بغلم کن.....تکپارتی💙🌱..ادامه.

_لی لی لی لی لی(سوفیا)
با لباس عروس به سمت جایی که جین با عاقد(حالا اسمشون رو دقیق نمی دونم) رفتم، از بازوی بابام گرفته بودم، و با قدم های لروزن و آروم به سمت سکو رفتم، وقتی به با رسیدم با دیدن اعضا که توی ردیف دوم نشسته بودن لبخندی روی صورتم اومد.
_دیگه داری از دستم خلاص میشی هیونگ(جونگکوک)
جونگکوک با بلند گفتن این حرف با دستمال داخل دستش اشک الکی اش رو پاک کرد.
با وایستادن جلو جین و گذاشتن دستامون داخل دست های هم اشکی از روی خوشی از روی صورتم غلتید و روی شونم افتاد..
اصلا نفهمیده بودم که عاقد داره صدام میزنه:
_عروس خانم آیا شما سوگند می خورید که تا ابد با جناب کیم سوکجین بمانید و به عهد خود وفا کنید؟
_بله!(به اطراف خیره میشه)
بعد صدا دست و جیغ هورا هوا رفت و نوبت جین شد:
_جناب کیم سوکجین آیا شماهم به احد خود وفا میکنید؟
+بله!(با گفتن این حرف چشماش پر اشک شد)
با صدا دست و جیغ و هورا لب هامون رو به هم نزدیک کردیم و بوسه ی ساده ای رو روی لب های هم گذاشتیم:
+قول میدم خوشبخت‌ترین زن توی دنیا تو باشی!
_منم قول میدم تا آخر عمر باهات باشم...

پایان!!!

بچه ها ببخشید نمی تونم پست هارو بزارم، کار دارم و امتحان ها هم هست سانشاینام🌱💛