چندپارتی تهیونگ پارت ۴(اخر)
_____________
ویو ا/ت
امروز خیلیی خوب بود خیلی خوش گذشت تولدم تموم شده بود و همه رفته بودن بجز عموم اینا
رفتم بالا لباسام رو در آوردم آوردم صدای باز و بسته شدن در رو شنیدم اهمیت ندادم میخواستم لباسم رو بپوشم که یکی من رو کشید و باعث شد بیفتم رو تخت نگاش کردم دیدم پسر عمومه (علامتش#)
# فکر نمیکردم اینقدر بدن خوبی داشته باشی
_د..داری چیکار میکنی ولم کن
# نه دیگه بیا یکم خوش بگذرونیم
_چ..چی نه ولم کن کمک*کمی داد*
که دستش رو گذاشت جلو دهنم و داد های خفه ای میکشیدم
# به نفعته صدات در نیاد
دیدم یه چسب نواری از جیبش درآورد باهاش دهنم و دستام رو بست بعدش بلند شد و در اتاق رو آروم قفل کرد و آروم آروم میومد نزدیکم و لباساش رو در میاورد و.......
*پایان فلش بک*
+فقط دستم به اون اشغال برسه
_هق هق
+هیسس ا/ت تموم شده ببین تا وقتی من هستم دیگه نمیزارم این اتفاق بیفته باشه؟*بغلش میکنه*
_ب...باشه
+خوب تولد رو ادامه بدیم یا وسایل رو جمع کنیم؟
_ ادامه بدیم ممنونم ازت که هستی
+من باید ممنون باشم که وارد زندگیم شدی(عررررر😭)
ویو ادمین
خوبب دیگه اینا رفتن پایین و تولد رو ادامه دادن و ا/ت هم تقریبا با این موضوع کنار اومد و میگفت این دیگه واسه گذشتش و الان تهیونگ رو داره و جیمین هم از این بابت خیلی خوشحال بود که ا/ت دیگه با تولدش مشکلی نداره
و پایان
تمام
The end
عاشق اینم که هنوزم داری میخونی
تمام شد دیگه برو خونت
.
.
.
.
.
.
هنوز داری میخونی؟🤣🤣🤣
تموم شده دیگه
.
.
.
.
.
.
منتظر اتفاق خواصی هستی؟🤣
ویو ا/ت
امروز خیلیی خوب بود خیلی خوش گذشت تولدم تموم شده بود و همه رفته بودن بجز عموم اینا
رفتم بالا لباسام رو در آوردم آوردم صدای باز و بسته شدن در رو شنیدم اهمیت ندادم میخواستم لباسم رو بپوشم که یکی من رو کشید و باعث شد بیفتم رو تخت نگاش کردم دیدم پسر عمومه (علامتش#)
# فکر نمیکردم اینقدر بدن خوبی داشته باشی
_د..داری چیکار میکنی ولم کن
# نه دیگه بیا یکم خوش بگذرونیم
_چ..چی نه ولم کن کمک*کمی داد*
که دستش رو گذاشت جلو دهنم و داد های خفه ای میکشیدم
# به نفعته صدات در نیاد
دیدم یه چسب نواری از جیبش درآورد باهاش دهنم و دستام رو بست بعدش بلند شد و در اتاق رو آروم قفل کرد و آروم آروم میومد نزدیکم و لباساش رو در میاورد و.......
*پایان فلش بک*
+فقط دستم به اون اشغال برسه
_هق هق
+هیسس ا/ت تموم شده ببین تا وقتی من هستم دیگه نمیزارم این اتفاق بیفته باشه؟*بغلش میکنه*
_ب...باشه
+خوب تولد رو ادامه بدیم یا وسایل رو جمع کنیم؟
_ ادامه بدیم ممنونم ازت که هستی
+من باید ممنون باشم که وارد زندگیم شدی(عررررر😭)
ویو ادمین
خوبب دیگه اینا رفتن پایین و تولد رو ادامه دادن و ا/ت هم تقریبا با این موضوع کنار اومد و میگفت این دیگه واسه گذشتش و الان تهیونگ رو داره و جیمین هم از این بابت خیلی خوشحال بود که ا/ت دیگه با تولدش مشکلی نداره
و پایان
تمام
The end
عاشق اینم که هنوزم داری میخونی
تمام شد دیگه برو خونت
.
.
.
.
.
.
هنوز داری میخونی؟🤣🤣🤣
تموم شده دیگه
.
.
.
.
.
.
منتظر اتفاق خواصی هستی؟🤣
۷.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.