خب خب رسیدیم قسمتای اصلی داستان 🌚
توی اون جنگل تاریک بجز صدای عجیب و حیوونای مرموز ترسناک چیزی نبود البته گاهی احساس میکردم که یکی بهم زل میزنه و منو نگاه میکنه. حدود یه هفته تو جنگل بودم که یه روز، یه نفر وارد جنگل شد. تعجب کرده بودم چون تو این جنگل هزار ساله هیچ کس تا حالا پاشو نزاشته بود. همین که از لای درختا رد شد به من نگاه کرد و اسمم رو صدا کرد: تام...
ادامه داد:...پس بالاخره پیدات کردم...اون شب باید به حرفم گوش میکردی و میومدی ولی الانم دیر نیست.
به قدری شوکه بودم که خشکم زده بود ازش پرسیدم : برای چی دیر نیست؟؟؟
گفت : برای عضویت ات به سازمان ما
گیج شدم ولی احساس میکردم که میدونم داره چی میگه... داشت راجب سازمان ایلومیناتی صحبت میکرد. من که راه فرار نداشتم و به هر حال اون منو پیدا میکرد نشستم و به حرفاش گوش دادم.
گفت که: تام عزیز میدونم راجب سازمان میدونی پس لطفا خودتو به اون راه نزن، البته قبل از شروع باید بگم که من همچی رو درباره خانواده تو میدونم، میدونم چند تا خواهر و برادر داری یا اینکه پدربزرگت کیه.
(پدربزرگ تام هم دزد دریایی بوده که هم یه جهانگرد که آخرش بخاطر یه مریضی میمیره)
ادامه داد: الانم همه دوستات خارج از شهر هستن چون تو ازشون خواستی برن تعطیلات حالا بیا راجب سازمان ایلومیناتی برات بگم این سازمان، سازمان شیطان پرستیه که از چند بخش تشکیل شده ۱_ گروهی از آدمای پولدار مثه ملکه انگلیس، تیلیاردر ها و......۲_ گروهی از نخبه هایی که برامون خیلی با ارزش هستن ۳_ گروه سلبریتی ها و ادامای معروف تو سراسر دنیا ۴_شما. شما آدمایی که عضو ایلومیناتی میشید برای ما سودمند هستین با اینکه ته جدول هستین ولی بیشتر مسئولیت ها به عهده شماست.
خب حالا نظرت چیه دوس داری همینجوری تو این جنگل عجیب زندگی کنی یا اینکه عضو ایلومیناتی بشی و تو آسایش ور از این انسان های آزار دهنده زندگی کنی؟
گفتم: ولی اگه با آسایش هم بخوام زندگی کنم پولی برام باقی نمونده
گفت: خوبه به نکته خوبی اشاره کردی با همچنين بهت ثروت میدیم. حالا با من میای یا نه ؟
مجبور شدم بگم آره.......
( اینم بگم همه چیزا راجب ایلومیناتی واقعی بودا نیاید بکین الکیه😐🌚 )
ادامه داد:...پس بالاخره پیدات کردم...اون شب باید به حرفم گوش میکردی و میومدی ولی الانم دیر نیست.
به قدری شوکه بودم که خشکم زده بود ازش پرسیدم : برای چی دیر نیست؟؟؟
گفت : برای عضویت ات به سازمان ما
گیج شدم ولی احساس میکردم که میدونم داره چی میگه... داشت راجب سازمان ایلومیناتی صحبت میکرد. من که راه فرار نداشتم و به هر حال اون منو پیدا میکرد نشستم و به حرفاش گوش دادم.
گفت که: تام عزیز میدونم راجب سازمان میدونی پس لطفا خودتو به اون راه نزن، البته قبل از شروع باید بگم که من همچی رو درباره خانواده تو میدونم، میدونم چند تا خواهر و برادر داری یا اینکه پدربزرگت کیه.
(پدربزرگ تام هم دزد دریایی بوده که هم یه جهانگرد که آخرش بخاطر یه مریضی میمیره)
ادامه داد: الانم همه دوستات خارج از شهر هستن چون تو ازشون خواستی برن تعطیلات حالا بیا راجب سازمان ایلومیناتی برات بگم این سازمان، سازمان شیطان پرستیه که از چند بخش تشکیل شده ۱_ گروهی از آدمای پولدار مثه ملکه انگلیس، تیلیاردر ها و......۲_ گروهی از نخبه هایی که برامون خیلی با ارزش هستن ۳_ گروه سلبریتی ها و ادامای معروف تو سراسر دنیا ۴_شما. شما آدمایی که عضو ایلومیناتی میشید برای ما سودمند هستین با اینکه ته جدول هستین ولی بیشتر مسئولیت ها به عهده شماست.
خب حالا نظرت چیه دوس داری همینجوری تو این جنگل عجیب زندگی کنی یا اینکه عضو ایلومیناتی بشی و تو آسایش ور از این انسان های آزار دهنده زندگی کنی؟
گفتم: ولی اگه با آسایش هم بخوام زندگی کنم پولی برام باقی نمونده
گفت: خوبه به نکته خوبی اشاره کردی با همچنين بهت ثروت میدیم. حالا با من میای یا نه ؟
مجبور شدم بگم آره.......
( اینم بگم همه چیزا راجب ایلومیناتی واقعی بودا نیاید بکین الکیه😐🌚 )
۱۵.۳k
۲۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.