یکم هنتایی
تو هواپیما
ساعت ۳ نیم شب
نکته:اونا با هواپیما شخصی دارن میرن و دازای و سورا اوتاق داره
از زبان سورا
داشتم داخل هواپیما رو میکشتم که دازای میاد جلوم
دازای میره سمت سورا و پرنسسی بقلش میکنه و میره سمت اوتاقش
سورا:چی چی کار د داری میکنی
دازای سورا رو میزاره رو تختش و میخواد میخوابه کنارش
دازای:امشبو اینجا بخواب
سورا بلند میشه و میشینه
سورا:نه خیرم خودم اوتاق دارم
دازای یه اخم ترسناکی میکنه
سورا هم دوباره میخوابه و پتو رو میکشه روش
دازای: دختر خوب«با لبخند شیطانی»
و بوسه ای روی پیشونی سفید سورا میزاره
سورا میشینه
سورا:من خوابم نمیاد میرم یه زره اوتاقم
دازای قیافشو به اون لبخندی که توی انیمه بود تقیر میده و میگه:تو هیجا نمیری
و روی سورا خیمه میزنه
دازای:خوب بریم ادامه کارمون
و دکمه های لباس سورا رو باز میکنه و بعد لباس خودشو در میاره «فقط لباس»
سورا به سینه دازای تن تن مشت میزنه ولی چون دازای قدرتشو غیر فعال کرده سورا نمیتونه کاری کنه
دازای هم لج میکنه و همه لباسای سورا رو پاره میکنه
سورا شروع میکنه به جیغ زدن
و دازایم برای اینکه ساکتش کنه زبونشو میزاره توی دهنش
بعد یه مدت زبونشو در میاره و میگه:ساکت وگرنه کاری میکنم از نفس نرسیدن بهت بیهوش میشی
سورا:آخه
دازای محکم لبشو مزاره روی لبای سورا
دوباره بعد چند مدت لبشو بر می داره
سورا هم شروع میکنه به نفس نفس زدن
سورا:ولم کن «با نفس نفس زدن»
و دازای دولت شروع به بوسیدن وحشیانه لبای سورا میکنه و یکی از دستاشو میزاره روی ع.ض.و سورا و میماله
بعد یکی از انگشت هاشو میکنه تو ــــــــ سورا
ولی دازای همچنان در حال بوسیدن لبای سوراست و سورا فقط با چهرش میتونه کمک بخواد
و بعد مدتی دازای انگشتشو در میاره و لباشو از لبای کبود سورا
و گردن سورا رو لیس میزنه
سورا : ترو
تا اومد ادامه حرفشو بگه دازای دستشو میزاره روی دهنش
از زبان سورا
داشت گازم میگرفت که از پنجره دید که داریم نزدیک زمین میشیم
دازای:آه هیف شد تازه داشتم لذت میبردم
و موهامو نوازش میکنه
دازای: دوست دارم
و از روم بلند میشه
لباسشو میپوشه
سورا هم پتورو دور خودش میپیچه و میره تو اوتاق خودش
ساعت ۳ نیم شب
نکته:اونا با هواپیما شخصی دارن میرن و دازای و سورا اوتاق داره
از زبان سورا
داشتم داخل هواپیما رو میکشتم که دازای میاد جلوم
دازای میره سمت سورا و پرنسسی بقلش میکنه و میره سمت اوتاقش
سورا:چی چی کار د داری میکنی
دازای سورا رو میزاره رو تختش و میخواد میخوابه کنارش
دازای:امشبو اینجا بخواب
سورا بلند میشه و میشینه
سورا:نه خیرم خودم اوتاق دارم
دازای یه اخم ترسناکی میکنه
سورا هم دوباره میخوابه و پتو رو میکشه روش
دازای: دختر خوب«با لبخند شیطانی»
و بوسه ای روی پیشونی سفید سورا میزاره
سورا میشینه
سورا:من خوابم نمیاد میرم یه زره اوتاقم
دازای قیافشو به اون لبخندی که توی انیمه بود تقیر میده و میگه:تو هیجا نمیری
و روی سورا خیمه میزنه
دازای:خوب بریم ادامه کارمون
و دکمه های لباس سورا رو باز میکنه و بعد لباس خودشو در میاره «فقط لباس»
سورا به سینه دازای تن تن مشت میزنه ولی چون دازای قدرتشو غیر فعال کرده سورا نمیتونه کاری کنه
دازای هم لج میکنه و همه لباسای سورا رو پاره میکنه
سورا شروع میکنه به جیغ زدن
و دازایم برای اینکه ساکتش کنه زبونشو میزاره توی دهنش
بعد یه مدت زبونشو در میاره و میگه:ساکت وگرنه کاری میکنم از نفس نرسیدن بهت بیهوش میشی
سورا:آخه
دازای محکم لبشو مزاره روی لبای سورا
دوباره بعد چند مدت لبشو بر می داره
سورا هم شروع میکنه به نفس نفس زدن
سورا:ولم کن «با نفس نفس زدن»
و دازای دولت شروع به بوسیدن وحشیانه لبای سورا میکنه و یکی از دستاشو میزاره روی ع.ض.و سورا و میماله
بعد یکی از انگشت هاشو میکنه تو ــــــــ سورا
ولی دازای همچنان در حال بوسیدن لبای سوراست و سورا فقط با چهرش میتونه کمک بخواد
و بعد مدتی دازای انگشتشو در میاره و لباشو از لبای کبود سورا
و گردن سورا رو لیس میزنه
سورا : ترو
تا اومد ادامه حرفشو بگه دازای دستشو میزاره روی دهنش
از زبان سورا
داشت گازم میگرفت که از پنجره دید که داریم نزدیک زمین میشیم
دازای:آه هیف شد تازه داشتم لذت میبردم
و موهامو نوازش میکنه
دازای: دوست دارم
و از روم بلند میشه
لباسشو میپوشه
سورا هم پتورو دور خودش میپیچه و میره تو اوتاق خودش
۱.۸k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.