مافیای بزرگ
𝐛𝐢𝐠 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟏
ماشین رو پارک کردم خرید هام رو برداشتم رفتم تو عمارت که دیدم اوما داره به خدمتکار ارشد توضیح هارو برای مهمونی امشب میده منو که که سریع گفت
&اوووو دختر چه خبره این همه خرید کردی !!
_اوما آخه دارم می رم ماموریت دیگه بعدم برای تهیونگ هم خریدم گفت براش بگیرم شاید وقت نکنه
&باشه باشه برو آماده شو تا دیر نشده
&راستی لباسای تهیونگ هم بزار تو اتاقش
_چشم اوما
بعد رفتم طبقه ی بالا لباسای تهیونگ رو گذاشتم تو اتاقش بعد اومدم بیرون رفتم سمت اتاقم لباسمو گذاشتم رو تخت
_اوففف کلی کار دارممممم
رفتم یه چمدون طوسی بزرگ برداشتم درشو باز کردم رفتم چند دس لباس از کمد برداشتم با یه کاپشن آخه گفتم شاید لازم شد بعد لباسایی که خریده بودم برداشتم گذاشتم توش با چند تا کفش چمدون که پر شد رفتم ست متوسط همین چمدون رو برداشتم درشو باز کردمو وسایل های ماموریت رو برداشتم گذاشتم توش اینم پر شد بعد ست کوچک همین رو برداشتم درشو باز کردم لوازم آرایشی و بهداشتی رو گذاشتم توش درشو بستم چمدون هامو گذاشتم کنار یه کوله مشکی برداشتم ارپاد هدفون فلش و یکم خرت و پرت دیگه توش گذاشتم یه دس لباس برای رفتن هم برداشتم گذاشتم کنار وسایل هام خب برای ماموریت آماده بودم رفتم حموم بدنمو شستم اومدم بیرون پیرهنی که خریده بودم رو پوشیدم با کفش پاشنه بلند مشکی (عکس استایل همه رو می ذارم) موهامو شونه کردم با دستگاه حالت دادم که خیلی خفن شد
بعد یه آرایش ملایم ولی خفن کردم عطر مورد علاقه مو که رایحه خنک سک*سی داشت رو زدم گوشیمو برداشتم یه نفس عمیق کشیدم در اتاقو باز کردمو رفتم بیرون دیدم خونه پر شد از مهمون ولی خیلی خفن بود از پله ها اومدم پایین که نگاه همه رفت رو من و مامانم با یه نگاه افتخار مندانه بهم نگاه می کرد رفتم پیش مامان اینا وایسادم یه لبخند ملیح زدم بعد کل سالن رو دید زدم واوووو خانواده جئون هم اومده بودن ولی جونگکوک خیلی دافی شده بود یه دختر بامز هم کنارش بود فک کنم خواهرش باشه تا آپا دید اومدن سریع رفت که سلام کنه ما هم پشت سرش رفتم (علامت بابای کوک×)
×سلام لی هو (اسم بابای ات)
#سلام مین مشتاق دیدار
×منم همینطور
یکم گذشت که من از مامان اینا جدا شدم رفتم نشستم یه گوشه تو گوشیم بودم که دیدم خواهر کوک داره میاد طرفم (علامت رزی خواهر کوک؛)
؛سلام چطوری امم شما باید کیم ات باشین دیگه
_سلام خوبم ممنون بله شما هم باید جئون رزی باشید
؛خودمم
_خوشبختم
؛منم همین طور
_او بیا بشین اینجا
؛اوک
رزی اومد پیشم باهاش حرف زدم دختر خوب و باحاله ی بعد اوما رفت پشت میکروفون و گفت....
بچه این پارت زیاد شد بعد الان ادامش رو براتون می زاریم اینجا هم فقط استایل دخترا می زارم استایل پسرا پارت بعد🌚🦋اسلاید۱ ات اسلاید۲ رزی
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟐𝟏
ماشین رو پارک کردم خرید هام رو برداشتم رفتم تو عمارت که دیدم اوما داره به خدمتکار ارشد توضیح هارو برای مهمونی امشب میده منو که که سریع گفت
&اوووو دختر چه خبره این همه خرید کردی !!
_اوما آخه دارم می رم ماموریت دیگه بعدم برای تهیونگ هم خریدم گفت براش بگیرم شاید وقت نکنه
&باشه باشه برو آماده شو تا دیر نشده
&راستی لباسای تهیونگ هم بزار تو اتاقش
_چشم اوما
بعد رفتم طبقه ی بالا لباسای تهیونگ رو گذاشتم تو اتاقش بعد اومدم بیرون رفتم سمت اتاقم لباسمو گذاشتم رو تخت
_اوففف کلی کار دارممممم
رفتم یه چمدون طوسی بزرگ برداشتم درشو باز کردم رفتم چند دس لباس از کمد برداشتم با یه کاپشن آخه گفتم شاید لازم شد بعد لباسایی که خریده بودم برداشتم گذاشتم توش با چند تا کفش چمدون که پر شد رفتم ست متوسط همین چمدون رو برداشتم درشو باز کردمو وسایل های ماموریت رو برداشتم گذاشتم توش اینم پر شد بعد ست کوچک همین رو برداشتم درشو باز کردم لوازم آرایشی و بهداشتی رو گذاشتم توش درشو بستم چمدون هامو گذاشتم کنار یه کوله مشکی برداشتم ارپاد هدفون فلش و یکم خرت و پرت دیگه توش گذاشتم یه دس لباس برای رفتن هم برداشتم گذاشتم کنار وسایل هام خب برای ماموریت آماده بودم رفتم حموم بدنمو شستم اومدم بیرون پیرهنی که خریده بودم رو پوشیدم با کفش پاشنه بلند مشکی (عکس استایل همه رو می ذارم) موهامو شونه کردم با دستگاه حالت دادم که خیلی خفن شد
بعد یه آرایش ملایم ولی خفن کردم عطر مورد علاقه مو که رایحه خنک سک*سی داشت رو زدم گوشیمو برداشتم یه نفس عمیق کشیدم در اتاقو باز کردمو رفتم بیرون دیدم خونه پر شد از مهمون ولی خیلی خفن بود از پله ها اومدم پایین که نگاه همه رفت رو من و مامانم با یه نگاه افتخار مندانه بهم نگاه می کرد رفتم پیش مامان اینا وایسادم یه لبخند ملیح زدم بعد کل سالن رو دید زدم واوووو خانواده جئون هم اومده بودن ولی جونگکوک خیلی دافی شده بود یه دختر بامز هم کنارش بود فک کنم خواهرش باشه تا آپا دید اومدن سریع رفت که سلام کنه ما هم پشت سرش رفتم (علامت بابای کوک×)
×سلام لی هو (اسم بابای ات)
#سلام مین مشتاق دیدار
×منم همینطور
یکم گذشت که من از مامان اینا جدا شدم رفتم نشستم یه گوشه تو گوشیم بودم که دیدم خواهر کوک داره میاد طرفم (علامت رزی خواهر کوک؛)
؛سلام چطوری امم شما باید کیم ات باشین دیگه
_سلام خوبم ممنون بله شما هم باید جئون رزی باشید
؛خودمم
_خوشبختم
؛منم همین طور
_او بیا بشین اینجا
؛اوک
رزی اومد پیشم باهاش حرف زدم دختر خوب و باحاله ی بعد اوما رفت پشت میکروفون و گفت....
بچه این پارت زیاد شد بعد الان ادامش رو براتون می زاریم اینجا هم فقط استایل دخترا می زارم استایل پسرا پارت بعد🌚🦋اسلاید۱ ات اسلاید۲ رزی
۹.۵k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.