عشق مافیایی من پارتEnd 27
صبح
...……………
+(وقتی از خواب پاشدم دیدم یه فرشته تو بغلم خوابیده رو مو هاش رو بو *سیدم وبا فکر دیشب لبخند اومد رو لب هام اه این منم که به ارزوم رسیدم تازه میخوام امروز سوپرایزش کنم )
...........
(پرش زمانی عصر)
_(امروز کوک می گفت میخواد ببرتم یه جایی بخواطر همین لباس های زیبای پوشیدم و بعد کلی تذکر به پرستار جیهو که کوک براش گرفته بود رفتم پایین و کوک تو ماشین منتظرم بود نشستم تو ماشین )
+اه عزیزم اومدی (دست ا.ت رو بوسید)
_اره بریم که زود بر گردیم جیهو تنهاست
+باشه
_ (بعد راه افتادن تا بعد نیم ساعت کوک کنار دریا نگه داشت و من رو پیاده کرد و گفت باید چشم هام رو ببندم چشم هام رو بستم کوک بعد یکم راه رفتن نگهم داشت و گفت چشم هات رو باز کن و قتی باز کردم خدای من همه جا بادکنک و گل رز های قرمز و شمع بود و یه میز برای غذا خوردن واقا سوپرایز شدم چون زیادی زیبا بود اما وقتی بر گشتم سمت کوک چشمام ور اشک شد کوک رو زمین زانو زده بود و تو دستش انگشتر زیبا بود )
+ا.ت تو دختر پاک منی تو کسی هستی که تنها قلبم برای میزنه پرنسسم دوست دارم و میخوام زندگی زیبای رو برای تو و پسر مون بسازم با بچه های بیشتر ....بامن ازدواج میکنی
_ب...بله...بلههه(ا.ت داشت گریه میکرد کوک پاشد انگشتر رو دستش کرد و بعد اشک هاش رو پاک کرد چشم هاش زو بو سید و بعد ل*ب هاش زو گذاشت رو ل*ب های ا.ت و بو*سه ای فرانسه ای و شروع کردن.....بعد چند دقیقه از هم جدا شدن و کوک ا.ت رو کشید تو بغلش )
_دوست دارم کوک
+من بیشتر دوست دارم پرنسسم
[4سال بعد]
(از زبان ا.ت)
بعد اون روز که کوک بهم پیشنهاد ازدواج داد بعد یک هفته باهم ازدواج کردیم و الان که چهار سال گذشته جیهو بزرگ شده و من الان حا*مله ام و اوه یادم نبود تازه پارسال جیمین و سوا باهم ازدواج کردن چون عاشق هم شده بودن و تهیونگ هم سه سال پیش ازدواج کرد و الان یه دختر دو ساله داره و ما همه باهم خوش بختیم و کوک هم کارش بیشتر پیشرفت کرد و الان قوی تر شده ...خلاصه این بود داستان زندگی ما اومید وارم خوشتون اومده باشه
End
...……………
+(وقتی از خواب پاشدم دیدم یه فرشته تو بغلم خوابیده رو مو هاش رو بو *سیدم وبا فکر دیشب لبخند اومد رو لب هام اه این منم که به ارزوم رسیدم تازه میخوام امروز سوپرایزش کنم )
...........
(پرش زمانی عصر)
_(امروز کوک می گفت میخواد ببرتم یه جایی بخواطر همین لباس های زیبای پوشیدم و بعد کلی تذکر به پرستار جیهو که کوک براش گرفته بود رفتم پایین و کوک تو ماشین منتظرم بود نشستم تو ماشین )
+اه عزیزم اومدی (دست ا.ت رو بوسید)
_اره بریم که زود بر گردیم جیهو تنهاست
+باشه
_ (بعد راه افتادن تا بعد نیم ساعت کوک کنار دریا نگه داشت و من رو پیاده کرد و گفت باید چشم هام رو ببندم چشم هام رو بستم کوک بعد یکم راه رفتن نگهم داشت و گفت چشم هات رو باز کن و قتی باز کردم خدای من همه جا بادکنک و گل رز های قرمز و شمع بود و یه میز برای غذا خوردن واقا سوپرایز شدم چون زیادی زیبا بود اما وقتی بر گشتم سمت کوک چشمام ور اشک شد کوک رو زمین زانو زده بود و تو دستش انگشتر زیبا بود )
+ا.ت تو دختر پاک منی تو کسی هستی که تنها قلبم برای میزنه پرنسسم دوست دارم و میخوام زندگی زیبای رو برای تو و پسر مون بسازم با بچه های بیشتر ....بامن ازدواج میکنی
_ب...بله...بلههه(ا.ت داشت گریه میکرد کوک پاشد انگشتر رو دستش کرد و بعد اشک هاش رو پاک کرد چشم هاش زو بو سید و بعد ل*ب هاش زو گذاشت رو ل*ب های ا.ت و بو*سه ای فرانسه ای و شروع کردن.....بعد چند دقیقه از هم جدا شدن و کوک ا.ت رو کشید تو بغلش )
_دوست دارم کوک
+من بیشتر دوست دارم پرنسسم
[4سال بعد]
(از زبان ا.ت)
بعد اون روز که کوک بهم پیشنهاد ازدواج داد بعد یک هفته باهم ازدواج کردیم و الان که چهار سال گذشته جیهو بزرگ شده و من الان حا*مله ام و اوه یادم نبود تازه پارسال جیمین و سوا باهم ازدواج کردن چون عاشق هم شده بودن و تهیونگ هم سه سال پیش ازدواج کرد و الان یه دختر دو ساله داره و ما همه باهم خوش بختیم و کوک هم کارش بیشتر پیشرفت کرد و الان قوی تر شده ...خلاصه این بود داستان زندگی ما اومید وارم خوشتون اومده باشه
End
۱۳۸.۰k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.