فیک ران part 50 ارع اتفاقا عجیب میشه...
فردا صبح در عمارت سانو ها:
ایزانا بلندگو به دست:
بر و بچچچچچچچچچچچچچچ
اوهایووووووووووو
سعدی میفرماید:
صب ک میشه خوروسههههههه
میزنه زیر آوازززززز ...
میگه دیگه بیدار شو
از رخته خا دربیا
خورشیدخانم بیدارهههههه..
*صدایه داد: ایزاناااااااااااااایه خوروسسسسسس خفه بمیررررررررررررررررر خاب نداریییییییییییییییییی؟؟؟؟؟
ایزانا بلندگو رو تا آخرین درجه میده بالا:نههههههههههههههههه
مایکی با مایتابه میوفته دنبال ایزانا....
ایزانا: ایزانا به سمت چپ میره به در ران و ریندو لگد میزنه و سر راهش مجسمه رو پرت میکنه سمتاتاق ا/تیه سلیطه..و حالا جاخالی میده و مایکی میره تو اتاق اما و گلللللل چه میکنه این بازیکن... و حالا ایزانا راکت تنیسو بر میداره و میره به تیر و تاره اتاقه کوکونوی....و میره میره و....*زارتتتتتت*مثلن در اتاق باز شد*
کوکو: و گل کوکو در و باز میکنه و پادشاه ناک اوت میشه...
و پس از ۳۰ مین جنگ و دعوا همه مسواک زده..آماده شدن ک برن مرکز خرید ....
بعد 39 دیقه ی اَصَفناک...رسیدن...
سنجو: باجی همونطور ک گفتم این کیمینو و یوکاتا رو برام میخری...
باجی: مایکی جا قحطی بود؟ کاماکورا؟ جایی ک اصن کیمینو و یوکاتا رو میپرستن میخایم بریممم؟؟؟
مایکی: به من چه ک قراره کتاب فروشارو[رمزی حرف میزنن🤣] اونجا گیر بندازیم؟
باجی: ای مرد شوره خودتو اون کتاباتو..اون کتاب فروشاتو صلوات😐✨️
مایکی:😐😐😐🏹🗿
سنجو دست ا/ت و اما رو گرفته....و جلو تر از همشون دارن راه میرن..
سنجو: ا/ت باید پولاشونو غارت کنیم...تا میتونی چرت و پرت بخر...باشه؟
ا/ت: راستش نمیگفتی هم ناخاسته این اتفاق میوفتاد...
اما: اععععععع همزاددددددد
خب اول رفتن فروشگاهی ک کیف و کوفتو زهره مار داخل میبروشن...یه دست چمدون و کیف نو...بعدش سراغ لباس...ا/ت از اما کمک گرفت و لباس های مناسب برای آب و هوایه کاماکورا خریدن و بعله سنجو هم بابایه باجی رو با دمپاییه ننه باجی وسلط داد تا سه دست کیمینو و یوکاتا برایه سنجو بخره...
ران برایه ا/ت چند دست کیف خرید و اونو با زورو زحمت از سنجو یه سلیطه جدا کردن تا با کیمینو خفش نکنه...
وسط راه ران به ا/ت گف: خب ا/ت..کی تصمیم میگیری تتویه بونتن رو بزنی..؟
ا/ت:وات؟ تتو؟؟...اوف ارع ظاهرن همتون دارید😐 هر وقتی ک هس الان نیس...
ران:کجات میزنی؟
ا/ت:به توچه
ریندو: نمیشه مث ایزانا گوشوارشو بزنه؟
سنجو: ارع...خب تتو یه مقدار زیاده برایه من ک انقد...
ریندو: پوست کلفتی....
سنجو: خفهه...ولی درد داشت..
ایزانا: چرا باید بزارم یکی از پادشاه تقلید کنه؟
باجی: اینطوری فک کن که الگو هستی...هوم؟
ایزانا: اوع ارع....ولی رنگشو عین ماله من نزاریدااااا
همه به اما و دراکن نگا میکردن ک به اما به دراکن نگاهم نمیکرد...ک یهویی...زارتتت
*چی شد؟
ایزانا بلندگو به دست:
بر و بچچچچچچچچچچچچچچ
اوهایووووووووووو
سعدی میفرماید:
صب ک میشه خوروسههههههه
میزنه زیر آوازززززز ...
میگه دیگه بیدار شو
از رخته خا دربیا
خورشیدخانم بیدارهههههه..
*صدایه داد: ایزاناااااااااااااایه خوروسسسسسس خفه بمیررررررررررررررررر خاب نداریییییییییییییییییی؟؟؟؟؟
ایزانا بلندگو رو تا آخرین درجه میده بالا:نههههههههههههههههه
مایکی با مایتابه میوفته دنبال ایزانا....
ایزانا: ایزانا به سمت چپ میره به در ران و ریندو لگد میزنه و سر راهش مجسمه رو پرت میکنه سمتاتاق ا/تیه سلیطه..و حالا جاخالی میده و مایکی میره تو اتاق اما و گلللللل چه میکنه این بازیکن... و حالا ایزانا راکت تنیسو بر میداره و میره به تیر و تاره اتاقه کوکونوی....و میره میره و....*زارتتتتتت*مثلن در اتاق باز شد*
کوکو: و گل کوکو در و باز میکنه و پادشاه ناک اوت میشه...
و پس از ۳۰ مین جنگ و دعوا همه مسواک زده..آماده شدن ک برن مرکز خرید ....
بعد 39 دیقه ی اَصَفناک...رسیدن...
سنجو: باجی همونطور ک گفتم این کیمینو و یوکاتا رو برام میخری...
باجی: مایکی جا قحطی بود؟ کاماکورا؟ جایی ک اصن کیمینو و یوکاتا رو میپرستن میخایم بریممم؟؟؟
مایکی: به من چه ک قراره کتاب فروشارو[رمزی حرف میزنن🤣] اونجا گیر بندازیم؟
باجی: ای مرد شوره خودتو اون کتاباتو..اون کتاب فروشاتو صلوات😐✨️
مایکی:😐😐😐🏹🗿
سنجو دست ا/ت و اما رو گرفته....و جلو تر از همشون دارن راه میرن..
سنجو: ا/ت باید پولاشونو غارت کنیم...تا میتونی چرت و پرت بخر...باشه؟
ا/ت: راستش نمیگفتی هم ناخاسته این اتفاق میوفتاد...
اما: اععععععع همزاددددددد
خب اول رفتن فروشگاهی ک کیف و کوفتو زهره مار داخل میبروشن...یه دست چمدون و کیف نو...بعدش سراغ لباس...ا/ت از اما کمک گرفت و لباس های مناسب برای آب و هوایه کاماکورا خریدن و بعله سنجو هم بابایه باجی رو با دمپاییه ننه باجی وسلط داد تا سه دست کیمینو و یوکاتا برایه سنجو بخره...
ران برایه ا/ت چند دست کیف خرید و اونو با زورو زحمت از سنجو یه سلیطه جدا کردن تا با کیمینو خفش نکنه...
وسط راه ران به ا/ت گف: خب ا/ت..کی تصمیم میگیری تتویه بونتن رو بزنی..؟
ا/ت:وات؟ تتو؟؟...اوف ارع ظاهرن همتون دارید😐 هر وقتی ک هس الان نیس...
ران:کجات میزنی؟
ا/ت:به توچه
ریندو: نمیشه مث ایزانا گوشوارشو بزنه؟
سنجو: ارع...خب تتو یه مقدار زیاده برایه من ک انقد...
ریندو: پوست کلفتی....
سنجو: خفهه...ولی درد داشت..
ایزانا: چرا باید بزارم یکی از پادشاه تقلید کنه؟
باجی: اینطوری فک کن که الگو هستی...هوم؟
ایزانا: اوع ارع....ولی رنگشو عین ماله من نزاریدااااا
همه به اما و دراکن نگا میکردن ک به اما به دراکن نگاهم نمیکرد...ک یهویی...زارتتت
*چی شد؟
۱۴.۳k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.