که تو شنا روی منم کم کردی چرا خشکت زده!؟
یونا:نه نه الان میام.
هایون:خب کی میدونه شاید به خاطر کرا..
یونا نذاشت حرفشو کامل کنه که با داد گفت:اومدممممم و سوزنی پرسید توی آب
هایون:خوبی؟ *خنده*
یونا :کوفتتتتتتت
ته:چتونه شما دوتا
هایون :خانم کرا..
یونا:خفهههههههه, توجه نکن این داره هزیون میگه .
ته:باشه*خنده*
هایون:مسابقه بدیم؟
یونا:پروانه بریم؟
هایون:بریمم.
کوک:سر جای خوددد, اماده , حرکت..
کوک:یونا برنده شدد
یونا:هوووووو, دیدی دیدی دیدی دیدی
هایون :حالا خوبه من بهت شنا یاد دادم😒
یونا:فعلا که شنات زایـ*ـیده *خنده*
هایون :هویییی من 1 سال ازت بزرگترم با بزرگترت درست حرف بزنننـ بچه کوچولو
یونا:یه سوال فنی, الان مثلا تو که 1 سال از من بزرگتری چه گـ*ـوه خاصی به زندگیت زدی؟
ته:خوب ضایعت کرد*خنده*
هایون :تو یکی دیگه خفه شو , ملت داداش دارن منم داداش دارم , هوففف
خلاصه که بعد از تقریبا 2 ساعت چرت و پرت گفتن و مسخره بازی بازی از اب امدیم بیرون و رفتیم توی خونه .
نشستیم روی مبل به تعریف که تهیونگ بعد چند دیقه رفت ولی نمیدونم کجا.
...... *وسط تعریفاشون*......
هایون : اره خلاصه , زنیکه گـ*ـوه زد توی مهمونیم.
کوک:انقدر از اینجور آدما بدم میاد؛ راستی تهیونگ کجا رفت؟
یونا:نمیدونم والا... حالا مهم نیست من برم حموم
هایون و کوک:اوکی
رفتم سمت حموم در و باز کردم و با دیدن بدن برهنهی تهیونگ که زیر دوش بود خشکم زد, خواستم جیغ بزنم که اومد سمتم دستمو گرفت و اوردم توی حموم و دستشو گرفت جلوی دهنم و یه دستشو گذاشت روی بینیش
تهیونگ:هیششش
سرمو تکون دادم و دستشو از روی دهنم برداشت, وضعیت خیلی بدجور بود حتی نمیتونستم سرمو پایین بندازم, همینطور توی چشماش زل زده بودم که صورتشو نزدیک صورتم کرد و لباشو روی لبام گذاشت و شروع کرد به بوسیدنم, با تعجب بهش نگاه میکردم حس میکردم دارم خواب میدیدم, کم کم....
*اسمـ*ـات*
------------------------------------
خب چطور بود؟
خوشحال میشم نظرتو
توی کامنت ها بگی و حمایت کنی💕✨
۳.۳k
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.