تک پارتی (وقتی میترسونیش)
#هیونجین
#استری_کیدز
روی مبل نشسته بودین و هیونجین سرش توی گوشی بود
+ هیونجینااااا......
همینطور که سرش توی گوشی بود جواب داد
_ هوم؟
+ حوصلم سر رفته
_ خوب چی کنم کنم ؟
همچنان به صفحه ی گوشی نگاه میکرد
+ بیا یک بازی
نگاهش و بهت داد
_ حالت خوبه ا.ت ؟......ساعت ۱۲ شب تو میخوای چه بازی کنی؟......الان باید بگیری بخوابی
پوفی کشیدی
+ خوب....چرا اصلاً خودت هنوز نخوابیدی ؟
دوباره سرش رو توی گوشش برد
_ منتظرم تو بری بخوابی که من بعد بیام
نفس عمیقی کشیدی و با اخم بهش نگاه کردی
بعد از چند ثانیه بلند شدی و به سمت اتاق خوابتون رفتی
.
روی تخت ولو شده بودی و خوابت نمیومد....هی خودت رو از اون ور تخت به اون طرف تخت غلت میدادی ولی فایده ای نداشت....
یک دفعه با فکری که به سرت زد با ذوق از روی تخت بلند شدی.
به سمت در اتاق رفتی و هیونجین رو با داد صدا زدی
+ هیوننننن.....میشه از بالای کمد بهم یک چیزی بدییییی؟.....دستم نمیرسه
هیونجین موبایلش رو گذاشت و به سمت اتاق اومد.
تو هم پشت در قایم شده بودی که وقتی وارد شد بپری جلوش (از اونجایی که کخ داریم ما همممون😐)
هیونجین وارد شد.
اتاق تاریک بود و خبری هم از تو نبود
_ ا.ت...کوشی؟
یک دفعه پریدی جلوش که پشماش ریخت
+ بلاخرههه.... بلاخره ترسوندمت
از توی شوک درومد و با پوزخند نگاهش و به تو داد که تو هم دست از خندیدن برداشتی
_ بد کاری کردی عزیزم
ترسیدی که به سمتت اومد و دستت گرفت و پرتت کرد روی تخت
_ حالا تا صبح باید بوسه هامو تحمل کنی
#استری_کیدز
روی مبل نشسته بودین و هیونجین سرش توی گوشی بود
+ هیونجینااااا......
همینطور که سرش توی گوشی بود جواب داد
_ هوم؟
+ حوصلم سر رفته
_ خوب چی کنم کنم ؟
همچنان به صفحه ی گوشی نگاه میکرد
+ بیا یک بازی
نگاهش و بهت داد
_ حالت خوبه ا.ت ؟......ساعت ۱۲ شب تو میخوای چه بازی کنی؟......الان باید بگیری بخوابی
پوفی کشیدی
+ خوب....چرا اصلاً خودت هنوز نخوابیدی ؟
دوباره سرش رو توی گوشش برد
_ منتظرم تو بری بخوابی که من بعد بیام
نفس عمیقی کشیدی و با اخم بهش نگاه کردی
بعد از چند ثانیه بلند شدی و به سمت اتاق خوابتون رفتی
.
روی تخت ولو شده بودی و خوابت نمیومد....هی خودت رو از اون ور تخت به اون طرف تخت غلت میدادی ولی فایده ای نداشت....
یک دفعه با فکری که به سرت زد با ذوق از روی تخت بلند شدی.
به سمت در اتاق رفتی و هیونجین رو با داد صدا زدی
+ هیوننننن.....میشه از بالای کمد بهم یک چیزی بدییییی؟.....دستم نمیرسه
هیونجین موبایلش رو گذاشت و به سمت اتاق اومد.
تو هم پشت در قایم شده بودی که وقتی وارد شد بپری جلوش (از اونجایی که کخ داریم ما همممون😐)
هیونجین وارد شد.
اتاق تاریک بود و خبری هم از تو نبود
_ ا.ت...کوشی؟
یک دفعه پریدی جلوش که پشماش ریخت
+ بلاخرههه.... بلاخره ترسوندمت
از توی شوک درومد و با پوزخند نگاهش و به تو داد که تو هم دست از خندیدن برداشتی
_ بد کاری کردی عزیزم
ترسیدی که به سمتت اومد و دستت گرفت و پرتت کرد روی تخت
_ حالا تا صبح باید بوسه هامو تحمل کنی
۳۴.۰k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.