قاتل قلبم
قاتل قلبم
پارت ۲۰
*دامیان*
فقط به احترام آنیا، چیزی به بکی نگفتم... او میتواند هر طور که بخواهد فکر کند... زنگ کلاس خورد و آنیا و بکی هم وارد کلاس شدند... صورتش دیگر اشکی نبود. از این بابت حس خوبی داشتم. دوست نداشتم گریه اش را ببینم. بعد کلاسها، آنیا با ماشین بکی و خانواده اش رفت و من منتظر بادیگاردم شدم... ناگهان، براندون و دار دسته ی علافش را دیدم. میخندیدند و راه میرفتند. وقتی داشتند از کنارم رد میشدند کمی از حرف هایشان را شنیدم...تنها یک جمله که باعث شد، روانم از هم بپاشد... براندون گفت:«هر کی موفق شد، آنیا مال اونه!»
پارت ۲۰
*دامیان*
فقط به احترام آنیا، چیزی به بکی نگفتم... او میتواند هر طور که بخواهد فکر کند... زنگ کلاس خورد و آنیا و بکی هم وارد کلاس شدند... صورتش دیگر اشکی نبود. از این بابت حس خوبی داشتم. دوست نداشتم گریه اش را ببینم. بعد کلاسها، آنیا با ماشین بکی و خانواده اش رفت و من منتظر بادیگاردم شدم... ناگهان، براندون و دار دسته ی علافش را دیدم. میخندیدند و راه میرفتند. وقتی داشتند از کنارم رد میشدند کمی از حرف هایشان را شنیدم...تنها یک جمله که باعث شد، روانم از هم بپاشد... براندون گفت:«هر کی موفق شد، آنیا مال اونه!»
۲.۰k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.