موسیقی عشق P12
ویو رز
وارد خونه شدیم
رز:خب....پس من با اجازه کارمو شروع میکنم
کوک:حتما راحت باشید
ته:حتما را حت باشید(زیر لب اداشو در میاره)
دوتایی رو به روم ایستاده بودم....که تهیونگ یه چیزی زیر لب گفت که کوک با کتفش محکم هلش داد همینطور که نگام میکرد.....واییی نهههه....لپامم داغ شدهههه....سریع رومو اونور کردم و رفتم سراغ یخچال.....
چیی؟.....اصلا این آدمای این خونه هنوز زندن؟
که یه نگاه به کوک کردم و دوباره یه نگاه به یخچال
رز:میشه بگید دقیقا شما در طول روز اصلا چی می خورید؟البته فوضولی نباشه ها...
کوک:نه....این چه حرفیه....خوب....راستش آب....آب و....
ته:در کل فتو سنتز می کنه
ویو کوک
که یه نگای ترسناک به ته کردم
ته:خپب مگه دروغ میگم؟نور،آب،خودتم که از جنس خاکی....در واقع هممون
کوک:ببین میبندیش یا بیام....
رز:ببخشید...از اولش پرسیدن این سوال فوضولی بود....شما اگه می خواید برید استراحت کنید تا من غذا رو آماده کنم....اگرم میخواید که بمونید تا دستور پختشو یاد بگیرید
کوک:می ممونی...
همون موقع ته دستاش شونه هامو گرفت و حدایتم کرد سمت اتاق
ته:نه دیگه....ما هم خسته ایم میریم یکم استراحت کنیم تا شما با خیالت راحت کارتونو انجام بدید...
کوک:یاااا....منظورت از کارتونو انجام بدید چیه؟مگه خدمتکاره؟
ته:نه نه سوءتفاهم نشه....من....
رز:مییریین یاا نههههه؟(داد)
یهو رز خیلی کیوت داد زد....ولی دوتاییمون ترسیدیم و سریع رفتیم تو اتاق
نشستیم رو تخت
ته:نفهمیدم....الان ما دوتا مرد گنده ی مافیا....از داد این دختره ترسیدیم؟
کوک:دختر نه....از جیغ یه فرشته از جنس آفتاب ترسیدیم(لبخند نا خود آگاه)
ته:یااا.....من فک کردم حتما این علاعم بهبودیته....ولی الان که فکرشو میکنم میبینم که نههه.....شاید علاعم پیشرفتشه
(کوک اصلا تو این عالما نبود...توی هپروتی از جنس خیال بود)
ته:عههه....رززز
کوک:چیی؟کییی؟کجاااا؟
ته:الان دیگه مطمعن شدم...هعیی
کوک:بیی فانوس دلقک....کرمم داریی؟(عصبی)
پرش زمانی
منو ته تو اتاق بودیم...ته خواب بود منم تو گوشیم بودم که یه عان صدای خشاب اصلحه جلوم اومد...
...:حالا هم تو رو میفرستم اون دنیا هم رفیقتو که تنها نباشی....حالا عیبی نداره دم آخریه دیگه....بدون که خانوادت زندن...حالا با آرامش بمیرین
تو اون فاصله ته هم بیدار شده بود....هیچ کدوممون اصلحه دم دستمون نبود....چون برای ظاهر سازی مجبور بودیم توی این ساختون مثل آدمای عادی رفتار کنیم....ولی...اون حرفی آخرش زد....خیلم راحت شد...که دیگه لازم نیست انتقام نگرفته از دنیا برمم.....داشتم با مرگ کنار میومدم که یهو....
ویو رز
داشتم مواد وسط تهچینو تفت میدادم که صدای در اومد....سریع زیر گازو خاموش کردم و رفتم پشت اپن قایم شدم....دیدم که رفت سراغ اتاقا....قطعا دنبال کوکه....سریعا یه ماهیتابه برداشم و رفتم دنبالش....صبر کردم که حرفاشو بزنه....همشونو گوش دادم....یعنی....به خاطر همین بود که کوک از پلیس بودنش پشیمون بود....خواست ماشه رو بکشه که محکمممم ماهیتابه رو زدم تو کلششش....
رز:اههه...نکبت انتر گاو نر(به ایرانی گفت)
کوک:چی؟....چی شد؟
ته:چی شده؟
مغز هردوشون ریست شده بود
ویو کوک
که یهو صدای برخورد یه چیزی به کله ی مرده اومد
وقتی که مرده افتاد زمین رز پشتش نمایان شد با یه ماهیتابه و موهای باز و بلندش.....منو یاد راپنزل انداخت....اون ماهیتابه هم وستش جای برجستگی کله ی مرده در اومده بود....
با اینکه شرطا نرسید ولی گذاشتم.....
فقط هم به خاطر اون یه نفر که حمایتم کرد😉❤(خودش میدونه)
تا دیداری دیگر بدرووود....
وارد خونه شدیم
رز:خب....پس من با اجازه کارمو شروع میکنم
کوک:حتما راحت باشید
ته:حتما را حت باشید(زیر لب اداشو در میاره)
دوتایی رو به روم ایستاده بودم....که تهیونگ یه چیزی زیر لب گفت که کوک با کتفش محکم هلش داد همینطور که نگام میکرد.....واییی نهههه....لپامم داغ شدهههه....سریع رومو اونور کردم و رفتم سراغ یخچال.....
چیی؟.....اصلا این آدمای این خونه هنوز زندن؟
که یه نگاه به کوک کردم و دوباره یه نگاه به یخچال
رز:میشه بگید دقیقا شما در طول روز اصلا چی می خورید؟البته فوضولی نباشه ها...
کوک:نه....این چه حرفیه....خوب....راستش آب....آب و....
ته:در کل فتو سنتز می کنه
ویو کوک
که یه نگای ترسناک به ته کردم
ته:خپب مگه دروغ میگم؟نور،آب،خودتم که از جنس خاکی....در واقع هممون
کوک:ببین میبندیش یا بیام....
رز:ببخشید...از اولش پرسیدن این سوال فوضولی بود....شما اگه می خواید برید استراحت کنید تا من غذا رو آماده کنم....اگرم میخواید که بمونید تا دستور پختشو یاد بگیرید
کوک:می ممونی...
همون موقع ته دستاش شونه هامو گرفت و حدایتم کرد سمت اتاق
ته:نه دیگه....ما هم خسته ایم میریم یکم استراحت کنیم تا شما با خیالت راحت کارتونو انجام بدید...
کوک:یاااا....منظورت از کارتونو انجام بدید چیه؟مگه خدمتکاره؟
ته:نه نه سوءتفاهم نشه....من....
رز:مییریین یاا نههههه؟(داد)
یهو رز خیلی کیوت داد زد....ولی دوتاییمون ترسیدیم و سریع رفتیم تو اتاق
نشستیم رو تخت
ته:نفهمیدم....الان ما دوتا مرد گنده ی مافیا....از داد این دختره ترسیدیم؟
کوک:دختر نه....از جیغ یه فرشته از جنس آفتاب ترسیدیم(لبخند نا خود آگاه)
ته:یااا.....من فک کردم حتما این علاعم بهبودیته....ولی الان که فکرشو میکنم میبینم که نههه.....شاید علاعم پیشرفتشه
(کوک اصلا تو این عالما نبود...توی هپروتی از جنس خیال بود)
ته:عههه....رززز
کوک:چیی؟کییی؟کجاااا؟
ته:الان دیگه مطمعن شدم...هعیی
کوک:بیی فانوس دلقک....کرمم داریی؟(عصبی)
پرش زمانی
منو ته تو اتاق بودیم...ته خواب بود منم تو گوشیم بودم که یه عان صدای خشاب اصلحه جلوم اومد...
...:حالا هم تو رو میفرستم اون دنیا هم رفیقتو که تنها نباشی....حالا عیبی نداره دم آخریه دیگه....بدون که خانوادت زندن...حالا با آرامش بمیرین
تو اون فاصله ته هم بیدار شده بود....هیچ کدوممون اصلحه دم دستمون نبود....چون برای ظاهر سازی مجبور بودیم توی این ساختون مثل آدمای عادی رفتار کنیم....ولی...اون حرفی آخرش زد....خیلم راحت شد...که دیگه لازم نیست انتقام نگرفته از دنیا برمم.....داشتم با مرگ کنار میومدم که یهو....
ویو رز
داشتم مواد وسط تهچینو تفت میدادم که صدای در اومد....سریع زیر گازو خاموش کردم و رفتم پشت اپن قایم شدم....دیدم که رفت سراغ اتاقا....قطعا دنبال کوکه....سریعا یه ماهیتابه برداشم و رفتم دنبالش....صبر کردم که حرفاشو بزنه....همشونو گوش دادم....یعنی....به خاطر همین بود که کوک از پلیس بودنش پشیمون بود....خواست ماشه رو بکشه که محکمممم ماهیتابه رو زدم تو کلششش....
رز:اههه...نکبت انتر گاو نر(به ایرانی گفت)
کوک:چی؟....چی شد؟
ته:چی شده؟
مغز هردوشون ریست شده بود
ویو کوک
که یهو صدای برخورد یه چیزی به کله ی مرده اومد
وقتی که مرده افتاد زمین رز پشتش نمایان شد با یه ماهیتابه و موهای باز و بلندش.....منو یاد راپنزل انداخت....اون ماهیتابه هم وستش جای برجستگی کله ی مرده در اومده بود....
با اینکه شرطا نرسید ولی گذاشتم.....
فقط هم به خاطر اون یه نفر که حمایتم کرد😉❤(خودش میدونه)
تا دیداری دیگر بدرووود....
۳.۱k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.