فیک کوک( *رز سیاه* )پارت 28
از زبان ا/ت :
بلند شدیم رفتیم صبونه خوردیم.
چند ساعت بعد :
دیدم ساعت 2 نیمه. شوگا مثل همیشه خواب بود.
رفتم با زور بیدارش کردم و رفتیم حاضر شدیم( عکسو میزارم)
بعد رنگ در خورد. به شوگا نگاه کردم و گفتم : حتما کوکه
رفتم درو باز کردم و بله کوک بود. بغلش کردم و گفت : به به خانم کوچولوی من.
گفتم : سلام.
بعد شوگا اومد و رفتیم سوار ماشین کوک شدیم.
شوگا و کوک جلو بودن و من عقب. احساس می کردم یه بچه 4 سالم.
رفتیم یه پارک بزرگ و سرسبز و قدم زدیم.
شوگا گفت : اخیش حال و حوام عوض شدا.
یه لبخند زدم و رفتم وسطشوت وایسادم.
گفتم : خب خب..... چی کار کنیم؟
شوگا گفت : نظرت چیه برام نارنگی بیاری؟
گفتم : نارنگی از کجام بدم به جنابالی؟
گفت : نمیدونم من نارنگی موقام.
جونگ کوک به خنده ریزی کرد و گفتم: بله بخند. این داداش لوسه ماعه دیگه به جای اینکه بگه خواهر قشنگم تو زحمت نکن اصلا چرا تو برام بیاری خودم پا دارم 🤌یه بار نشد اینارو بهم بگه. هعی
شوگا گفت : عه ا/ت
گفتم : کوفت
جونگ کوک سریع براید استایل بغلم کرد و گفت : می خوام از داداشت بدزدند
و شروع به دویدن کرد و شوگا هم میدویید میگفت : وایسا خواهرمو ول کن عهههه
منم به کوک می گفتم : بزارم زمین
۰۰۰۰۰۰
قدرمو بدونین از بیرون خسته و کوفته اومدم خونه ابن ساعت گذاشتم 😎
راستی کوک و شوگا کت شلوار تنشونه مشکی
لباس ا/ت رو جدا میزارم 🥺
بلند شدیم رفتیم صبونه خوردیم.
چند ساعت بعد :
دیدم ساعت 2 نیمه. شوگا مثل همیشه خواب بود.
رفتم با زور بیدارش کردم و رفتیم حاضر شدیم( عکسو میزارم)
بعد رنگ در خورد. به شوگا نگاه کردم و گفتم : حتما کوکه
رفتم درو باز کردم و بله کوک بود. بغلش کردم و گفت : به به خانم کوچولوی من.
گفتم : سلام.
بعد شوگا اومد و رفتیم سوار ماشین کوک شدیم.
شوگا و کوک جلو بودن و من عقب. احساس می کردم یه بچه 4 سالم.
رفتیم یه پارک بزرگ و سرسبز و قدم زدیم.
شوگا گفت : اخیش حال و حوام عوض شدا.
یه لبخند زدم و رفتم وسطشوت وایسادم.
گفتم : خب خب..... چی کار کنیم؟
شوگا گفت : نظرت چیه برام نارنگی بیاری؟
گفتم : نارنگی از کجام بدم به جنابالی؟
گفت : نمیدونم من نارنگی موقام.
جونگ کوک به خنده ریزی کرد و گفتم: بله بخند. این داداش لوسه ماعه دیگه به جای اینکه بگه خواهر قشنگم تو زحمت نکن اصلا چرا تو برام بیاری خودم پا دارم 🤌یه بار نشد اینارو بهم بگه. هعی
شوگا گفت : عه ا/ت
گفتم : کوفت
جونگ کوک سریع براید استایل بغلم کرد و گفت : می خوام از داداشت بدزدند
و شروع به دویدن کرد و شوگا هم میدویید میگفت : وایسا خواهرمو ول کن عهههه
منم به کوک می گفتم : بزارم زمین
۰۰۰۰۰۰
قدرمو بدونین از بیرون خسته و کوفته اومدم خونه ابن ساعت گذاشتم 😎
راستی کوک و شوگا کت شلوار تنشونه مشکی
لباس ا/ت رو جدا میزارم 🥺
۴.۲k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.